جدول جو
جدول جو

معنی نخاره - جستجوی لغت در جدول جو

نخاره(نَ رَ / رِ)
بمعنی ناهار است، و آن چیزی نخوردن باشد تا مدتی از روز. (برهان قاطع). ناهار. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) (از آنندراج) (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
نخاره
چیزی نخوردن درمدتی ازروزناهار
تصویری از نخاره
تصویر نخاره
فرهنگ لغت هوشیار
نخاره((نَ رَ یا رِ))
چیزی نخوردن در مدتی از روز، ناهار
تصویری از نخاره
تصویر نخاره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگاره
تصویر نگاره
(دخترانه)
شکل دارای نقش و نگار، نقش، شکل، تصویر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نظاره
تصویر نظاره
(دخترانه)
نگریستن، نگاه کردن، تماشا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
نقش، صورت نقاشی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاره
تصویر نقاره
نوعی طبل که با دو چوب باریک نواخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخاله
تصویر نخاله
بی ادب، جاهل، ضایعات مصالح ساختمانی، کالای نامرغوب، آنچه پس از الک کردن در غربال باقی می ماند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخاره
تصویر تخاره
اسبی که در تخارستان پرورش یافته، اسب تخاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظاره
تصویر نظاره
جمعی از مردم که به طرف چیزی نگاه کنند، گروه بینندگان، تماشاکنندگان، تماشاچیان، نظاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نطاره
تصویر نطاره
رز بانی، دشتبانی، مزد رز بان، مزد نگهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضاره
تصویر نضاره
نضارت در فارسی تازگی شادابی خرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاره
تصویر نقاره
نوعی طبل کوچک دوتائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشاره
تصویر نشاره
خاک اره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواره
تصویر نواره
شید افکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
نقش، صورت منقوش شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکاره
تصویر نکاره
بیکاره، بی فایده، بی حاصل، ناچیز
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که مرد ناهار (گرسنه) بخورد (رشیدی) : طعام اندکی که بدان ناشتا کنند: (من دوش بکف داشتم آن زلف همه شب وز دو لب او کرده ام امروز نهاری) توضیح السامی فی الاسامی در معنی الهنه و السلفه و اللهجه (نهاری) را آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظاره
تصویر نظاره
نگرش، تماشا کردن، نگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخاله
تصویر نخاله
آنچه بعد از ریختن آرد در غربال و غیره باقیماند، سبوس گندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخاخه
تصویر نخاخه
مغز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخاعه
تصویر نخاعه
وینیرک (گویش گیلکی) آبدماغ
فرهنگ لغت هوشیار
نخامه در فارسی وینیزک آبدماغ، خل سینه آب بینی وسینه ودهان خلط دماغ و سینه بلغم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نذاره
تصویر نذاره
ترس و بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاره
تصویر نزاره
اندک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
اسبی که در آسیای مرکزی و تخارستان (طخارستان) پرورش یافته اسب تخاری. توضیح این کلمه که در ویس و رامین ترجمه گرجی آمده در چاپهای فارسی منظومه مذکور و نیز در فرهنگها بصورت (تجاره) تحریف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخاره
تصویر زخاره
شاخه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخاره
تصویر تخاره
((تَ رِ یا رَ))
تخاری، اسبی که در آسیای مرکزی و تخارستان (طخارستان) پرورش یافته، اسب تخاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زخاره
تصویر زخاره
((زَ رِ))
شاخه درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاره
تصویر نقاره
((نَ رِ))
نوعی طبل کوچک دوتایی که با دو چوب باریک نواخته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نظاره
تصویر نظاره
((نَ ظّ رِ))
بیننده، تماشاگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نظاره
تصویر نظاره
((نِ رِ))
زیرکی، فراست، در فارسی، نگاه کردن، تماشا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخامه
تصویر نخامه
((نُ مَ یا مِ))
آب بینی و سینه و دهان، خلط دماغ و سینه، بلغم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
فرتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
تصویر، شکل، نقشه
فرهنگ واژه فارسی سره