نوعی از پرهیزانۀ بیماران که از گوشت بی چربی و نخود جوشانیده در آب ترتیب دهند. (ناظم الاطباء). ابوحنیفه. (مهذب الاسماء). آبگوشتی رقیق از گوشت و آب نخود بیماررا، گوشت آن کم است و نخود و آبش بیشتر. جوذآبه. حمصیه. (یادداشت مؤلف) : و طعام نخودآب دهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گر تو خواهی نخودآبی که تو را سود دهد زعفران با عرق گل ببر آنجا در کار. بسحاق
نوعی از پرهیزانۀ بیماران که از گوشت بی چربی و نخود جوشانیده در آب ترتیب دهند. (ناظم الاطباء). ابوحنیفه. (مهذب الاسماء). آبگوشتی رقیق از گوشت و آب نخود بیماررا، گوشت آن کم است و نخود و آبش بیشتر. جوذآبه. حمصیه. (یادداشت مؤلف) : و طعام نخودآب دهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گر تو خواهی نخودآبی که تو را سود دهد زعفران با عرق گل ببر آنجا در کار. بسحاق
از دانه های خوراکی که گرد و کوچک است و به صورت پخته شده مصرف می شود، بوتۀ این دانه که کوتاه و دارای شاخه های نازک، برگ های ریز و گل های سفید می باشد، واحد اندازه گیری وزن معادل یک بیست و چهارم مثقال
از دانه های خوراکی که گرد و کوچک است و به صورت پخته شده مصرف می شود، بوتۀ این دانه که کوتاه و دارای شاخه های نازک، برگ های ریز و گل های سفید می باشد، واحد اندازه گیری وزن معادل یک بیست و چهارم مثقال
یکی از دهستانهای ششگانه بخش فهرج شهرستان بم است، این دهستان در باختر فهرج واقع است و حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال به بخش مرکزی و دهستان پشت رود، از طرف مشرق به دهستان عزیزآباد، از طرف جنوب به شهرستان جیرفت، و از طرف مغرب به بخش مرکزی، منطقه ای است جلگه ای و تمام آبادیهای آن نزدیک بهم واقع شده اند، هوای دهستان گرمسیر است و آب قرای آن از قنوات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حنا و پنبه و خرما و لبنیات و انواع مرکبات، و شغل مردان زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم و کرباس بافی است، زبان مادری ساکنان قری فارسی بلوچی است، از29 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 8000 تن است، مرکز دهستان آبادی کروک است و راههای آن مالرو و عریض است و میتوان به تمام آبادیهای عمده اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یکی از دهستانهای ششگانه بخش فهرج شهرستان بم است، این دهستان در باختر فهرج واقع است و حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال به بخش مرکزی و دهستان پشت رود، از طرف مشرق به دهستان عزیزآباد، از طرف جنوب به شهرستان جیرفت، و از طرف مغرب به بخش مرکزی، منطقه ای است جلگه ای و تمام آبادیهای آن نزدیک بهم واقع شده اند، هوای دهستان گرمسیر است و آب قرای آن از قنوات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حنا و پنبه و خرما و لبنیات و انواع مرکبات، و شغل مردان زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم و کرباس بافی است، زبان مادری ساکنان قری فارسی بلوچی است، از29 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 8000 تن است، مرکز دهستان آبادی کروک است و راههای آن مالرو و عریض است و میتوان به تمام آبادیهای عمده اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نخود بوداده. (فرهنگ نظام). قسمی نخود که برشته کنند و آن جزو آجیل است. (یادداشت مؤلف) ، نخود ریزه و کوچک تر از نخودهای معمولی. - مثل نخودچی،به خردی و ریزی نخود. - امثال: چشمها دارد نخودچی ابرو ندارد هیچی، چشمانش به غایت ریز و کوچک است و ابروانش دلپسند و پرپشت نیست
نخود بوداده. (فرهنگ نظام). قسمی نخود که برشته کنند و آن جزو آجیل است. (یادداشت مؤلف) ، نخود ریزه و کوچک تر از نخودهای معمولی. - مثل نخودچی،به خردی و ریزی نخود. - امثال: چشمها دارد نخودچی ابرو ندارد هیچی، چشمانش به غایت ریز و کوچک است و ابروانش دلپسند و پرپشت نیست
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت، در 4هزارگزی مغرب رشت، بر کنار راه رشت به فومن، در جلگۀ معتدل مرطوبی واقع است و 779 تن سکنه دارد. آبش از استخر، محصولش برنج و ابریشم و توتون سیگارو چای. شغل اهالی زراعت و کارگری است. این ده یک کار خانه چای دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت، در 4هزارگزی مغرب رشت، بر کنار راه رشت به فومن، در جلگۀ معتدل مرطوبی واقع است و 779 تن سکنه دارد. آبش از استخر، محصولش برنج و ابریشم و توتون سیگارو چای. شغل اهالی زراعت و کارگری است. این ده یک کار خانه چای دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام دانه