جدول جو
جدول جو

معنی نخودی - جستجوی لغت در جدول جو

نخودی
زرد کم رنگ، مثل رنگ نخود، به رنگ نخود، شبیه یا به اندازۀ نخود، کنایه از خرد، ریز، کوچک
تصویری از نخودی
تصویر نخودی
فرهنگ فارسی عمید
نخودی
(نُ خُ)
نوعی از رنگ است که مشابه نخود باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات). رنگی که مانند رنگ نخود باشد. (فرهنگ نظام). به رنگ نخود. زرد کم رنگ، چیزی که به رنگ نخود باشد. (از فرهنگ نظام) ، به شکل و اندازۀ نخود. ریزه چون دانۀ نخود.
- استخوان نخودی، عظم حمصی. رجوع به حمص شود.
- نخودی خندیدن، لبها را فراهم آورده خندیدن. لبها را غنچه کرده خندیدن
لغت نامه دهخدا
نخودی
منسوب به نخود. یانان نخودی، برنگ نخود، رنگی شبیه برنگ نخود، لوس وننر. یامریم نخودی. یانخودی خندیدن، خنده لوس وبیمزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

از دانه های خوراکی که گرد و کوچک است و به صورت پخته شده مصرف می شود، بوتۀ این دانه که کوتاه و دارای شاخه های نازک، برگ های ریز و گل های سفید می باشد، واحد اندازه گیری وزن معادل یک بیست و چهارم مثقال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودی
تصویر خودی
متعلق به خود (کشور، خانواده، شخص) مثلاً هواپیماهای خودی، مقابل بیگانه، آشنا، خودپسندی، خودخواهی، در تصوف حالت سالکی که هنوز در بند هواهای خود است و به کمال نرسیده، انانیت، برای مثال از خودی سرمست گشته بی شراب / ذره ای خود را شمرده آفتاب (مولوی - لغت نامه - خودی)
فرهنگ فارسی عمید
(نِ نَ / نُ خُ)
قسمی شیرینی است. رجوع به نان نخودچی شود
لغت نامه دهخدا
(مَرْ یَ نُ خوَدْ / خُدْ)
گیاهی است از تیره نعناعیان با ارتفاع 15 تا30 سانتیمتر. این گیاه در جنگلهای نواحی مرکزی و جنوبی اروپا و شمال افریقا و ایران میروید. برگهایش متقابل و بیضوی و بی کرک و شفاف و به رنگ سبز تیره می باشد و گلهایش صورتی یا قرمزند. کلپور. (در اصطلاح کرمان). طوقریون. کماذریوس. بلوطالارض. کمدریس. خنو. مقیفروان. برنتقه
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ کِ نُ خُ)
مثل عروسک نخودی، سخت خرد و جمعوجور
لغت نامه دهخدا
(نَخْوَ ری ی)
فراخ دهن و فراخ شکم و فراخ سوراخ پستان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). واسعالفم. واسعالجوف. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). یا فراخ احلیل. (از معجم متن اللغه). ج، نخاوره
لغت نامه دهخدا
(نُ خَ لَ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، در دوهزارگزی شمال مشهد و 2هزارگزی مشرق راه مشهد به قوچان. در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 283 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نُ خُدْ)
نخود بوداده. (فرهنگ نظام). قسمی نخود که برشته کنند و آن جزو آجیل است. (یادداشت مؤلف) ، نخود ریزه و کوچک تر از نخودهای معمولی.
- مثل نخودچی،به خردی و ریزی نخود.
- امثال:
چشمها دارد نخودچی ابرو ندارد هیچی، چشمانش به غایت ریز و کوچک است و ابروانش دلپسند و پرپشت نیست
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ)
نمایشی. (ناظم الاطباء). رجوع به نمود و نمودن و نمودنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
این کلمه تصحیف پسودی یا بسودی است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). برزیگر. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج). زراعت کننده. (برهان قاطع). مزارع. (انجمن آرا) (آنندراج). گروهی که به کشت و زراعت مشغولند. (ناظم الاطباء). و این قسم سیم است از چهار قسم طوایف انسان که جمشید قرار داد. (از برهان قاطع). فردوسی در ذکر طبقات چهارگانه مردم در زمان جمشید گوید:
نسودی (ظ: پسودی) سه دیگر گره را شناس
کجا نیست بر کس از ایشان سپاس.
(از حاشیۀ برهان قاطع چ معین).
و نیز رجوع به کاتوزی و نیساری و اهنوخوشی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ ؟)
خواجه جلال الدین قاسم فرنخودی. یکی از اکابر خراسان است. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 536)
لغت نامه دهخدا
(نُ خُدْ)
نام دانه ای است خوراکی که از ماش و عدس بزرگتر است و مانند آنها در خورش پخته میشود. (فرهنگ نظام). نوعی از حبوبات مأکول و لذیذ. (ناظم الاطباء). حمص. (دهار). خلر. جرجر. (منتهی الارب). فوم:
به خوشه در از بهر بیرون شدن
چنان جمله شد ماش و منگ و نخود.
ناصرخسرو.
نخود و کشمش و پسته خرک و میوۀ تر
قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار.
بسحاق.
نخودی وقت پختن ازماشی
روی پیچید و گفت این چه کسی است.
پروین اعتصامی.
- نخود هر آش بودن، فضول بودن ودر کار هر کس مداخله کردن و در هر جا که کاری است حاضر بودن. (فرهنگ نظام).
- امثال:
مثل نخود در شله زرد.
، بیست وچهاریک مثقال. یک بیست وچهارم مثقال. یک مثقال بیست وچهار نخود است و شش نخود ربع مثقال است
لغت نامه دهخدا
ماندارو مانداروی تلخ از گیاهان گیاهی است از تیره نعناعیان که علفی و پایا است و ارتفاعش بین 15 تا 30 سانتیمتر است. این گیاه در جنگلهای نواحی مرکزی و جنوبی اروپا و شمال افریقا و ایران میروید. برگهایش متقابل و بیضوی و بی کرک و شفاف برنگ سبز تیره (در سطح فوقانی پهنک) میباشد و گلهایش صورتی یا قرمزند. از سرشاخه های گلدار این گیاه در طب عوام بعنوان مقوی و محلل و در استعمال خارجی جهت التیام زخم ها استفاده میشود طوقریون کماذریوس مریم نخودی طبی کما دریوس بلوط الارض کمدریس مقیفرون مانداروی تلخ رانداروی تلخ برنتقه یرپلاموردی فولیون خامادریوس گل خنو ارپه میرپلیدی. یا مریم نخودی طبی. مریم نخودی. یا مریم نخودی کوهی. یکی از گونه های مریم نخودی که دارای اثراتی مشابه هم نخودی طبی است حشیشه الریح جعده. یا مریم نخودی وحشی. یکی از گونه های خود روی مریم نخودی است که در غالب نقاط ایران میروید و دارای اثر مقوی معده میباشد اسقوردیون منضار سقردیون ثومالحیه ثوم بری سقوردیون اسقوذوریون عنبربید الطریون. توضیح باین گونه از مریم نخودی نیز نامهای گل خنو وارپه واریه نیز اطلاق شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودی
تصویر خودی
آشنا، اهل، خویش
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است ازتیره سبزی آساها (پروانه واران) وازدسته پیچی هاکه یکساله است وارتفاع بوته هایش درحدود 50 سانتی متر است. این گیاه دارای گونه های مختلف است. دانه های رسیده اش درغذامصرف میشودو دانه های برشته شده اش بنام نخودچی ببازار عرضه میشود ویکی ازاقسام آجیلهاست. دانه های نارس آن رابنام نخودسبزببازارعرضه میکنند. ساقه هاوبرگهای تازه وخشک این گیاه علوفه خوبی برای دام هااست، واحدی است برای وزن وآن 24، 1 مثقال است. طبق قانون مصوب 1304 ه. ش 10 نخود (یا 2 درهم) 2 گرم. یاترکیبات: فال نخود. یانخودالوند. یکی ازگونه های زر آوندکه آنرازرآوندگردنیزگویند. یانخوددرختی درختچه ایستازتیره سبزی آساهاکه میوه هایی شبیه نخودداردشجره البزله. یانخودسیاه پی نخودسیاه فرستادن، یانخودفرنگی. نوعی نخودکه درعهدناصرالدین شاه ازاروپابایران واردوکشت شد، یاپی نخودسیاه فرستادن، کسی رادک کردن زحمت کسی راکم کردن واورا ببهانه ای ازمجلس بیرون فرستادن برای گفتن حرفی یاکردن کاری که بایدازاوپنهان بماند (وجه تسمیه بمناسبت کمیابی نخودسیاه است) یانخودهرآش (همه آشی) بودن، فضول بودن ودرکارهرکس مداخله کردن، هرجاکه کاری باشدحاضربودن
فرهنگ لغت هوشیار
نخودبوداده نخودبرشته. توضیح دانه های نخودبرشته راگویندکه یکی ازاقسام آجیلهااست وباطعم شوروبی نمک به بازار عرضه میشود. یاترکیبات: نان نخودچی یانخودچی کشمش (کیشمیش)، نخودچی مخلوط باکشمش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخوری
تصویر نخوری
امساک لئامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخود
تصویر نخود
((نُ خُ))
گیاهی است از تیره سبزی آساها (پروانه واران) و از دسته پیچی ها و یکساله. این گیاه دارای گونه های مختلف است. دانه های رسیده اش مصرف غذایی دارد، واحدی است برای وزن
دنبال نخود سیاه فرستادن: کنایه از کسی را به بهانه ای از مجلس دور کردن، سرکار گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودی
تصویر خودی
خودسری، انانیت، هستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودی
تصویر خودی
((خُ))
آشنا
فرهنگ فارسی معین
آشنا، خویش
متضاد: اجنبی، بیگانه، غریب، غیر، ناآشنا، انانیت، انیت، آشنایی، خودمانی، صمیمی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آشنا
فرهنگ گویش مازندرانی
نخود
فرهنگ گویش مازندرانی