ناتوان بی زورمقابل توانا، نتوان کرد: برآراست سالارمصری سپاه سپاهی که نتوان بسویش نگاه. (هاتفی ظنند. لغ) توضیح استعمال اخیرفصیح نیست فعل معین درینجالازم است ناتوان بی زورمقابل توانا، نتوان کرد: برآراست سالارمصری سپاه سپاهی که نتوان بسویش نگاه. (هاتفی ظنند. لغ) توضیح استعمال اخیرفصیح نیست فعل معین درینجالازم است