ای است خوراکی که از ماش و عدس بزرگتر است و مانند آنها در خورش پخته میشود. (فرهنگ نظام). نوعی از حبوبات مأکول و لذیذ. (ناظم الاطباء). حمص. (دهار). خلر. جرجر. (منتهی الارب). فوم: به خوشه در از بهر بیرون شدن چنان جمله شد ماش و منگ و نخود. ناصرخسرو. نخود و کشمش و پسته خرک و میوۀ تر قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار. بسحاق. نخودی وقت پختن ازماشی روی پیچید و گفت این چه کسی است. پروین اعتصامی. - نخود هر آش بودن، فضول بودن ودر کار هر کس مداخله کردن و در هر جا که کاری است حاضر بودن. (فرهنگ نظام). - امثال: مثل نخود در شله زرد. ، بیست وچهاریک مثقال. یک بیست وچهارم مثقال. یک مثقال بیست وچهار نخود است و شش نخود ربع مثقال است
نام دانه ای است خوراکی که از ماش و عدس بزرگتر است و مانند آنها در خورش پخته میشود. (فرهنگ نظام). نوعی از حبوبات مأکول و لذیذ. (ناظم الاطباء). حمص. (دهار). خلر. جرجر. (منتهی الارب). فوم: به خوشه در از بهر بیرون شدن چنان جمله شد ماش و منگ و نخود. ناصرخسرو. نخود و کشمش و پسته خرک و میوۀ تر قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار. بسحاق. نخودی وقت پختن ازماشی روی پیچید و گفت این چه کسی است. پروین اعتصامی. - نخود هر آش بودن، فضول بودن ودر کار هر کس مداخله کردن و در هر جا که کاری است حاضر بودن. (فرهنگ نظام). - امثال: مثل نخود در شله زرد. ، بیست وچهاریک ِ مثقال. یک بیست وچهارم مثقال. یک مثقال بیست وچهار نخود است و شش نخود ربع مثقال است
دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه، در 44هزارگزی شمال غربی قره آغاج و 12هزارگزی شمال راه مراغه به میانه. در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 685 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه جیران و چشمه، محصولش غلات و نخود، شغل اهالی زراعت و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه، در 44هزارگزی شمال غربی قره آغاج و 12هزارگزی شمال راه مراغه به میانه. در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 685 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه جیران و چشمه، محصولش غلات و نخود، شغل اهالی زراعت و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نوعی از رنگ است که مشابه نخود باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات). رنگی که مانند رنگ نخود باشد. (فرهنگ نظام). به رنگ نخود. زرد کم رنگ، چیزی که به رنگ نخود باشد. (از فرهنگ نظام) ، به شکل و اندازۀ نخود. ریزه چون دانۀ نخود. - استخوان نخودی، عظم حمصی. رجوع به حمص شود. - نخودی خندیدن، لبها را فراهم آورده خندیدن. لبها را غنچه کرده خندیدن
نوعی از رنگ است که مشابه نخود باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات). رنگی که مانند رنگ نخود باشد. (فرهنگ نظام). به رنگ نخود. زرد کم رنگ، چیزی که به رنگ نخود باشد. (از فرهنگ نظام) ، به شکل و اندازۀ نخود. ریزه چون دانۀ نخود. - استخوان نخودی، عظم حمصی. رجوع به حمص شود. - نخودی خندیدن، لبها را فراهم آورده خندیدن. لبها را غنچه کرده خندیدن
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، در دوهزارگزی شمال مشهد و 2هزارگزی مشرق راه مشهد به قوچان. در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 283 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، در دوهزارگزی شمال مشهد و 2هزارگزی مشرق راه مشهد به قوچان. در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 283 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نوعی آب گوشت که ازنخودپوست کنده و برنج برای بیمارپزندوگاه بدان بوافزارمانند زیره افزایند: اگرچه طبیبان اوراعلاج میکردند وغذای موافق ونخوداب میدادندهیچ سود نمی داشت
نوعی آب گوشت که ازنخودپوست کنده و برنج برای بیمارپزندوگاه بدان بوافزارمانند زیره افزایند: اگرچه طبیبان اوراعلاج میکردند وغذای موافق ونخوداب میدادندهیچ سود نمی داشت
گیاهی است از تیره سبزی آساها (پروانه واران) و از دسته پیچی ها و یکساله. این گیاه دارای گونه های مختلف است. دانه های رسیده اش مصرف غذایی دارد، واحدی است برای وزن دنبال نخود سیاه فرستادن: کنایه از کسی را به بهانه ای از مجلس دور کردن، سرکار گذاشتن
گیاهی است از تیره سبزی آساها (پروانه واران) و از دسته پیچی ها و یکساله. این گیاه دارای گونه های مختلف است. دانه های رسیده اش مصرف غذایی دارد، واحدی است برای وزن دنبال نخود سیاه فرستادن: کنایه از کسی را به بهانه ای از مجلس دور کردن، سرکار گذاشتن