جدول جو
جدول جو

معنی نخور - جستجوی لغت در جدول جو

نخور
(نَ)
ناقه که تا انگشت در بینی او نکنند شیر ندهد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آن (از شتران) که شیر نگذارد تا انگشت در بینی او نکنند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
نخور
(دَ / دُو)
نخورنده، ممسک. که مال خود از گلویش پائین نمیرود
لغت نامه دهخدا
نخور
کسی که ازمال وپول خودبهره برنگیردخسیس لئیم، عدم اصابت یانخورندارد. ممکن نیست که بهدف اصابت نکند (گلوله) : گلوله های تفنگ برتونخورندارد
فرهنگ لغت هوشیار
نخور
خسیس، لئیم، ممسک
متضاد: مسرف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفور
تصویر نفور
رمنده، گریزنده
بیزار، نفرت انگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخور
تصویر بخور
رنگ خاکستری سیر، تیره رنگ، هر چیزی که به رنگ خاکستر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخوت
تصویر نخوت
تکبر کردن، فخر کردن، تکبر، بزرگی، بزرگ منشی، خودستایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صخور
تصویر صخور
صخره ها، سنگ های بزرگ و سخت، جمع واژۀ صخره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحور
تصویر نحور
نحرها، کنایه از قربانی کردن ها، جمع واژۀ نحر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنور
تصویر خنور
هر نوع ظرف سفالی مانند کاسه، کوزه، سبو و خم، برای مثال از آن دوست و دشمن نیارم به خانه / که خالی ست از خشک و از تر خنورم (سنائی۲ - ۲۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخور
تصویر بخور
دارای اشتهای زیاد برای غذا، با اشتها، پرخور
بخور و نمیر: مقدار بسیار کم غذا یا پول که به سختی خوراک و معاش شخص را تامین می کند، خوراک اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخوار
تصویر نخوار
جبان، ترسو، ضعیف، متکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفور
تصویر نفور
رمیدن، بیرون رفتن، دور شدن، روان شدن حجاج از منی به سوی مکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخور
تصویر بخور
بخار آب گرم، در پزشکی دارویی که آن را جوشانده و بخارش را استنشاق می کنند، هر مادۀ صمغی که آن را برای ایجاد بوی خوش در آتش می ریزند
بخور مریم: در علم زیست شناسی گل نگون سار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آخور
تصویر آخور
طاقچه ای که در کنار دیوار درست می کنند و خوراک چهارپایان را در آن می ریزند، جای علف خوردن چهارپایان، کنایه از اسطبل، طویله، آخورگاه
آخور کسی پر بودن: کنایه از بی نیازی او از لحاظ مادی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
منخر. (بحر الجواهر). سوراخ بینی. (منتهی الارب) (آنندراج). سوراخ بینی. ج، مناخیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منخر شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
سنگ بزرگ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَخْ وَ رِ)
جروٌ نخورش، سگ بچۀ به حرکت آمده. (منتهی الارب). توله سگ به حرکت آمده. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، کلب نخورش، سگ بسیارخارش، یا آن خبیث مقاتل است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سگ جنگجو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَخْوَ ری ی)
فراخ دهن و فراخ شکم و فراخ سوراخ پستان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). واسعالفم. واسعالجوف. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). یا فراخ احلیل. (از معجم متن اللغه). ج، نخاوره
لغت نامه دهخدا
تصویری از نذور
تصویر نذور
جمع نذر، پتیست ها خود سامه ها، جمع نذر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخیر
تصویر نخیر
خیر، نه، جواب منفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخور
تصویر فخور
فخر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
نخوت در فارسی ترمانی ترمنشی منی منی کرد آن شاه یزدانشناس ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس (فردوسی شاهنامه) باد سایی باد ساری دیمیاد خود بینی خود پرستی گراز چو از پیش تختش گرازید سام (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخوش
تصویر نخوش
آنچه که نخوشدظنچه خشک نشود، سیاه داروکرمه البیضا هزارجشان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است ازتیره سبزی آساها (پروانه واران) وازدسته پیچی هاکه یکساله است وارتفاع بوته هایش درحدود 50 سانتی متر است. این گیاه دارای گونه های مختلف است. دانه های رسیده اش درغذامصرف میشودو دانه های برشته شده اش بنام نخودچی ببازار عرضه میشود ویکی ازاقسام آجیلهاست. دانه های نارس آن رابنام نخودسبزببازارعرضه میکنند. ساقه هاوبرگهای تازه وخشک این گیاه علوفه خوبی برای دام هااست، واحدی است برای وزن وآن 24، 1 مثقال است. طبق قانون مصوب 1304 ه. ش 10 نخود (یا 2 درهم) 2 گرم. یاترکیبات: فال نخود. یانخودالوند. یکی ازگونه های زر آوندکه آنرازرآوندگردنیزگویند. یانخوددرختی درختچه ایستازتیره سبزی آساهاکه میوه هایی شبیه نخودداردشجره البزله. یانخودسیاه پی نخودسیاه فرستادن، یانخودفرنگی. نوعی نخودکه درعهدناصرالدین شاه ازاروپابایران واردوکشت شد، یاپی نخودسیاه فرستادن، کسی رادک کردن زحمت کسی راکم کردن واورا ببهانه ای ازمجلس بیرون فرستادن برای گفتن حرفی یاکردن کاری که بایدازاوپنهان بماند (وجه تسمیه بمناسبت کمیابی نخودسیاه است) یانخودهرآش (همه آشی) بودن، فضول بودن ودرکارهرکس مداخله کردن، هرجاکه کاری باشدحاضربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرور
تصویر نرور
فرانسوی جوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صخور
تصویر صخور
جمع صخر، خاراها مهسنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنور
تصویر خنور
آلات و لوازم خانه از ظرف و کاسه و کوزه و خم و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
پر کوهگی دریا، پر آبی رودبار، پر کردن، چوش آمدن دیگ، گوالیدن گیاه، شکوفه بر آوردن گیاه، زیب دادن روییده به هم پیچیده گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخور
تصویر آخور
جای علف خوردن چهار پایان - طویله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخور
تصویر بخور
هر چیزی که برنگ خاکستر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
عدم اصابت. یانخوردندارد. ممکن نیست که بهدف اصابت نکند (گلوله) : تیر اندازی من نخوردندارد، عدم تاثیر: وقتی جغدفریاد بزندنخوردنداردکه خبربدی بانسان میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخوری
تصویر نخوری
امساک لئامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخوت
تصویر نخوت
تکبر، بزرگ منشی، خودبینی، خودپرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمور
تصویر نمور
مرطوب
فرهنگ واژه فارسی سره