جدول جو
جدول جو

معنی نخره - جستجوی لغت در جدول جو

نخره
(نُ رَ)
سختی وزیدن باد. (منتهی الارب). شدت هبوب باد. (از المنجد). سخت وزیدگی بادو طوفان. (ناظم الاطباء). شدت وزش باد. (از اقرب الموارد) ، نخره. رجوع به نخره شود
لغت نامه دهخدا
نخره
(نُ رَ / نُ خَ رَ)
پیش بینی اسب و خر و خوک و جز آن و شکاف آن، یا مابین دو سوراخ بینی، یا نوک آن. (منتهی الارب) (آنندراج). پیش بینی. (مهذب الاسما). ارنبه الانف. مقدم بینی. (المنجد). نوک بینی مرد و شتر و اسپ و سگ و جز آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، نخر
لغت نامه دهخدا
نخره
(نَ خِ رَ)
استخوان پوسید و ریزه ریزه شده. (از منتهی الارب) (از آنندراج). پوسیده وکهنه. (مهذب الاسما). پوسیده. بالیه. (یادداشت مؤلف). تأنیث نخر. رجوع به نخر شود، استخوان میان کاواک که چون باد به وی رسد آواز از آن برآید. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نخره
(نَ رَ)
سخت وزیدن باد. (ناظم الاطباء). رجوع به نخره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقره
تصویر نقره
(دخترانه)
فلزی گرانبها نرم و سفید که در ساختن زیورآلات، آینه به کار می رود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیره
تصویر نیره
(دخترانه)
مؤنث نیر، روشن و منور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نخبه
تصویر نخبه
برگزیده، برگزیده از هر چیز، کنایه از دانا، باهوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نثره
تصویر نثره
منزل هشتم از منازل قمر مشتمل بر دو ستاره از برج سرطان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشره
تصویر نشره
سرمشقی که بر لوح کودکان می نوشتند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناره
تصویر ناره
زبانۀ ترازو یا قپان، سنگ قپان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخری
تصویر نخری
نخستین فرزند، فرزند ارشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقره
تصویر نقره
فلزی سفید رنگ، براق، چکش خور و رسانای قوی حرارت و الکتریسیته که در حرارت ۹۲۴ درجۀ سانتی گراد ذوب می شود که می توان از آن ورقه های نازک یا مفتول های باریک درست کرد و برای ساختن مسکوکات، ظرف های گران بها و آب نقره دادن به فلزات به کار می رود و برای محکم تر شدن آن را با مس ترکیب می کنند و به صورت آلیاژ به کار می برند، سیم
نقرۀ شاخ دار: سیم شاخ دار، نقرۀ پاکیزه و بی غش، نقرۀ خالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظره
تصویر نظره
یک مرتبه نگریستن، یک نظر انداختن، لمحه، شکل، هیئت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشره
تصویر نشره
دعایی که برای معالجۀ دیوانه یا دفع چشم زخم بنویسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهره
تصویر نهره
ابزاری که با آن دوغ را بزنند تا مسکه از دوغ جدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخره
تصویر سخره
ذلیل و مقهور و زیردست، کسی که مردم او را ریشخند کنند، آنکه به کار بی مزد گمارده شود، کسی که دیگری او را به کار بی مزد وا دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخله
تصویر نخله
نخل، از درختان گرمسیری با تنۀ استوانه ای و بی شاخه و برگ های بزرگ و دارای بریدگی های عمیق، درخت خرما
فرهنگ فارسی عمید
(ذِ)
سوراخ بینی گشاده راپرباد گردانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ خُ رَ)
زن بزرگ جثه. (از اقرب الموارد). مؤنث فنخر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَعْ عُ)
زنخر بمنخره زنخره، دمیدن در سوراخ بینی کسی. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ندره
تصویر ندره
ندرت در فارسی کمیابی، تنهایی تنها بودن
فرهنگ لغت هوشیار
نخوت در فارسی ترمانی ترمنشی منی منی کرد آن شاه یزدانشناس ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس (فردوسی شاهنامه) باد سایی باد ساری دیمیاد خود بینی خود پرستی گراز چو از پیش تختش گرازید سام (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
نخله در فارسی یک کویک خرما بن نخ نما پارچه یافرشی که براثراستعمال متمادی تاروپودش آشکارشده: (یقه لباسش نخ نماشده قالی نخ نما)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناره
تصویر ناره
سنگ قپان
فرهنگ لغت هوشیار
فرمانبردار، بیگار کسی که او را به بیگاری (کار بی مزد) گرفته باشند، خریش خنده خریش کسی که او را دست انداخته و ریشخند کنند مجرگ بیگارگیر، ریشخندگر افسوسگر مطیع فرمانبردار، مقهور زیردست، کسی که مورد ریشخند واقع شود مسخره، کسی که بکار بیمزد و مواجب گمارده شود، ستور یا کشتی که بار و بنه شاه را مفت و بدون پرداخت کرایه حمل کند، زیر دست، کار بیمزد و اجرت، تمسخر لاغ فسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صخره
تصویر صخره
سنگ بزرگ سخت، تخته سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
انجامش ترقوه چنبره گردن آخرک، گودیی که در میان توده خاک کنند تا در میان آن آب ریزند برای گل ساختن، طنابی دراز و برکشیده که چند اسب را بتوان بدو بست
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که برای موقع احتیاج نگاهدارند پس انداز پس افکنده جمع ذخایر (ذخائر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنخره
تصویر فنخره
پر باد کردن دماغ فیس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بن بینی، درون دماغ، جویک لب، زره فراخ، ماهخان خرچنگ (سرطان) بینی شیر از چهره های سپهری بن بینی، اندرون بینی، چاهک میان دوسبیل درلب بالایین جویک لب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکره
تصویر نکره
ناشناس، خشن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمره
تصویر نمره
تراز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نقره
تصویر نقره
سیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نخشه
تصویر نخشه
دلیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگره
تصویر نگره
تیوری، نظریه
فرهنگ واژه فارسی سره