آنکه از کار یا زحمتی عرق کند. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، دلاور درآینده در اموری که دیگران در آن عاجز باشند. (آنندراج) (منتهی الارب). نجد. (المنجد). ج، انجاد، سریعالاجابه در آنچه بدان خوانده شود. نجد. (از المنجد). ج، انجاد
آنکه از کار یا زحمتی عرق کند. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، دلاورِ درآینده در اموری که دیگران در آن عاجز باشند. (آنندراج) (منتهی الارب). نُجُد. (المنجد). ج، انجاد، سریعالاجابه در آنچه بدان خوانده شود. نُجُد. (از المنجد). ج، انجاد
سرزمین کوهستانی است در شمال جزیرهالعرب، و مقابل آن تهامه است و آن منطقه ای است ساحلی در مغرب آن. (از اعلام المنجد). از بلاد عرب آنچه برخلاف غور است که تهامه باشد، و گاهی جیم را ضمه دهند. مذکر آید. و اعلای نجد تهامه و یمن است و اسفل آن عراق و شام و اول آن از حجاز ذات عراق. (منتهی الارب) (آنندراج). نام حصه ای از عربستان که زمینش نسبت به اطرافش مرتفع است، حدودش به حجاز و یمن و شام و عراق متصل است. (از فرهنگ نظام). اعراب در تقسیم عربستان رشته کوههای غربی را که سراه نام دارد و بزرگترین کوههای عربستان است و امتدادش شمالی جنوبی است مأخذ قرار داده طرف غربی آن را که از کوه تا دریای سرخ میرود تهامه یا غور می نامند، طرف شرقی را تا جائی که مرتفع است نجد، کوهستان فاصل میان نجد و تهامه را حجاز، دنبالۀ نجد را که به خلیج فارس منتهی می شود و مشتمل بر یمامه و احساء و عمان و حوالی آنهاست عروض میگویند، قسمت واقع در جنوب حجاز و نجد یمن است با حضرموت و مهره و شحر، بنابراین عربستان منقسم می شود به پنج قسمت بزرگ حجاز، تهامه، نجد، عروض و یمن. (از تاریخ اسلام تألیف فیاض ص 4)
سرزمین کوهستانی است در شمال جزیرهالعرب، و مقابل آن تهامه است و آن منطقه ای است ساحلی در مغرب آن. (از اعلام المنجد). از بلاد عرب آنچه برخلاف غور است که تهامه باشد، و گاهی جیم را ضمه دهند. مذکر آید. و اعلای نجد تهامه و یمن است و اسفل آن عراق و شام و اول آن از حجاز ذات عراق. (منتهی الارب) (آنندراج). نام حصه ای از عربستان که زمینش نسبت به اطرافش مرتفع است، حدودش به حجاز و یمن و شام و عراق متصل است. (از فرهنگ نظام). اعراب در تقسیم عربستان رشته کوههای غربی را که سراه نام دارد و بزرگترین کوههای عربستان است و امتدادش شمالی جنوبی است مأخذ قرار داده طرف غربی آن را که از کوه تا دریای سرخ میرود تهامه یا غور می نامند، طرف شرقی را تا جائی که مرتفع است نجد، کوهستان فاصل میان نجد و تهامه را حجاز، دنبالۀ نجد را که به خلیج فارس منتهی می شود و مشتمل بر یمامه و احساء و عمان و حوالی آنهاست عروض میگویند، قسمت واقع در جنوب حجاز و نجد یمن است با حضرموت و مهره و شحر، بنابراین عربستان منقسم می شود به پنج قسمت بزرگ حجاز، تهامه، نجد، عروض و یمن. (از تاریخ اسلام تألیف فیاض ص 4)
درختی کوتاه و خاردار با برگ های شبیه برگ بید، گل های خوشه ای سفید و خوشبو، میوه ای کوچک با پوست سرخ رنگ و مغز سفید و آردمانند شیرین که یک هستۀ دراز سخت دارد، چوب دانه، پستانک، پستنک سنجد تلخ: در علم زیست شناسی درختی با گل های بنفش معطر و میوۀ بیضی شکل و آب دار و سمی که در نواحی شمال ایران و اطراف تهران می روید. پوست و ریشه و برگ و میوۀ خشک آن در طب به عنوان مسهل و ضد کرم به کار می رود، شل سنجد، زیتون تلخ، شیطان زیتون، آزاددرخت، آزادرخت سنجد گرگان: در علم زیست شناسی عناب
