جدول جو
جدول جو

معنی نجوان - جستجوی لغت در جدول جو

نجوان(نَجْ)
زعفران. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (فرهنگ نظام) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
نجوان
پارسی است و برابر است با زعفران (زعفران)
تصویری از نجوان
تصویر نجوان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیوان
تصویر نیوان
(دخترانه)
نیواندخت، نام مادر انوشیروان، همسر قباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
کسی که تازه به سن جوانی رسیده، تازه جوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزوان
تصویر نزوان
جهیدن، برجستن، جستن نر بر ماده، حدت و شدت خشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسوان
تصویر نسوان
نساء ها، زنان ها، جمع واژۀ نساء
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشوان
تصویر نشوان
مست، آنکه در اثر خوردن نوشابۀ الکلی از حال طبیعی خارج شده، خمارآلود
فرهنگ فارسی عمید
(مِ جُ)
یکی از دهستانهای دوگانه بخش خداآفرین شهرستان تبریز است. این دهستان در قسمت شمال باختری اهر واقع و از شمال به رود خانه ارس، از جنوب به دهستان حسن آباد و میشه پاره، از مشرق به دهستان کیوان و از باختر به دهستان دیزمار خاوری و رود خانه ارس محدود می باشد. هوای آن درقسمت شمال گرمسیر و در قسمت جنوب معتدل مایل به گرمی است. اکثر آبادیهای این دهستان از رودخانه های کلیبر، قره سو و ایلفنا استفاده می کنند. این دهستان از 63آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 8464 تن است. قرای مهم آن عبارتند از: ستن، عاشقلو، داشباشی و جانانلو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ جَ)
دهی است از بخش چوار شهرستان ایلام که در 40000گزی باختر چوار و 40000گزی باختر راه شوسۀ ایلام به شاه آباد واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 130 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی گله داری و صنایع دستی زنان قالیبافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ یَ)
دهی جزء دهستان ابرغان بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 14هزارگزی جنوب دوزدوزان و 14هزارگزی شوسۀ سراب به تبریز. کوهستانی، معتدل و دارای 332 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَ جَ)
ناحیتی است در شمال شرقی نقره بای گدوک بخارا. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ناتوان بی زورمقابل توانا، نتوان کرد: برآراست سالارمصری سپاه سپاهی که نتوان بسویش نگاه. (هاتفی ظنند. لغ) توضیح استعمال اخیرفصیح نیست فعل معین درینجالازم است
فرهنگ لغت هوشیار
برجستن، برگشتن، تیز گردیدن، بانگ کردن برجستن (مانندبرجستن نربرماده) : ... وچه صلاح توقع توان کردازحرام زاده ای که درنزوان امهات سیرت تیوس پسندیده باشدک
فرهنگ لغت هوشیار
راز و نیاز (در تازی واژگان نجواء و نجوی هر دو آمده است نجوی افزوده بر نجواء مانک های دیگری نیز دارد که در جای خود خواهد آمد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسوان
تصویر نسوان
زنان
فرهنگ لغت هوشیار
نشیان مست سکران مست: آنک صاف ساغر انصاف نخورده باشد و نشوان این شراب مختلف الالوان نگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
پسری که تازه پا بمرحله جوانی گذاشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزوان
تصویر نزوان
((نَ))
برجستن (مانند برجستن نر بر ماده)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشوان
تصویر نشوان
((نَ))
مست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسوان
تصویر نسوان
((نِ))
زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسوان
تصویر نسوان
زنان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
Adolescent, Juvenile, Teenager
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescent, juvénile
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescente, juvenil
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescente, juvenil
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
nastolatek, młodzieńczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
подросток , юношеский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
підліток , юний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
tiener, jeugdig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
Jugendlicher, jugendlich, Teenager
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescente, giovanile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
किशोर , किशोर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
কিশোর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
remaja
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
ergen, genç
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی