با کسی خلق نیکو بورزیدن. (تاج المصادر بیهقی، ورق 199 ب). با کسی خلق نیکو برزیدن. (زوزنی). معاشرت کردن با کسی به خوش خوئی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
با کسی خلق نیکو بورزیدن. (تاج المصادر بیهقی، ورق 199 ب). با کسی خلق نیکو برزیدن. (زوزنی). معاشرت کردن با کسی به خوش خوئی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
با هم گردن مقارن ساختن و با هم بغل گیر شدن. (غیاث). روبوسی یکدیگر و بغل گیری همدیگر را. (ناظم الاطباء). دست به گردن یکدیگر درآوردن. دست به گردن شدن. یکدیگر را در کنارگرفتن. یکدیگر را بغل کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تا آسمان... هر نیم شب سیاه صدهزارقطرۀ شیر سپید بر جامه نماید و پستان پدید نه و پیکر زمین را چون کودک سیاه چرده در کنار دارد و معانقه نه. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 2). به وقت معانقۀوداعی بر لفظ اشرف صدر امام گذشت که ما را برادری باشد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 98). و خاک ری نیز به حکم الفی که با این ضعیف داشت معانقۀ سخت کرد چنانکه از تنگی معانقه عارضۀ عظیم دیدار آمد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 285). و رجوع به معانقه شود. - معانقه کردن، یکدیگر را در برگرفتن. یکدیگر را در آغوش گرفتن. دست به گردن هم انداختن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مأمون مشعوف تر گشت، دست بیازید و در انبساط باز کرد تا مگر معانقه کند. (چهارمقاله ص 36)
با هم گردن مقارن ساختن و با هم بغل گیر شدن. (غیاث). روبوسی یکدیگر و بغل گیری همدیگر را. (ناظم الاطباء). دست به گردن یکدیگر درآوردن. دست به گردن شدن. یکدیگر را در کنارگرفتن. یکدیگر را بغل کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تا آسمان... هر نیم شب سیاه صدهزارقطرۀ شیر سپید بر جامه نماید و پستان پدید نه و پیکر زمین را چون کودک سیاه چرده در کنار دارد و معانقه نه. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 2). به وقت معانقۀوداعی بر لفظ اشرف صدر امام گذشت که ما را برادری باشد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 98). و خاک ری نیز به حکم الْفی که با این ضعیف داشت معانقۀ سخت کرد چنانکه از تنگی معانقه عارضۀ عظیم دیدار آمد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 285). و رجوع به معانقه شود. - معانقه کردن، یکدیگر را در برگرفتن. یکدیگر را در آغوش گرفتن. دست به گردن هم انداختن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مأمون مشعوف تر گشت، دست بیازید و درِ انبساط باز کرد تا مگر معانقه کند. (چهارمقاله ص 36)
عناق. دست به گردن یکدیگر کردن. (المصادر زوزنی). دست به گردن همدیگر افگندن به محبت و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). دست به گردن کسی کردن و با او هم آغوش شدن و به خود چسباندن و آن خاص محبت است. (از اقرب الموارد) ، به رفتار عنق رفتن شتر و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
عِناق. دست به گردن یکدیگر کردن. (المصادر زوزنی). دست به گردن همدیگر افگندن به محبت و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). دست به گردن کسی کردن و با او هم آغوش شدن و به خود چسباندن و آن خاص محبت است. (از اقرب الموارد) ، به رفتار عنق رفتن شتر و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ غرنوق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). جمع واژۀ غرنیق و غرنیق و غرونق و غرنوق و غرناق و غرانق. (از اقرب الموارد). غرانق. غرانیق. (اقرب الموارد). رجوع به کلمات مذکور شود
جَمعِ واژۀ غُرنوق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). جَمعِ واژۀ غُرنَیق و غِرنیق و غرونق و غِرنوق و غرناق و غرانق. (از اقرب الموارد). غرانق. غرانیق. (اقرب الموارد). رجوع به کلمات مذکور شود
قصبه ای بوده است در نزدیکی رقه کنار فرات، ولی امروز ویران میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 6020). یاقوت آرد: مدینه ای بوده است بر ساحل فرات نزدیک رقه و ابوعبدالله محمد بن خانوقی بدانجا منسوب است. از ابوالحسین المبارک بن عبدالجبار الصرد معروف به ابن الطیوری حدیث شنید و از او پسرش محمد حدیث نقل کرد. (از یاقوت در معجم البلدان)
قصبه ای بوده است در نزدیکی رقه کنار فرات، ولی امروز ویران میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 6020). یاقوت آرد: مدینه ای بوده است بر ساحل فرات نزدیک رقه و ابوعبدالله محمد بن خانوقی بدانجا منسوب است. از ابوالحسین المبارک بن عبدالجبار الصرد معروف به ابن الطیوری حدیث شنید و از او پسرش محمد حدیث نقل کرد. (از یاقوت در معجم البلدان)
علاقه داری درجۀ اول مربوط بحکومت درجۀ اول آقچه و متعلق بحکومت کلان شبرغان و در حوزۀ ولایت مزارشریف واقع است، این علاقه در 11 هزارگزی جنوب قلعۀ قدیمه و شمال غربی آقچه قرار دارد و بین خط 66 درجه و 9 دقیقه و 23 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 36 درجه و 52 دقیقه و 16 ثانیۀ عرض البلد شمالی میباشد. حدود آن شمالاً بعلاقه داری مردیان و جنوباً مربوط به حکومت کلان شبرغان ودر شمال شرق به علاقه داری منگه جک و از جنوب شرق بحکومت آقچه، غرباً بعلاقۀ حکومت اعلی میمنه محدود است وعلاقه داری خانقاه در حوزۀ خود حاوی قراء و قصبات زیاد میباشد و عمده آن از اینقرار است: بیش کپۀ وضی، بیش کپۀ سرخ، قلیچ آباد، کلته شاخ، اوگم فرک، بکاول، ینگی قلعه. علیلی مهاجر. چوب باش، تازه نهر، کفگیر، علیلی وطنی، خان آباد، ایلک رباط، قره بوین علیا، خانقاه، قره بوین وسطی، قره بوین سفلی، سالتق، کومک عمرخان، کومک حکیم، چکش سربندبتی و کومک منصور. ساکنان این منطقه مرکب از ازبک و افغان و عرب و ترکمن و تاجیکند و تعداد آن ها تخمیناً 5000 خانه میشود. پیشینۀ عمومی اهالی این منطقه زراعت و مالداری و بعضاً دکانداری و تجارت است. صنایع دستی اینجا را قالین، گلیم، نهر، الاچه، کرباس لنگی های الاچه یی مخصوص تشکیل میدهد. در بازار آن برخی دکاکن زرگری، مسگری، نجاری، آهنگری و غیره وجود دارد. مردم آنجا بچنین صنایع اهمیت داده در ترقی و رونق آن میکوشند. در دو قریۀ اوگم فرک و قریۀکفگیر بهترین و نفیس ترین قالین ها بافته میشود که ازحیث خوبی رنگ و قشنگی بافت و نقوش خیلی مطبوع بوده در بازارهای آقچه و ولایت مزارشریف در ردیف قالین های درجه اول قرار دارد، قالین های اینجا بیشتر صادر شده و در اثر تشویق نمونه های خوبتری از آن بافته میشود. و هم در این دو قریه خرگاههای خیلی مقبول از چوب بند ساخته شده و داخل