درختی کوتاه و خاردار با برگ های شبیه برگ بید، گل های خوشه ای سفید و خوشبو، میوه ای کوچک با پوست سرخ رنگ و مغز سفید و آردمانند شیرین که یک هستۀ دراز سخت دارد، چوب دانه، پستانک، پستنک سنجد تلخ: در علم زیست شناسی درختی با گل های بنفش معطر و میوۀ بیضی شکل و آب دار و سمی که در نواحی شمال ایران و اطراف تهران می روید. پوست و ریشه و برگ و میوۀ خشک آن در طب به عنوان مسهل و ضد کرم به کار می رود، شل سنجد، زیتون تلخ، شیطان زیتون، آزاددرخت، آزادرخت سنجد گرگان: در علم زیست شناسی عناب
ابن عامر حروری حنفی. رئیس طایفۀ حروریه و از خوارج و مؤسس فرقۀ نجدات یا نجدیه است. وی به سال 36 هجری تولد یافت و به سال 66 ه. ق. در یمامه خروج کرد، سپس به بحرین آمد و سرانجام در جوانی به سال 68 ه. ق. کشته شد. (از الاعلام زرکلی ج 3). رجوع به نجدات و نیز البیان و التبیین ج 1 ص 299و ج 2 ص 199 و ج 3 ص 87 و الکامل ابن اثیر ج 4 ص 98 شود
ابن عامر حروری حنفی. رئیس طایفۀ حروریه و از خوارج و مؤسس فرقۀ نجدات یا نجدیه است. وی به سال 36 هجری تولد یافت و به سال 66 هَ. ق. در یمامه خروج کرد، سپس به بحرین آمد و سرانجام در جوانی به سال 68 هَ. ق. کشته شد. (از الاعلام زرکلی ج 3). رجوع به نجدات و نیز البیان و التبیین ج 1 ص 299و ج 2 ص 199 و ج 3 ص 87 و الکامل ابن اثیر ج 4 ص 98 شود
به سوی نجد درآینده و در شهرهای نجد شونده. ج، مناجد و مناجید. (ناظم الاطباء). به نجد درآینده. مقابل متهم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : امتهمون انتم ام منجدون. (معجم البلدان ج 6 ص 156، یادداشت ایضاً) ، یاری دهنده. رجوع به انجاد شود
به سوی نجد درآینده و در شهرهای نجد شونده. ج، مناجد و مناجید. (ناظم الاطباء). به نجد درآینده. مقابل مُتهِم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : امتهمون انتم ام منجدون. (معجم البلدان ج 6 ص 156، یادداشت ایضاً) ، یاری دهنده. رجوع به انجاد شود
رسن خرد، کذا فی الأکثر وفی بعض النسخ جبیل. (منتهی الارب). رسن خرد و یا کوه کوچک خرد. (ناظم الاطباء). کوه کوچک. (اقرب الموارد) ، حمایل مرصع به نگینها از مروارید وزر با قرمفل در عرض یک وجب که بیاویزند آن را از گردن تا زیر پستان بر موضع نجاد. ج، مناجد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
رسن خرد، کذا فی الأکثر وفی بعض النسخ جُبَیل. (منتهی الارب). رسن خرد و یا کوه کوچک خرد. (ناظم الاطباء). کوه کوچک. (اقرب الموارد) ، حمایل مرصع به نگینها از مروارید وزر با قرمفل در عرض یک وجب که بیاویزند آن را از گردن تا زیر پستان بر موضع نجاد. ج، مناجد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
درختی است از تیره سنجدها که نزدیک به تیره زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پرخار و برگهایش شبیه برگ بید و گلهایش خوشۀ سفید یا زرد و بسیار خوشبو است. میوه اش فندقه و دارای میان بر خوراکی و آردی نسبتاً شیرین است. درخت سنجد در ایران خودرو است و چون میوه اش مطبوع است و در اکثر باغها آنرا کشت میدهند میوه های با پوست قرمز یا زرد نسبتاً درشت و مأکول از آن حاصل میکنند. درون میوۀ سنجد هستۀ درازی شبیه هسته خرما موجود است، بل، ضرع الکلبه زقوم، بستانک، غبیده، بادام نقد، چوب دانه، سرین چک. (فرهنگ فارسی معین). میوه ای است شبیه به عناب. (فرهنگ رشیدی). غبیراء. (السامی) (بحر الجواهر) (تحفۀ حکیم مؤمن) : چو شب کرد بر آفتاب انجمن کدوی می و سنجد آورد زن. فردوسی. فضل طبر خون نیافت سنجد هرگز گرچه بدیدن چون سنجد است طبرخون. ناصرخسرو. آبی و امرود و آلچه بتازی زعرور گویند و خرمای قسب و سنجد که غبیرا گویند... طبع را خشک کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). یک کنجدش نگنجد در سینه گنج ثوران یک سنجدش نسنجد در دیده ملک بربر. خاقانی. میوه بر میوه سیب و سنجد و نار چو طبر خون دلی طبرزدوار. نظامی. اگر مزرعۀ دنیا را با قطاع به سگ داری دهد در چشم مکرمت او آن وزن سنجدی نسنجد. (المضاف الی بدایع الازمان). - سنجد تلخ، درختی است از تیره سماقیان که دارای گلهای بنفش و معطر میباشد و میوۀ آن دارای پوست سمی است. منشاءاین درخت را نواحی شرقی هندوستان و ایران ذکر کرده اند. ولی امروز اکثر نقاط آسیا و جنوب اروپا و شمال آفریقا فراوان میروید. میوه اش شفت و آبدار است. پوست ریشه و برگ و میوۀ درخت مذکور را در تداوی بعنوان رفع کرم مصرف مینمایند، بعلاوه دارای خاصیت مسهلی نیز میباشد. (فرهنگ فارسی معین). این درخت ندرتاً در جنگلهای طالش، ولی در فلاتهای جنوبی البرز فراوان است و در کرج و گچسر آن را کام نامند. کهام. کاآم. زیتون تلخ. درخت زیتون تلخ. شال پستانه. شال زیتون. شال سنجد. آزاد درخت. آزارخت. (گل گلاب). آزاده رخت. زن زلخت. ورجوع به زن زلخت شود. (فرهنگ فارسی معین). قیقب. شوک القصارین. - سنجد آردک. - سنجد تلخه، کثات. - سنجد جیلان، سنجدگیلان. عناب. سنجد گرگانی. - سنجد خراسانی، عناب. - سنجد رازی. (شعوری ج 2 ص 100). - سنجد صحرایی، کام. (فرهنگ فارسی معین). - سنجد کرجی، بلغت اصفهانی بار درخت نیم است. - سنجد کلاغی، غبیرا. - سنجد گرجی، کنار. سدر. (فرهنگ فارسی معین). - سنجد گرگان، عناب. (از فرهنگ فارسی معین) : سنجد گرگان بدو نیمه شده نقطه بسرمه بر یک یک زده. رودکی. - سنجد گرگانی، جیلان. غبیرا. چیلان. (صحاح الفرس). پستانک. پستنک. - سنجد هندی، ثمر مولوسری است. (فهرست مخزن الادویه)
درختی است از تیره سنجدها که نزدیک به تیره زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پرخار و برگهایش شبیه برگ بید و گلهایش خوشۀ سفید یا زرد و بسیار خوشبو است. میوه اش فندقه و دارای میان بر خوراکی و آردی نسبتاً شیرین است. درخت سنجد در ایران خودرو است و چون میوه اش مطبوع است و در اکثر باغها آنرا کشت میدهند میوه های با پوست قرمز یا زرد نسبتاً درشت و مأکول از آن حاصل میکنند. درون میوۀ سنجد هستۀ درازی شبیه هسته خرما موجود است، بل، ضرع الکلبه زقوم، بستانک، غبیده، بادام نقد، چوب دانه، سرین چک. (فرهنگ فارسی معین). میوه ای است شبیه به عناب. (فرهنگ رشیدی). غبیراء. (السامی) (بحر الجواهر) (تحفۀ حکیم مؤمن) : چو شب کرد بر آفتاب انجمن کدوی می و سنجد آورد زن. فردوسی. فضل طبر خون نیافت سنجد هرگز گرچه بدیدن چون سنجد است طبرخون. ناصرخسرو. آبی و امرود و آلچه بتازی زعرور گویند و خرمای قسب و سنجد که غبیرا گویند... طبع را خشک کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). یک کنجدش نگنجد در سینه گنج ثوران یک سنجدش نسنجد در دیده ملک بربر. خاقانی. میوه بر میوه سیب و سنجد و نار چو طبر خون دلی طبرزدوار. نظامی. اگر مزرعۀ دنیا را با قطاع به سگ داری دهد در چشم مکرمت او آن وزن سنجدی نسنجد. (المضاف الی بدایع الازمان). - سنجد تلخ، درختی است از تیره سماقیان که دارای گلهای بنفش و معطر میباشد و میوۀ آن دارای پوست سمی است. منشاءاین درخت را نواحی شرقی هندوستان و ایران ذکر کرده اند. ولی امروز اکثر نقاط آسیا و جنوب اروپا و شمال آفریقا فراوان میروید. میوه اش شفت و آبدار است. پوست ریشه و برگ و میوۀ درخت مذکور را در تداوی بعنوان رفع کرم مصرف مینمایند، بعلاوه دارای خاصیت مسهلی نیز میباشد. (فرهنگ فارسی معین). این درخت ندرتاً در جنگلهای طالش، ولی در فلاتهای جنوبی البرز فراوان است و در کرج و گچسر آن را کام نامند. کهام. کاآم. زیتون تلخ. درخت زیتون تلخ. شال پستانه. شال زیتون. شال سنجد. آزاد درخت. آزارخت. (گل گلاب). آزاده رخت. زن زلخت. ورجوع به زن زلخت شود. (فرهنگ فارسی معین). قیقب. شوک القصارین. - سنجد آردک. - سنجد تلخه، کثات. - سنجد جیلان، سنجدگیلان. عناب. سنجد گرگانی. - سنجد خراسانی، عناب. - سنجد رازی. (شعوری ج 2 ص 100). - سنجد صحرایی، کام. (فرهنگ فارسی معین). - سنجد کرجی، بلغت اصفهانی بار درخت نیم است. - سنجد کلاغی، غبیرا. - سنجد گرجی، کنار. سدر. (فرهنگ فارسی معین). - سنجد گرگان، عناب. (از فرهنگ فارسی معین) : سنجد گرگان بدو نیمه شده نقطه بسرمه بر یک یک زده. رودکی. - سنجد گرگانی، جیلان. غبیرا. چیلان. (صحاح الفرس). پستانک. پستنک. - سنجد هندی، ثمر مولوسری است. (فهرست مخزن الادویه)
دهی است از دهستان قوش خانه بخش باجگیران شهرستان قوچان. دارای 491 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت، مالداری، جوال بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان قوش خانه بخش باجگیران شهرستان قوچان. دارای 491 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت، مالداری، جوال بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
مویز، و یا نوعی از آن، و یا مویز سیاه، یا هیچکاره ترین آن. (منتهی الارب) (آنندراج). مویز و یا نوعی از مویز، و مویز سیاه و یا پست ترین مویزها. (ناظم الاطباء). دانۀ مویز را گویند که انگور خشک شده باشد و بعربی عجم الزبیب خوانند. (برهان) ، دانۀ انگور. (از اقرب الموارد) ، فرفیون که گیاهی است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به فرفیون شود
مویز، و یا نوعی از آن، و یا مویز سیاه، یا هیچکاره ترین آن. (منتهی الارب) (آنندراج). مویز و یا نوعی از مویز، و مویز سیاه و یا پست ترین مویزها. (ناظم الاطباء). دانۀ مویز را گویند که انگور خشک شده باشد و بعربی عجم الزبیب خوانند. (برهان) ، دانۀ انگور. (از اقرب الموارد) ، فرفیون که گیاهی است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به فرفیون شود
شجاعت. دلیری. مردانگی. (ناظم الاطباء). دلاوری. نوع دوم از یازده نوع تحت جنس شجاعت، و آن عبارت است از آنکه نفس واثق بود به ثبات خود تا در حال نزع، خوف و فزع بر او متطرق نگردد و حرکات نامنظم ازاو صادر نشود. (نفایس الفنون). رجوع به نجده شود
شجاعت. دلیری. مردانگی. (ناظم الاطباء). دلاوری. نوع دوم از یازده نوع تحت جنس شجاعت، و آن عبارت است از آنکه نفس واثق بود به ثبات خود تا در حال نزع، خوف و فزع بر او متطرق نگردد و حرکات نامنظم ازاو صادر نشود. (نفایس الفنون). رجوع به نجده شود
دلیری. (جهانگیری) (غیاث اللغات). مردانگی. (جهانگیری). شجاعت. (غیاث اللغات). نجده، قوت. سختی. (جهانگیری). رجوع به نجدت و نجده شود، سرود. (غیاث اللغات) : نجده ای ساز از شکسته دلان اینچنین نجده را شکست مده. خاقانی. ، مجازاً، بمعنی شجاع. (غیاث اللغات) ، یار. یاور: شیران شده یاوران رزمت اقبال تو نجده یاوران را. خاقانی. ، یاری. یاوری: چون سلطان او را در حالت آن محنت بدید کوکبۀ جماعتی از خواص غلامان به نجدۀ او فرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 351)
