جدول جو
جدول جو

معنی نخچل - جستجوی لغت در جدول جو

نخچل
وشگون، عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت
نشگون، نشگنج، اشکنج، نخجل، نخجیل، نیلک
تصویری از نخچل
تصویر نخچل
فرهنگ فارسی عمید
نخچل(نَ چَ / نَ چُ)
آن چیزی است که به سر دو ناخن گیرند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). گرفتن اندام باشد با دو سر ناخن یا دو سر انگشت دست، چنانکه به درد آید. (برهان قاطع) (از آنندراج) (از جهانگیری). نخچل = نخچر = نخچیل. (حاشیۀ معین بر برهان قاطع). نشکنج. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (جهانگیری). و آن را نخچند نیز گفته اند. (آنندراج). نشگون. قرض:
نشان نخچل دارم ز دوست بر بازو
رواست باری گر دل ببرد مونس راد.
آغاجی (از اسدی).
به سرانگشت زلف و نخچل چشم
دهن تنگ غنچه خندان شد.
شرف شفروه (از فرهنگ خطی) (آنندراج).
از قفا بگذرد ز بس تیزی
اگرش گیری از سرون نخچل.
شمس فخری (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
نخچل
نشکنج: نشان نخجل دارم زدوست بربازو رواست باری گردل ببردمونس داد. (آغاجی لفااق. 134) صحاح الفرس: رواست باری گردل ببرده است نگار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نخیل
تصویر نخیل
درخت خرما، خرمابن
فرهنگ فارسی عمید
از درختان گرمسیری با تنۀ استوانه ای و بی شاخه و برگ های بزرگ و دارای بریدگی های عمیق، درخت خرما، تابوت، عماری، آرایش تابوت مرده، گل یا درخت مصنوعی که از موم یا کاغذ درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخجل
تصویر نخجل
وشگون، عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت
نشگون، نشگنج، اشکنج، نخچل، نخجیل، نیلک، برای مثال نشان نخجل دارم ز دوست بر بازو / رواست باری گر دل ببرد مونس داد (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
گیاهی مانند جاروب که زمین را بدان بروبند. (برهان قاطع) (از جهانگیری). گیاهی است که زمین را بدان روبند و جاروب کنند. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نخج:
تا کند بارگاه او جاروب
مژۀ خویش مهر نخچ کند.
شمس فخری
لغت نامه دهخدا
(نَخْ خا)
بوجار. (یادداشت مؤلف). که نخالۀ گندم و جو و جز آن را جدا کند
لغت نامه دهخدا
(نَ جَ)
نشکنج بود، یعنی به دو انگشت گرفتن و به دو ناخن فشردن بود، و به تازی قرض خوانند. (فرهنگ اسدی). نشکنج. (شعوری). به سر دو ناخن اندام کسی گرفتن چنانکه به درد آید، و به تازی آن را قرض گویند، به ترکی چدی و به کرمان ترنجی و به اصفهان نشکنج، و در هر شهری به نامی خوانندش. (اوبهی). رجوع به نخچل شود
لغت نامه دهخدا
(نَ چَ)
ریم آهن. (لغت فرس اسدی) (آنندراج) (جهانگیری) (انجمن آرا). چرک آهن. (آنندراج) (انجمن آرا) :
دو مار به گزنده بر دو لب تو دوسان
زآن قلیۀ چو طاعون زآن نان همچو نخچد.
منجیک ترمذی.
گر آهنگران شکر جود تو گویند
به کوره درون زر شود جمله نخچد.
شمس فخری (از جهانگیری و آنندراج و انجمن آرا).
، آن سنگ که حلاجان بدان برزنند تا درست گردد. (لغت فرس اسدی). رجوع به نخجد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
خرمابن. (ناظم الاطباء). درخت خرما، درختهای خرما. (آنندراج). جمع واژۀ نخل. (از ناظم الاطباء) :
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نخچل. گرفتن اندام با دو سر ناخن دست یادو انگشت چنانکه به درد آید. (برهان قاطع) (آنندراج). نخچل. نشکنج. (ناظم الاطباء). نخجل. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(نَ چِ لُ)
در تداول اهالی گناباد، نشکنج. نشگون. در تداول مشهد، ناخون جلّه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نخال
تصویر نخال
آرد بیز
فرهنگ لغت هوشیار
نشکنج: نشان نخجل دارم زدوست بربازو رواست باری گردل ببردمونس داد. (آغاجی لفااق. 134) صحاح الفرس: رواست باری گردل ببرده است نگار
فرهنگ لغت هوشیار
نخجد: دومارگزنده به بردولب دوسال زان قلیه چون طاعون زان نان چونخچد. (منجیک. لفااق. 117) مرحوم دهخدابانظربه نسخه بدلهااین بیت را چنین تصحیح کرده اند: دوماربه گزنده بردولب تودوسان زان قلیه چوطاعون زان نان همچونخجد. درلغت فرس چا. اروپا. ص} 35 نخچذ {ودر رشیدی} نخچد {آمده. نخجد: دومارگزنده به بردولب دوسال زان قلیه چون طاعون زان نان چونخچد. (منجیک. لفااق. 117) مرحوم دهخدابانظربه نسخه بدلهااین بیت را چنین تصحیح کرده اند: دوماربه گزنده بردولب تودوسان زان قلیه چوطاعون زان نان همچونخجد. درلغت فرس چا. اروپا. ص} 35 نخچذ {ودر رشیدی} نخچد {آمده
فرهنگ لغت هوشیار
نشکنج: نشان نخجل دارم زدوست بربازو رواست باری گردل ببردمونس داد. (آغاجی لفااق. 134) صحاح الفرس: رواست باری گردل ببرده است نگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخچیل
تصویر نخچیل
نخجل
فرهنگ لغت هوشیار
کویک مخ خرما بن درخت خرما: گشته زمین اوبخیل ظب اندرومانده قلیل آورده برروی نخیل اینک کرات اینک رغل. (لامعی. تاریخ ادبیات دکترصفا. ج 393: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخل
تصویر نخل
درخت خرما
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی درشت باشدکه خاک روبان بدان زمین روبندعلف جاروب: دست وکف پای پیران پرکلخج ریش پیران زردازبس دودنخج. (طیان لفااق. 70)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخیل
تصویر نخیل
((نَ))
خرمابن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخل
تصویر نخل
((نَ))
درخت خرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخل
تصویر نخل
خرمابن
فرهنگ واژه فارسی سره
خرمابن، فسیل، مغ، نخل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خرمابن، درخت خرما، فسیل، مغ، نخیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
1ـ دیدن درخت نخل در خواب، نشانه یافتن موقعیتهای امیدبخش و شادمانی بسیار زیادی است، . 2ـ اگر دختری خواب ببیند از خیابانی می گذرد که دو طرفش پر از درخت نخل است، علامت آن است که همسری وفادار و خانه دار و لبریز از عشق و محبت خواهد داشت. اما اگر خواب ببیند نخلهای دو طرف خیابان خشکیده اند، نشانه آن است که اتفاق غم انگیزی ناگهان آرامش او را بر هم خواهد زد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب