- نجم (دخترانه)
- ستاره، نام سوره ای در قرآن کریم
معنی نجم - جستجوی لغت در جدول جو
- نجم
- ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اختر، نیّر، جرم، کوکبه، تارا، استاره، نجمه، کوکب، ستار، مفرد نجوم و انجم
قسط
پنجاه و سومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۲ آیه، والنّجم
- نجم
- ستاره، کوکب، اختر
- نجم ((نَ))
- ستاره، جمع نجوم، انجم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گیاه بی ساغ، یک ستاره (در فرهنگ معین این واژه نیز چون نجم با گز مازک برابر آمده) ستاره اخترنجم، گزمازج طرفا
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، کوکب، ستار، اختر، تارا، جرم، نیّر، کوکبه، استاره، نجم
اخترشناس، اخترمار
جمع نجم، ستارگان ستاره ها جمع نجم ستارگان اختران
ستاره شمردن
کسی که علم نجوم می داند
معدن، مرکز چیزی، در علم زمین شناسی جا و مرکز فلزات و سنگ ها که در زیر یا روی زمین به طور طبیعی انباشته شده، کان
روشن، راه روشن، تو پال آسن (فلز)، کان شاهین ترازو کنداک اختر مار ستاره شمر اختری یکی اختری گفت از آن پس به راه کزینسان ببرم سر ساوه شاه (فردوسی) اختر شناس روشن، معدن کان. دانای علم نجوم اختر شناس ستاره شناس، جمع منجمین
نجم ها، ستاره ها، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اخترها، نیّرها، جرم ها، کوکبه ها، تاراها، استاره ها، نجمه ها، کوکب ها، ستارها، قسط ها، جمع واژۀ نجم
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آنکه چون ستاره ای در دین می درخشد، نام عارف بزرگ و نامدار قرن هفتم، نجم الدین رازی
باقساط قسطی
کرت به کرت کاست به کاست باقساط قسط بقسط قسطی: ... ومهلتی و توقفی باشدتااواین حاصل رانجم نجم بسه سال بدهد. باقساط قسطی: قصه نبشته بود و التماس کرده که گوسپند سلطانی را که وی دارد بکسی دیگر داده آید که وی پیرشده است و آنرا نمیتواند داشت و مهلتی و توقفی باشد تا او این حاصل را نجم نجم بسه سال بدهد
ستاره دریایی ستاره دریایی
قسط به قسط، قسطی
گنجایش
لطیف، ظریف، آلت مردانگی، آل مردی
گروه انبوه، گز مازک میوه درخت گز گز مازگ ثمره الطرفاء
دهناد، سامان، هماهنگی
اخترشناسی، اخترماری
زده شده از طعامی
سنگسار کردن، دشنام دادن، نفرین کردن، از نزد خود راندن، سخن گفتن از روی خیال و گمان
پرستوی دریایی از پرندگان سخن پنهان پچ پچ
هم آوای نجم زود باریدن، زود بازداشتن
صورت، هیکل، قیافه