و خارج آن را از قالین های اعلی و نمدهای کلفت و بادوام تزیین نموده این خرگاهها را برای بود و باش فامیلی خود بصورت مجموعی در هر حصۀ بیابان و دشتهای وسیع این منطقه استفاده مینمایند، خرگاههای مذکور که اکثر متعلق به رمه دارها و زراعت کاران میباشد در مقابل گرما و سرما مقاومت داشته مانند قشله ها و دهکده های ییلاقی جلب نظر میکند. در قریۀ چکش سربند نمدهای سفید و رنگی خیلی کلفت و بادوام و اعلی ساخته میشود که برای فرش زمستانی مهم و کارآمد است. عربهای اینجا در بافتن شالها و خوانچه های رنگی پشمین مهارت بسزا دارند. اشیاء و اجناس پشمین این ناحیه درآقچه و دیگر علاقه های حکومت کلان شبرغان بفروش میرود وبجای آن رخت و مواد خوراکی وارد میشود. قسمت جنوب وجنوب شرقی این منطقه نسبتاً مرتفع بوده سپس متدرجاًپست میشود. نهری هم در اطراف بنام نهر خانقاه دارد که از شرق به غرب جریان دارد ولی بعضی از زمین های زراعتی که در اطراف نهر و جنوب آن واقع است بعلت بلند بودن سطح آن خشک و لم یزرع مانده از نهر مذکور استفاده نمیکنند. کشت للمی در مواقع سیلاب و بارندگی ها تا اندازه ای صورت میگیرد، نظر بقلت آب در اینجا باغهای مشجر وجود نداشته فقط در قریۀ خانقاه و بیش کپۀ سرخ بعضی باغهای انگور و در برخی قریه ها درخت زردآلو و به و شفتالو و توت پیدا میشود. در غرب علاقۀ این منطقه بسبب نبودن کوه و تماس بریگستان اندخوی هوا در تابستان گرم و خشک و در زمستان سرد است. ضخامت برف بروی سطح اراضی بعضی اوقات به 45 سانتی متر میرسد و اکثر سالها بدون باریدن برف سپری میگردد. محصول مهم زراعتی و فالیزی آن عبارت است از خربوزه، تربوزه، کنجد و ماش که بطور للمی بعمل می آید. خربوزۀ للمی اینجا که در موسم سنبله و میزان میرسد از حیث شیرینی و لطافت شهرت دارد، در سالهایی که بر اثر عدم برف محصولات للمی بعمل نمی آید مردم بمشکلات مالی دچار میشوند و مواضع للمی کاری خود را ترک کرده بدیگر جا نقل مکان مینمایند. گندم، جو، جواری سفید (یکنوع جواری ترکمنی) ، ماش، زغر، لوبیا، نخود، عدس و مشنگ نیز در بعضی جاها زرع و تربیت شده و بقدر کفاف اهالی آنجا بعمل می آید. حیوانات اهلی آن: اسب، اشتر، گاو، گوسفند، خر و سگ است. اسب های اینجا عادی بوده آنقدر قابل وصف نیستند اما یکنوع سگهای بزرگ و قوی که بنام سگهای رمه ای یاد شده برای محافظۀ رمه های گوسفند نگاهداشته میشود که اکثر با گرگ و پلنگ مقابله و جنگ میکنند. برای پیاده و سوارهایی که در گرد و نواحی رمه تردد میکنند خطرناک میباشند. حیوانات اهلی و وحشی آن از قبیل مرغ خانگی و بعضی فیل، مرغ، نیله زاغ، ساج و غچی است. آب ایستاده ای که به کول گدک مشهور است در 11000 گزی این منطقه واقع است و مرغ آبی و ماهی زیادی دارد که بعضی از اهالی بشکار آن میپردازند. در این منطقه کوه وجودندارد اما چندین تپۀ کوچک بنام بانیغور در آنجا مشهور است و بطرف شرق آن چشمۀ علی مغل جاری میباشد اماآب آن فقط قابل شرب نبوده بمصرف آبیاری نیز میرسد. صحراهای وسیع و ریگزارها بسمت جنوب آن واقع است و مشهور آن به اسم قوروغ شاهمزاد، دشت علی مغل، چشمۀ گزدار اوگم سای، قراول تپه و جرقاق یاد میشود. از این جمله فقط دشت علی مغل آبیاری شده دیگر آن بایر و غیرمزروع است. یکباب مکتب ابتدائی در علاقه داری خانقاه تأسیس و اطفال آنجا تحت تعلیم و تربیت قرار گرفته اند. یک مسجد و یک مسجد جامع تاریخی تقریباً در 3 هزارگزی جنوب مشرق علاقه داری واقع و علاقه داری خانقاه تیمناً بهمین اسم نامیده میشود. این مسجد خیلی بزرگ است و دارای چهل باب حجره میباشد که در آن طلاب بصورت خصوصی به اخذ تعالیم دینی اشتغال دارند، بنای این مسجد تاریخی را به سید شاه محمد بلخی مشهور به شیخ آق که در سال 1011 هجری قمری عصر سلطان حسین بایقرا میزیسته نسبت میدهند. مقبرۀ شیخ مذکور هم با قبور جمعی از اولادش درحصۀ شمالی مسجد مذکور واقع شده است. بقراری که میگویند یکعده از سلالۀ شیخ آق موصوف اکنون هم در قریۀخانقاه سکونت دارند و هکذا در قرب و جوار این مسجد آثار مخروبۀ عماراتی که در سابق دهکده های آبادی بوده و بمرور ایام منهدم گردیده نیز بنظر میرسد. در قریۀ خانقاه عده ای از سادات که سلسلۀ نسبشان به شیخ عبدالقادر جیلانی میرسد در نزدیکی مسجد خانقاه آقجه سکونت اختیار نموده اند. نهر خانقاه که بمصرف آبیاری اراضی زراعتی آنجا میرسد از حصۀ شرق یعنی از دریای بلخ منبع گرفته و سپس بقریۀ چکش بند داخل میشود. در قسمت جنوب شرقی آن بمسافت صدمتر بندآب مهمی است که 8 متر ارتفاع و 25 متر طول و 4 متر عرض دارد و در عصر امیر عبدالرحمان خان آباد شده، و قریۀ مذکور به اسم این بند یاد میشود و از علاقه داری تخمیناً 4 هزارگز فاصله دارد. از بندآب مذکور سه نهر بزرگ منشعب میگردد، نهری که بطرف شمال جریان دارد بنام نهر باجگیر و یا نهر مردیان، نهری که بجانب شمال غرب جاری است به اسم نهر یا دریای آقچه و هکذا نهری که بسمت غرب میرودبنام نهر خانقاه موسوم میباشد. با این همه این منطقه کم آب بوده تنها در قریۀ خانقاه آب مورد ضرورت را توسط ارت به اصطلاح آنجا جغرو ناوه های چوبی بمزارع میرسانند. در قریۀ خانقاه با این همه قلت آب پنبه و تنباکو زرع میشود و تنباکوی اینجا خیلی معروف است و به هرجا برای فروش برده میشود. (از قاموس جغرافیای افغانستان ج 2 با حفظ بعضی از اصطلاحات فارسی افغانی)
علاقه داری درجۀ اول مربوط بحکومت درجۀ اول آقچه و متعلق بحکومت کلان شبرغان و در حوزۀ ولایت مزارشریف واقع است، این علاقه در 11 هزارگزی جنوب قلعۀ قدیمه و شمال غربی آقچه قرار دارد و بین خط 66 درجه و 9 دقیقه و 23 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 36 درجه و 52 دقیقه و 16 ثانیۀ عرض البلد شمالی میباشد. حدود آن شمالاً بعلاقه داری مردیان و جنوباً مربوط به حکومت کلان شبرغان ودر شمال شرق به علاقه داری منگه جک و از جنوب شرق بحکومت آقچه، غرباً بعلاقۀ حکومت اعلی میمنه محدود است وعلاقه داری خانقاه در حوزۀ خود حاوی قراء و قصبات زیاد میباشد و عمده آن از اینقرار است: بیش کپۀ وضی، بیش کپۀ سرخ، قلیچ آباد، کلته شاخ، اوگم فرک، بکاول، ینگی قلعه. علیلی مهاجر. چوب باش، تازه نهر، کفگیر، علیلی وطنی، خان آباد، ایلک رباط، قره بوین علیا، خانقاه، قره بوین وسطی، قره بوین سفلی، سالتق، کومک عمرخان، کومک حکیم، چکش سربندبتی و کومک منصور. ساکنان این منطقه مرکب از ازبک و افغان و عرب و ترکمن و تاجیکند و تعداد آن ها تخمیناً 5000 خانه میشود. پیشینۀ عمومی اهالی این منطقه زراعت و مالداری و بعضاً دکانداری و تجارت است. صنایع دستی اینجا را قالین، گلیم، نهر، الاچه، کرباس لنگی های الاچه یی مخصوص تشکیل میدهد. در بازار آن برخی دکاکن