مدید خورانیدن ستور را. (از منتهی الارب) (آنندراج). آردآب خورانیدن به ستور. (ناظم الاطباء). نجوع خورانیدن شتر را. (اقرب الموارد) ، گواریدن طعام. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گواریدن. گوارا شدن، اثر کردن علف در ستور و سخن و پند و خطاب در مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). اثر کردن سخن وپند و دارو. (فرهنگ خطی). اثر کردن دارو و طعام. (منتهی الارب). یقال: نجع فیه الدواء و الطعام او الکلام، دخل فأثر فیه. (المنجد) ، به طلب نیکوئی و آب و علف شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). نجع. به طلب گیاه رفتن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درخوردن رنگ. (منتهی الارب) (آنندراج). سیر خوردن جامه رنگ را. (فرهنگ خطی) ، رسیدن (به شهر). (از اقرب الموارد) (از المنجد)
مدید خورانیدن ستور را. (از منتهی الارب) (آنندراج). آردآب خورانیدن به ستور. (ناظم الاطباء). نجوع خورانیدن شتر را. (اقرب الموارد) ، گواریدن طعام. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گواریدن. گوارا شدن، اثر کردن علف در ستور و سخن و پند و خطاب در مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). اثر کردن سخن وپند و دارو. (فرهنگ خطی). اثر کردن دارو و طعام. (منتهی الارب). یقال: نجع فیه الدواء و الطعام او الکلام، دخل فأثر فیه. (المنجد) ، به طلب نیکوئی و آب و علف شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). نجع. به طلب گیاه رفتن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درخوردن رنگ. (منتهی الارب) (آنندراج). سیر خوردن جامه رنگ را. (فرهنگ خطی) ، رسیدن (به شهر). (از اقرب الموارد) (از المنجد)
زمین بلند. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (از فرهنگ وصاف) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جای بلند. (دستوراللغه) ، پشته. (ناظم الاطباء). بالا. (مهذب الاسماء). ج، نجاء، گوئی: انک من الامر بنجوه، چون دور باشد از آن و برکنار و سالم باشد. (اقرب الموارد). یقال: انه من الامر بنجوه، چون از آن دور و بری و سالم باشد. (از المنجد) ، تمرردی. خرمای بد. (یادداشت مؤلف). و قول حریری ’و نثر و العجوه و النجوه’ گفته اند به نجوه از پست ترین خرما کنایت آورده است. (از اقرب الموارد). ج، نجاء
زمین بلند. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (از فرهنگ وصاف) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جای بلند. (دستوراللغه) ، پشته. (ناظم الاطباء). بالا. (مهذب الاسماء). ج، نِجاء، گوئی: انک من الامر بنجوه، چون دور باشد از آن و برکنار و سالم باشد. (اقرب الموارد). یقال: انه من الامر بنجوه، چون از آن دور و بری و سالم باشد. (از المنجد) ، تمرردی. خرمای بد. (یادداشت مؤلف). و قول حریری ’و نثر و العجوه و النجوه’ گفته اند به نجوه از پست ترین خرما کنایت آورده است. (از اقرب الموارد). ج، نِجاء
نجوا در فارسی راز و نیاز، دندش دندنه شرفاک (این واژه در صحاح الفرس برابر با آواز پای مردم آمده و گواه این سروده ابوشکوراست توانگر به نزدیک زن خفته بود زن از خواب شرفاک مردم شنود. در برداشت برهان این واژه که شرفاک نیز خوانده می شود برابر است با: هر صدای آهسته عموما و صدای پای مردم خصوصا)، راز، همراز، ماده خر سرگوشی زیرگوشی، نهفتن آفات ازاطلاع غیر
نجوا در فارسی راز و نیاز، دندش دندنه شرفاک (این واژه در صحاح الفرس برابر با آواز پای مردم آمده و گواه این سروده ابوشکوراست توانگر به نزدیک زن خفته بود زن از خواب شرفاک مردم شنود. در برداشت برهان این واژه که شرفاک نیز خوانده می شود برابر است با: هر صدای آهسته عموما و صدای پای مردم خصوصا)، راز، همراز، ماده خر سرگوشی زیرگوشی، نهفتن آفات ازاطلاع غیر