از دانه های خوراکی که گرد و کوچک است و به صورت پخته شده مصرف می شود، بوتۀ این دانه که کوتاه و دارای شاخه های نازک، برگ های ریز و گل های سفید می باشد، واحد اندازه گیری وزن معادل یک بیست و چهارم مثقال
از دانه های خوراکی که گرد و کوچک است و به صورت پخته شده مصرف می شود، بوتۀ این دانه که کوتاه و دارای شاخه های نازک، برگ های ریز و گل های سفید می باشد، واحد اندازه گیری وزن معادل یک بیست و چهارم مثقال
دهی است از دهستان منوجان بخش کهنوج شهرستان جیرفت، در 78 هزارگزی جنوب غربی کهنوج و 15 هزارگزی مغرب راه کهنوج به میناب، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 1000 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و خرما و مرکبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. در این ده زیارتگاهی است به نام امام سلطان سیف الدین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان منوجان بخش کهنوج شهرستان جیرفت، در 78 هزارگزی جنوب غربی کهنوج و 15 هزارگزی مغرب راه کهنوج به میناب، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 1000 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و خرما و مرکبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. در این ده زیارتگاهی است به نام امام سلطان سیف الدین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام دانه ای است خوراکی که از ماش و عدس بزرگتر است و مانند آنها در خورش پخته میشود. (فرهنگ نظام). نوعی از حبوبات مأکول و لذیذ. (ناظم الاطباء). حمص. (دهار). خلر. جرجر. (منتهی الارب). فوم: به خوشه در از بهر بیرون شدن چنان جمله شد ماش و منگ و نخود. ناصرخسرو. نخود و کشمش و پسته خرک و میوۀ تر قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار. بسحاق. نخودی وقت پختن ازماشی روی پیچید و گفت این چه کسی است. پروین اعتصامی. - نخود هر آش بودن، فضول بودن ودر کار هر کس مداخله کردن و در هر جا که کاری است حاضر بودن. (فرهنگ نظام). - امثال: مثل نخود در شله زرد. ، بیست وچهاریک مثقال. یک بیست وچهارم مثقال. یک مثقال بیست وچهار نخود است و شش نخود ربع مثقال است
نام دانه ای است خوراکی که از ماش و عدس بزرگتر است و مانند آنها در خورش پخته میشود. (فرهنگ نظام). نوعی از حبوبات مأکول و لذیذ. (ناظم الاطباء). حمص. (دهار). خلر. جرجر. (منتهی الارب). فوم: به خوشه در از بهر بیرون شدن چنان جمله شد ماش و منگ و نخود. ناصرخسرو. نخود و کشمش و پسته خرک و میوۀ تر قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار. بسحاق. نخودی وقت پختن ازماشی روی پیچید و گفت این چه کسی است. پروین اعتصامی. - نخود هر آش بودن، فضول بودن ودر کار هر کس مداخله کردن و در هر جا که کاری است حاضر بودن. (فرهنگ نظام). - امثال: مثل نخود در شله زرد. ، بیست وچهاریک ِ مثقال. یک بیست وچهارم مثقال. یک مثقال بیست وچهار نخود است و شش نخود ربع مثقال است
دهی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین، در 68 هزارگزی مغرب آبیک و 5 هزارگزی جادۀ بوئین به قزوین، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 556 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و چغندرقند و پنبه، شغل مردمش زراعت و جاجیم بافی و جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین، در 68 هزارگزی مغرب آبیک و 5 هزارگزی جادۀ بوئین به قزوین، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 556 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و چغندرقند و پنبه، شغل مردمش زراعت و جاجیم بافی و جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، در دوهزارگزی شمال مشهد و 2هزارگزی مشرق راه مشهد به قوچان. در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 283 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، در دوهزارگزی شمال مشهد و 2هزارگزی مشرق راه مشهد به قوچان. در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 283 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نوعی از رنگ است که مشابه نخود باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات). رنگی که مانند رنگ نخود باشد. (فرهنگ نظام). به رنگ نخود. زرد کم رنگ، چیزی که به رنگ نخود باشد. (از فرهنگ نظام) ، به شکل و اندازۀ نخود. ریزه چون دانۀ نخود. - استخوان نخودی، عظم حمصی. رجوع به حمص شود. - نخودی خندیدن، لبها را فراهم آورده خندیدن. لبها را غنچه کرده خندیدن
نوعی از رنگ است که مشابه نخود باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات). رنگی که مانند رنگ نخود باشد. (فرهنگ نظام). به رنگ نخود. زرد کم رنگ، چیزی که به رنگ نخود باشد. (از فرهنگ نظام) ، به شکل و اندازۀ نخود. ریزه چون دانۀ نخود. - استخوان نخودی، عظم حمصی. رجوع به حمص شود. - نخودی خندیدن، لبها را فراهم آورده خندیدن. لبها را غنچه کرده خندیدن
زودپزنده. آنچه که زود پزد. مقابل دیرپز: این نخود زودپز است. (فرهنگ فارسی معین). - دیگ زودپز، دیگی که خوراک را در زمانی کوتاه می پزد. (فرهنگ فارسی معین)
زودپزنده. آنچه که زود پزد. مقابل دیرپز: این نخود زودپز است. (فرهنگ فارسی معین). - دیگ زودپز، دیگی که خوراک را در زمانی کوتاه می پزد. (فرهنگ فارسی معین)
نوعی از پرهیزانۀ بیماران که از گوشت بی چربی و نخود جوشانیده در آب ترتیب دهند. (ناظم الاطباء). ابوحنیفه. (مهذب الاسماء). آبگوشتی رقیق از گوشت و آب نخود بیماررا، گوشت آن کم است و نخود و آبش بیشتر. جوذآبه. حمصیه. (یادداشت مؤلف) : و طعام نخودآب دهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گر تو خواهی نخودآبی که تو را سود دهد زعفران با عرق گل ببر آنجا در کار. بسحاق
نوعی از پرهیزانۀ بیماران که از گوشت بی چربی و نخود جوشانیده در آب ترتیب دهند. (ناظم الاطباء). ابوحنیفه. (مهذب الاسماء). آبگوشتی رقیق از گوشت و آب نخود بیماررا، گوشت آن کم است و نخود و آبش بیشتر. جوذآبه. حمصیه. (یادداشت مؤلف) : و طعام نخودآب دهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گر تو خواهی نخودآبی که تو را سود دهد زعفران با عرق گل ببر آنجا در کار. بسحاق
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان، در 6هزارگزی مغرب سنقر و 2هزارگزی سلطان آباد. در دامنۀ سردسیری واقعاست و 280 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات وحبوبات و توتون، شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه و جاجیم و پلاس است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان، در 6هزارگزی مغرب سنقر و 2هزارگزی سلطان آباد. در دامنۀ سردسیری واقعاست و 280 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات وحبوبات و توتون، شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه و جاجیم و پلاس است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت، در 4هزارگزی مغرب رشت، بر کنار راه رشت به فومن، در جلگۀ معتدل مرطوبی واقع است و 779 تن سکنه دارد. آبش از استخر، محصولش برنج و ابریشم و توتون سیگارو چای. شغل اهالی زراعت و کارگری است. این ده یک کار خانه چای دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت، در 4هزارگزی مغرب رشت، بر کنار راه رشت به فومن، در جلگۀ معتدل مرطوبی واقع است و 779 تن سکنه دارد. آبش از استخر، محصولش برنج و ابریشم و توتون سیگارو چای. شغل اهالی زراعت و کارگری است. این ده یک کار خانه چای دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نخود بوداده. (فرهنگ نظام). قسمی نخود که برشته کنند و آن جزو آجیل است. (یادداشت مؤلف) ، نخود ریزه و کوچک تر از نخودهای معمولی. - مثل نخودچی،به خردی و ریزی نخود. - امثال: چشمها دارد نخودچی ابرو ندارد هیچی، چشمانش به غایت ریز و کوچک است و ابروانش دلپسند و پرپشت نیست
نخود بوداده. (فرهنگ نظام). قسمی نخود که برشته کنند و آن جزو آجیل است. (یادداشت مؤلف) ، نخود ریزه و کوچک تر از نخودهای معمولی. - مثل نخودچی،به خردی و ریزی نخود. - امثال: چشمها دارد نخودچی ابرو ندارد هیچی، چشمانش به غایت ریز و کوچک است و ابروانش دلپسند و پرپشت نیست
گیاهی است از تیره سبزی آساها (پروانه واران) و از دسته پیچی ها و یکساله. این گیاه دارای گونه های مختلف است. دانه های رسیده اش مصرف غذایی دارد، واحدی است برای وزن دنبال نخود سیاه فرستادن: کنایه از کسی را به بهانه ای از مجلس دور کردن، سرکار گذاشتن
گیاهی است از تیره سبزی آساها (پروانه واران) و از دسته پیچی ها و یکساله. این گیاه دارای گونه های مختلف است. دانه های رسیده اش مصرف غذایی دارد، واحدی است برای وزن دنبال نخود سیاه فرستادن: کنایه از کسی را به بهانه ای از مجلس دور کردن، سرکار گذاشتن