زرگری، مسگری، نجاری، آهنگری و غیره وجود دارد. مردم آنجا بچنین صنایع اهمیت داده در ترقی و رونق آن میکوشند. در دو قریۀ اوگم فرک و قریۀکفگیر بهترین و نفیس ترین قالین ها بافته میشود که ازحیث خوبی رنگ و قشنگی بافت و نقوش خیلی مطبوع بوده در بازارهای آقچه و ولایت مزارشریف در ردیف قالین های درجه اول قرار دارد، قالین های اینجا بیشتر صادر شده و در اثر تشویق نمونه های خوبتری از آن بافته میشود. و هم در این دو قریه خرگاههای خیلی مقبول از چوب بند ساخته شده و داخل و خارج آن را از قالین های اعلی و نمدهای کلفت و بادوام تزیین نموده این خرگاهها را برای بود و باش فامیلی خود بصورت مجموعی در هر حصۀ بیابان و دشتهای وسیع این منطقه استفاده مینمایند، خرگاههای مذکور که اکثر متعلق به رمه دارها و زراعت کاران میباشد در مقابل گرما و سرما مقاومت داشته مانند قشله ها و دهکده های ییلاقی جلب نظر میکند. در قریۀ چکش سربند نمدهای سفید و رنگی خیلی کلفت و بادوام و اعلی ساخته میشود که برای فرش زمستانی مهم و کارآمد است. عربهای اینجا در بافتن شالها و خوانچه های رنگی پشمین مهارت بسزا دارند. اشیاء و اجناس پشمین این ناحیه درآقچه و دیگر علاقه های حکومت کلان شبرغان بفروش میرود وبجای آن رخت و مواد خوراکی وارد میشود. قسمت جنوب وجنوب شرقی این منطقه نسبتاً مرتفع بوده سپس متدرجاًپست میشود. نهری هم در اطراف بنام نهر خانقاه دارد که از شرق به غرب جریان دارد ولی بعضی از زمین های زراعتی که در اطراف نهر و جنوب آن واقع است بعلت بلند بودن سطح آن خشک و لم یزرع مانده از نهر مذکور استفاده نمیکنند. کشت للمی در مواقع سیلاب و بارندگی ها تا اندازه ای صورت میگیرد، نظر بقلت آب در اینجا باغهای مشجر وجود نداشته فقط در قریۀ خانقاه و بیش کپۀ سرخ بعضی باغهای انگور و در برخی قریه ها درخت زردآلو و به و شفتالو و توت پیدا میشود. در غرب علاقۀ این منطقه بسبب نبودن کوه و تماس بریگستان اندخوی هوا در تابستان گرم و خشک و در زمستان سرد است. ضخامت برف بروی سطح اراضی بعضی اوقات به 45 سانتی متر میرسد و اکثر سالها بدون باریدن برف سپری میگردد. محصول مهم زراعتی و فالیزی آن عبارت است از خربوزه، تربوزه، کنجد و ماش که بطور للمی بعمل می آید. خربوزۀ للمی اینجا که در موسم سنبله و میزان میرسد از حیث شیرینی و لطافت شهرت دارد، در سالهایی که بر اثر عدم برف محصولات للمی بعمل نمی آید مردم بمشکلات مالی دچار میشوند و مواضع للمی کاری خود را ترک کرده بدیگر جا نقل مکان مینمایند. گندم، جو، جواری سفید (یکنوع جواری ترکمنی) ، ماش، زغر، لوبیا، نخود، عدس و مشنگ نیز در بعضی جاها زرع و تربیت شده و بقدر کفاف اهالی آنجا بعمل می آید. حیوانات اهلی آن: اسب، اشتر، گاو، گوسفند، خر و سگ است. اسب های اینجا عادی بوده آنقدر قابل وصف نیستند اما یکنوع سگهای بزرگ و قوی که بنام سگهای رمه ای یاد شده برای محافظۀ رمه های گوسفند نگاهداشته میشود که اکثر با گرگ و پلنگ مقابله و جنگ میکنند. برای پیاده و سوارهایی که در گرد و نواحی رمه تردد میکنند خطرناک میباشند. حیوانات اهلی و وحشی آن از قبیل مرغ خانگی و بعضی فیل، مرغ، نیله زاغ، ساج و غچی است. آب ایستاده ای که به کول گدک مشهور است در 11000 گزی این منطقه واقع است و مرغ آبی و ماهی زیادی دارد که بعضی از اهالی بشکار آن میپردازند. در این