آن چیزی است که به سر دو ناخن گیرند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). گرفتن اندام باشد با دو سر ناخن یا دو سر انگشت دست، چنانکه به درد آید. (برهان قاطع) (از آنندراج) (از جهانگیری). نخچل = نخچر = نخچیل. (حاشیۀ معین بر برهان قاطع). نشکنج. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (جهانگیری). و آن را نخچند نیز گفته اند. (آنندراج). نشگون. قرض: نشان نخچل دارم ز دوست بر بازو رواست باری گر دل ببرد مونس راد. آغاجی (از اسدی). به سرانگشت زلف و نخچل چشم دهن تنگ غنچه خندان شد. شرف شفروه (از فرهنگ خطی) (آنندراج). از قفا بگذرد ز بس تیزی اگرش گیری از سرون نخچل. شمس فخری (از جهانگیری)