جدول جو
جدول جو

معنی نزوان

نزوان((نَ))
برجستن (مانند برجستن نر بر ماده)
تصویری از نزوان
تصویر نزوان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نزوان

نزوان

نزوان
برجستن، برگشتن، تیز گردیدن، بانگ کردن برجستن (مانندبرجستن نربرماده) : ... وچه صلاح توقع توان کردازحرام زاده ای که درنزوان امهات سیرت تیوس پسندیده باشدک
فرهنگ لغت هوشیار

نزوان

نزوان
ناحیتی است توانگر (تر) از سایر نواحی تبت با خواستۀ بسیار و اندر این شهر قبیله ای است ایشان را میول خوانند و ملوک تبت از این قبیله باشند و اندر او دو ده است خرد، یکی را نزوان خوانند و یکی را میول. (از حدود العالم)
لغت نامه دهخدا