جدول جو
جدول جو

معنی نحم - جستجوی لغت در جدول جو

نحم
(نَ حِ)
رجل نحم، مردی که از جوف او صدائی خارج شود. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
نحم
(نُ / نِ مو نَ / نِ شُ دَ)
بمعنی نعم است، یعنی آری. (ناظم الاطباء). لغتی است در نعم. (منتهی الارب). لغتی است سعدیه در نعم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نحم
(نَ حَم م)
سخت نحیم و ناله. (منتهی الارب). شدیدالنحیم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نحم
(عَ)
گلو روشن کردن و رخیدن یا دم سرد و ناله برآوردن همچو زحیر یا فوق از آن. (منتهی الارب) (از آنندراج). گلو روشن کردن و نحنح نمودن و دم سرد برآوردن و ناله برآوردن همچون زحیر یا فوق آن. (ناظم الاطباء). نحیم. نحمان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). تنحنح کردن چون زحیر یا بالاتر از آن، و عبارت لسان چنین است: ’استراح الی شبه انین من صدره’، و گفته می شود: الحمال ینحم و یستعین بنحمه علی حمله. (از اقرب الموارد) ، بانگ کردن یوز و امثال آن از درندگان. (اقرب الموارد) : نحم الفهد، بانگ کرد یوز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نجم
تصویر نجم
(دخترانه)
ستاره، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوم
تصویر نوم
خواب، حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار می افتد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعم
تصویر نعم
نعمت ها، احسان ها، نیکی ها، بهره ها، مال ها، روزی ها، خوشی ها، جمع واژۀ نعمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجم
تصویر نجم
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اختر، نیّر، جرم، کوکبه، تارا، استاره، نجمه، کوکب، ستار، مفرد نجوم و انجم
قسط
پنجاه و سومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۲ آیه، والنّجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحل
تصویر نحل
نحله ها، مذاهب، بخشش ها، جمع واژۀ نحله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شحم
تصویر شحم
پیه، چربی، در علم زیست شناسی قسمت گوشتی گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعم
تصویر نعم
حرف جواب، کلمۀ تصدیق و ایجاب، بلی، آری
ستور چرنده به ویژه گاو و گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحل
تصویر نحل
شانزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۲۸ آیه
عطای بی عوض
در علم زیست شناسی زنبور عسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحم
تصویر رحم
بخشایش، رقت قلب، نرم دلی، مهربانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظم
تصویر نظم
آراسته بودن، ترتیب، مقابل نثر، در علوم ادبی کلام موزون و دارای قافیه، شعر، رشتۀ مروارید، شعرسرایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحم
تصویر رحم
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان، پرکام،
خویشاوندی، خویشی، قرابت
رحم بریدن: قطع رشتۀ خویشاوندی، ترک مراوده با خویشاوندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحم
تصویر لحم
قسمتی از بافت بدن که در مهره داران روی استخوان ها و زیر پوست قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندم
تصویر ندم
پشیمانی، اندوه و افسوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغم
تصویر نغم
سخن آهسته، آهنگ، سرود
فرهنگ فارسی عمید
(عَ یَ)
نحم. نحیم. رجوع به نحم شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
سرفه. (منتهی الارب). سعله. (المنجد) (اقرب الموارد از لسان) ، صوت: سمعت نحمه من نعیم، أی صوتاً. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ یَ)
نحم. (ناظم الاطباء). رجوع به نحم شود
لغت نامه دهخدا
(نَ حَ)
مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: لفظ نحمیاه بمعنی تسلی یافته از یهوه میباشد، او پسر حکلیا برادر حنانی از سبط یهودا بودو محتمل است که از طایفۀ ملوک بود. در بابل در مدت اسیری متولد گشت و در شوش به منصب ساقی گری پادشاه ایران اردشیر درازدست منصوب شد و حالت مصیبت آمیز مهاجران بنی اسرائیل را که بیشتر به اورشلیم مراجعت کردندبه حضور خدا در دعای تائبانه با الحاح آورد. بالاخره از پادشاه ایران درخواست نمود که او را اذن دهد که به اورشلیم برود و در بنای آن امداد کند، بدان واسطه تخمیناً 444 سال قبل از میلاد به حکومت آنجا فرستاده شده توجه مخصوص خود را به عمل عظیم و لازم یعنی بنا کردن حصارهای شهر مصروف داشت و دشمنی سامریان که سابقاً از آن سبب مهاجران اذیت میدیدند در این وقت بیشتر گردیده در تحت توجه سنبلط حکمران به استصواب حیله و کذب حتی الامکان موانع بسیاری در راه یهودیان انداختند به حدی که به عملجات در حین کار کردن حمله ور شدند بدان وسیله نحمیاه آنها را امر فرمود که اسلحه به دست گرفته به کار مشغول شوند، با وجود این در عرض یک سال عمل خود را به انجام رسانیدند، او در این کار عظیم و درحکومت و غیرت روحانی و بیغرضی و جرأت و کرامت و محبت نسبت به قوم و شهر خدا و هم در دعای دائمی خود و اعتماد کامل بر امداد الهی به تاج کامیابی سرافراز گردید و دوستان امین هم همراه داشت، خصوصاً عزرا اصلاحات شهریۀ بسیاری مقرر نمود و تخمیناً در سال 432 قبل از میلاد به بارگاه بابل به سر عمل خود مراجعت نمود، اما بعد از چند سال دیگر باز به اورشلیم طلبیده شد تا بعضی از مطالب مختلفه از قبیل ترک عبادت در هیکل و نگاه نداشتن روز سبت و نکاح کردن زنان بت پرست و غیرذلک را که در تزاید بود اصلاح نماید و یهودیان را که زنان بت پرست را نکاح کرده بودند مجبور کرد که یا زنان را ترک کنند و یا خود از وطن خارج شوند و محتمل است که این خروج که ناچار بعضی از کاهنان اختیار نمودند سبب بنا کردن هیکل بر کوه جزریم و باعث برپا شدن پرستش به قاعده سامریان شده باشد. هیکل و دیوارهای شهر که دوباره تعمیر یافته بود به طور متقن دوباره تقدیس شدو او رباخواری و ضبط اموال فقرا را موقوف کرده فقرارا انفاق نمود و برای خدمت هیکلی تهیه دید، و در تمامی امور سرمشق حکام بود. کتاب نحمیاه محتوی تاریخ تمامی این وقایع است که در هنگام به سر آمدن عمر طویلش گویا در سال 400 قبل از میلاد تصنیف نمود و مثل تتمۀ کتاب عزرا است و بعضی از متقدمین آن را کتاب دوم عزرا خوانده اند، قدری از آن مثل است و مینماید که از ثبتهای دولتی استنساخ شده و احتمال میرود که ذکر یدوع کاهن بزرگ و بعضی از اسامی آخر سلسلۀ داود به توسط مصنف الهام یافتۀ دیگری بعد از زمانی نوشته شده باشد. این کتاب محتوی بر اخبار بیان محل اورشلیم و نسب نامۀ عبریان مشهور و اصناف و رسوم قوم اوست و ختم کتاب تاریخی عهد عتیق می باشد. (از قاموس کتاب مقدس ص 877)
لغت نامه دهخدا
زاهدان بچه، جای بچه در شکم، بچه دان، خویشاوندی، خویشی مهربانی و عطوفت و شفقت و غمخواری و نرم دلی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حلم ، بردباریها سکونها وقارها، عقل ها،جمع حلم : خوابها خوابهای شیطانی خوابهای شوریده که آنرا نتوان تعبیر کرد،جمع حلیم بردباران
فرهنگ لغت هوشیار
پیه خوراندن، پیه گداختن پیه خوردن، فربهی: ماده شتر پس ازلاغری پیه، گوشت سپید، خودبینی سرمستی پیه ناک، انگور پوست کلفت پیه و گوشت، جمع شحوم. یا شحم و لحم. پیه و گوشت: بیندازی عظام و شحم و لحم من رگ و پی همچنان و جلد منشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحم
تصویر سحم
سیاهی، آهن پتک ها پتک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحم
تصویر دحم
بیخ، همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحم
تصویر جحم
آتش افروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحم
تصویر زحم
انبوهی کردن، جا تنگ کردن بر یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحم
تصویر رحم
بخشایش، دلسوزی، زهدان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نحس
تصویر نحس
بداختر، بدشگون، گجسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نرم
تصویر نرم
لطیف، ظریف، آلت مردانگی، آل مردی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نام
تصویر نام
اسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نظم
تصویر نظم
دهناد، سامان، هماهنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نحص
تصویر نحص
گجسته
فرهنگ واژه فارسی سره