منطقه کوه وجودندارد اما چندین تپۀ کوچک بنام بانیغور در آنجا مشهور است و بطرف شرق آن چشمۀ علی مغل جاری میباشد اماآب آن فقط قابل شرب نبوده بمصرف آبیاری نیز میرسد. صحراهای وسیع و ریگزارها بسمت جنوب آن واقع است و مشهور آن به اسم قوروغ شاهمزاد، دشت علی مغل، چشمۀ گزدار اوگم سای، قراول تپه و جرقاق یاد میشود. از این جمله فقط دشت علی مغل آبیاری شده دیگر آن بایر و غیرمزروع است. یکباب مکتب ابتدائی در علاقه داری خانقاه تأسیس و اطفال آنجا تحت تعلیم و تربیت قرار گرفته اند. یک مسجد و یک مسجد جامع تاریخی تقریباً در 3 هزارگزی جنوب مشرق علاقه داری واقع و علاقه داری خانقاه تیمناً بهمین اسم نامیده میشود. این مسجد خیلی بزرگ است و دارای چهل باب حجره میباشد که در آن طلاب بصورت خصوصی به اخذ تعالیم دینی اشتغال دارند، بنای این مسجد تاریخی را به سید شاه محمد بلخی مشهور به شیخ آق که در سال 1011 هجری قمری عصر سلطان حسین بایقرا میزیسته نسبت میدهند. مقبرۀ شیخ مذکور هم با قبور جمعی از اولادش درحصۀ شمالی مسجد مذکور واقع شده است. بقراری که میگویند یکعده از سلالۀ شیخ آق موصوف اکنون هم در قریۀخانقاه سکونت دارند و هکذا در قرب و جوار این مسجد آثار مخروبۀ عماراتی که در سابق دهکده های آبادی بوده و بمرور ایام منهدم گردیده نیز بنظر میرسد. در قریۀ خانقاه عده ای از سادات که سلسلۀ نسبشان به شیخ عبدالقادر جیلانی میرسد در نزدیکی مسجد خانقاه آقجه سکونت اختیار نموده اند. نهر خانقاه که بمصرف آبیاری اراضی زراعتی آنجا میرسد از حصۀ شرق یعنی از دریای بلخ منبع گرفته و سپس بقریۀ چکش بند داخل میشود. در قسمت جنوب شرقی آن بمسافت صدمتر بندآب مهمی است که 8 متر ارتفاع و 25 متر طول و 4 متر عرض دارد و در عصر امیر عبدالرحمان خان آباد شده، و قریۀ مذکور به اسم این بند یاد میشود و از علاقه داری تخمیناً 4 هزارگز فاصله دارد. از بندآب مذکور سه نهر بزرگ منشعب میگردد، نهری که بطرف شمال جریان دارد بنام نهر باجگیر و یا نهر مردیان، نهری که بجانب شمال غرب جاری است به اسم نهر یا دریای آقچه و هکذا نهری که بسمت غرب میرودبنام نهر خانقاه موسوم میباشد. با این همه این منطقه کم آب بوده تنها در قریۀ خانقاه آب مورد ضرورت را توسط ارت به اصطلاح آنجا جغرو ناوه های چوبی بمزارع میرسانند. در قریۀ خانقاه با این همه قلت آب پنبه و تنباکو زرع میشود و تنباکوی اینجا خیلی معروف است و به هرجا برای فروش برده میشود. (از قاموس جغرافیای افغانستان ج 2 با حفظ بعضی از اصطلاحات فارسی افغانی)
مخفف خانقاه. (شرفنامۀ منیری). ج، خوانق، خوانیق. رجوع به خانقاه شود: خانه وخانقه و منزل ما زیر زمین ما بتدبیر سرا ساختن و بام و دریم. خاقانی. خانقه جای تو و خانه می جای من است پیر سجاده ترا داده و زنار مرا. خاقانی. لوت خوردند و سماع آغاز کرد خانقه تا سقف شد پردود و گرد. مولوی. شوری ز وصف روی تو در خانقه فتاد صوفی طریق خانه خمار برگرفت. سعدی (بدایع). برون نمیرود از خانقه یکی هشیار که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند. سعدی (طیبات). مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق خرمن خاصان بسوخت خانقه عام رفت. سعدی (طیبات). در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم. حافظ. بر سر بام خانقه تا تو نموده ای گذر... وقارشیرازی. - خانقه دار، ملازم خانقاه: طیلسان داران دین بودند آنجا نعره زن خانقه داران جان بودند آنجا جامه در. سنائی. - خانقه نشین، آنکه منزل بخانقاه کند فقر و درویشی را. صوفی. زاهد خرقه پوش
