جدول جو
جدول جو

معنی ندص - جستجوی لغت در جدول جو

ندص
(غَ ثَ)
برآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خارج شدن. (اقرب الموارد). ندوص. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، به سرعت خارج شدن. (از المنجد). زود برآمدن چیزی از چیزی و گذشتن از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). امتراق. (اقرب الموارد) (از المنجد). ندوص. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بدی رسانیدن مرد به قوم. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ندوص. (المنجد) ، به صورتی ناخوشایند درآمدن بر قوم. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ندوص. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
ندص
(غَ تَ)
شکسته گردیدن آبله ریزه و برآمدن آنچه در آن بود از ریم و زردآب. (منتهی الارب) (آنندراج). بازگردیدن آبله ریزه و برآمدن آنچه در آن است. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ندا
تصویر ندا
(دخترانه)
آواز، بانگ، فریاد، صدای بلند، فریاد، بانگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ندم
تصویر ندم
پشیمانی، اندوه و افسوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندب
تصویر ندب
گریستن، گریه کردن، اشک ریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندب
تصویر ندب
گرو و شرط بندی در بازی یا قمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندی
تصویر ندی
نم، شبنم
باران
گیاه تازه
خاک نمناک
بخشش و دهش
بخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقص
تصویر نقص
عیب، کمی، کاستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندا
تصویر ندا
آواز، بانگ
ندا آمدن: خطاب آمدن
ندا دادن: آواز دادن، آواز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندی
تصویر ندی
بانگ، آواز، برای مثال از گنبد فلک ندی آمد به جسم او / کای گنبد تو کعبۀ حاجت روای خاک (خاقانی - ۲۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
ده کوچکی است از دهستان بهارباد بخش بافق شهرستان یزد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
تر. نمناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از المنجد). ندی ّ. (المنجد) ، مردسخی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ندی الکف، سخی و جوانمرد. (اقرب الموارد) (المنجد). ندی ّ
لغت نامه دهخدا
(نِ)
ممالۀ نداء است. رجوع به ندا و نداء شود:
تنم به مهر اسیر است و دل به عشق فدی
همی به گوش من آید ز لفظ عشق ندی.
ادیب صابر.
اگر مرا ندی ارجعی رسد امروز
وگر بشارت لاتقنطوا رسد فردا.
خاقانی.
عارفان نظری را فری اینجا خوانند
هاتفان سحری را ندی اینجا شنوند.
خاقانی.
از گنبد فلک ندی آمد به گوش او
کای گنبد تو کعبۀ حاجت روای خاک.
خاقانی.
جان پروانه همی دارد ندی
کای دریغا صدهزارم پر بدی.
مولوی.
قوتی و راحتی و مسندی
در میان جان فتادش زآن ندی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(فَ)
آغاز کردن به سخن و انجام ننمودن آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). آغاز کردن سخن را و به انجام نرسانیدن آن. (ناظم الاطباء). رجوع به ودس شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ده کوچکی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویۀشهرستان بهبهان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نُ دَ صَ)
زن گول بدزبان. حمقاء بذیه، زن سبک سر. خفیفه طیاشه. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ندب
تصویر ندب
ظریف و نجیب، عمل مستحبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندا
تصویر ندا
بانگ، فریاد، آواز، صوت، آواز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
شبنم ژاله، باران، بخشش نیکی، جوانمردی، تری، خاک تر تر نمناک، انجمن، باشگاه دگر گشته ندا بنگرید به ندا تری روز. نم، باران، خاک نمناک، آنچه که موجب خوشبویی گردد مانند بخور. نداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندو
تصویر ندو
انجمن کردن، جوانمردی، گشاد کردن فراخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندم
تصویر ندم
پشیمانی پشیمانی ندامت: بهرقدمی که بگذاری ندمی روی خواهدنمود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندل
تصویر ندل
چالاکی، شتابی، سرعت، زودی، ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبص
تصویر نبص
تره تازه، سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقص
تصویر نقص
کمی در دین و عقل، عیب، کاستی، کم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشص
تصویر نشص
جمع نشاص، ابرهای انبوه لشکر ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندح
تصویر ندح
بسیاری، فراخی، زمین فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندب
تصویر ندب
((نَ))
بر مرده گریستن، شیون و زاری، ندبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ندب
تصویر ندب
((نَ دَ))
جا و اثر زخم، گرو و شرط بندی در قمار یا تیراندازی، جمع ندوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ندم
تصویر ندم
((نَ دَ))
پشیمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ندی
تصویر ندی
((نَ دا))
شبنم، ژاله، بخشش، بخشندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقص
تصویر نقص
((نَ))
کمی، عیب، کاستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ندا
تصویر ندا
((نِ))
بانگ، آواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نحص
تصویر نحص
گجسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نقص
تصویر نقص
کاستی، کمی، کمبود
فرهنگ واژه فارسی سره
نقصان پذیری، نقص، ناقص بودن
دیکشنری اردو به فارسی