مخفف خانقاه. (شرفنامۀ منیری). ج، خوانق، خوانیق. رجوع به خانقاه شود: خانه وخانقه و منزل ما زیر زمین ما بتدبیر سرا ساختن و بام و دریم. خاقانی. خانقه جای تو و خانه می جای من است پیر سجاده ترا داده و زنار مرا. خاقانی. لوت خوردند و سماع آغاز کرد خانقه تا سقف شد پردود و گرد. مولوی. شوری ز وصف روی تو در خانقه فتاد صوفی طریق خانه خمار برگرفت. سعدی (بدایع). برون نمیرود از خانقه یکی هشیار که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند. سعدی (طیبات). مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق خرمن خاصان بسوخت خانقه عام رفت. سعدی (طیبات). در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم. حافظ. بر سر بام خانقه تا تو نموده ای گذر... وقارشیرازی. - خانقه دار، ملازم خانقاه: طیلسان داران دین بودند آنجا نعره زن خانقه داران جان بودند آنجا جامه در. سنائی. - خانقه نشین، آنکه منزل بخانقاه کند فقر و درویشی را. صوفی. زاهد خرقه پوش
نشانیده. که نشانده شده است، منصوب. برگماریده. گماشته: حاجب بزرگ علی را مؤذن معتمد عبدوس به قلعۀ کرک برد... و به کوتوال آنجا سپرد که نشاندۀ عبدوس بود. (تاریخ بیهقی). - دست نشانده. ، مغروس. کاشته شده: درختی است این خود نشانده به دست کجا بار او خون و برگش کبست. فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1). سنبل نشانده بر گل سوری نگه کنید عنبر فشانده گردسمن زار بنگرید. سعدی. ، نصب شده. (از ناظم الاطباء). مرصع. جای داده شده
نشانیده. که نشانده شده است، منصوب. برگماریده. گماشته: حاجب بزرگ علی را مؤذن معتمد عبدوس به قلعۀ کرک برد... و به کوتوال آنجا سپرد که نشاندۀ عبدوس بود. (تاریخ بیهقی). - دست نشانده. ، مغروس. کاشته شده: درختی است این خود نشانده به دست کجا بار او خون و برگش کبست. فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1). سنبل نشانده بر گل سوری نگه کنید عنبر فشانده گردسمن زار بنگرید. سعدی. ، نصب شده. (از ناظم الاطباء). مرصع. جای داده شده
به نشستن وا داشته، جلوس داده (بر تخت)، جا داده مقیم ساخته، زنی روسپی که او را بخانه آورده نفقه او را متعهد شوند و از ادامه عمل بد باز دارند واز او متمتع گردند بدون ازدواج، کاشته، بر پاداشته افراشته، نهاده، خاموش کرده (آتش)، دفع کرده آرام کرده (درد و غیره)
به نشستن وا داشته، جلوس داده (بر تخت)، جا داده مقیم ساخته، زنی روسپی که او را بخانه آورده نفقه او را متعهد شوند و از ادامه عمل بد باز دارند واز او متمتع گردند بدون ازدواج، کاشته، بر پاداشته افراشته، نهاده، خاموش کرده (آتش)، دفع کرده آرام کرده (درد و غیره)
به نشستن واداشته، جلوس داده، جا داده، مقیم ساخته، زنی روسپی که او را به خانه آورده نفقه او را متعهد شوند و از ادامه عمل بد بازدارند و از او متمتع گردند بدون ازدواج، کاشته، برپا داشته، نهاده
به نشستن واداشته، جلوس داده، جا داده، مقیم ساخته، زنی روسپی که او را به خانه آورده نفقه او را متعهد شوند و از ادامه عمل بد بازدارند و از او متمتع گردند بدون ازدواج، کاشته، برپا داشته، نهاده