دلیری. (جهانگیری) (غیاث اللغات). مردانگی. (جهانگیری). شجاعت. (غیاث اللغات). نجده، قوت. سختی. (جهانگیری). رجوع به نجدت و نجده شود، سرود. (غیاث اللغات) : نجده ای ساز از شکسته دلان اینچنین نجده را شکست مده. خاقانی. ، مجازاً، بمعنی شجاع. (غیاث اللغات) ، یار. یاور: شیران شده یاوران رزمت اقبال تو نجده یاوران را. خاقانی. ، یاری. یاوری: چون سلطان او را در حالت آن محنت بدید کوکبۀ جماعتی از خواص غلامان به نجدۀ او فرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 351)
میر نجدی یزدی. از شاعران قرن دهم هجری و به روایت صادقی کتابدار، از سادات عالی نسب یزد است. بارها به هندوستان مسافرت کرده. او راست: با غیر همدمی و می ناب میزنی بر آتش محبت ما آب میزنی فرداست ای امام که از کفر غمزه اش ناقوس در برابر مهتاب میزنی. شادی طلاق دادۀ صدسالۀ من است با او مرا چه نسبت و او را به من چه کار؟ (از مجمعالخواص ص 98). و نیز رجوع به هفت اقلیم (ذیل اقلیم سوم) و نگارستان سخن ص 118 و تذکرۀ روز روشن ص 685 شود
میر نجدی یزدی. از شاعران قرن دهم هجری و به روایت صادقی کتابدار، از سادات عالی نسب یزد است. بارها به هندوستان مسافرت کرده. او راست: با غیر همدمی و می ناب میزنی بر آتش محبت ما آب میزنی فرداست ای امام که از کفر غمزه اش ناقوس در برابر مهتاب میزنی. شادی طلاق دادۀ صدسالۀ من است با او مرا چه نسبت و او را به من چه کار؟ (از مجمعالخواص ص 98). و نیز رجوع به هفت اقلیم (ذیل اقلیم سوم) و نگارستان سخن ص 118 و تذکرۀ روز روشن ص 685 شود
درختی است از تیره سنجدها که نزدیک به تیره زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پر خار و برگهاش شبیه برگ بید و گلهایش خوشه یی سفید یا زرد و بسیار خوشبوست. میوه اش فندقه و دارای میانبر خوراکی و آردی نسبتا شیرین است. درخت سنجد در ایران خودروست و چون میوه اش مطبوع است در اکثر باغها آنرا کشت میدهند و میوه های با پوست قرمز یا زرد نسبتا درشت ماکول از آن حاصل میکنند. درون میوه سنجد هسته درازی شبیه هسته خرما موجود است بل ضرع الکلبه زقوم پستانک غبیده بادام نقد چوب دانه سرین کوچک. یا سنجد تلخ. درختی است از تیره سماقیان که داری گلهای بنفش و معطر میباشد و میوه آن دارای پوست سمی است. منشا این درخت را نواحی شرقی هندوستان و ایران ذکر کرده اند ولی امروز در اکثر نقاط آسیا و جنوب اروپا و شمال افریقا فراوان میروید. میوه اش شفت و آبدار است. پوست ریشه و برگ و میوه درخت مذکور را در تداوی به عنوان دفع کرم مصرف مینماید. به علاوه دارای خاصیت مسهلی نیز میباشد زیتون تلخ درخت زیتون تلخ شال پستانه شال زیتون شال سمجد آزاد درخت آزادرخت آزاده درخت زن زلخت قیقب. یا سنجد صحرایی. کام. یا سنجد گرجی. کنار. یا سنجد گرگان. عناب
درختی است از تیره سنجدها که نزدیک به تیره زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پر خار و برگهاش شبیه برگ بید و گلهایش خوشه یی سفید یا زرد و بسیار خوشبوست. میوه اش فندقه و دارای میانبر خوراکی و آردی نسبتا شیرین است. درخت سنجد در ایران خودروست و چون میوه اش مطبوع است در اکثر باغها آنرا کشت میدهند و میوه های با پوست قرمز یا زرد نسبتا درشت ماکول از آن حاصل میکنند. درون میوه سنجد هسته درازی شبیه هسته خرما موجود است بل ضرع الکلبه زقوم پستانک غبیده بادام نقد چوب دانه سرین کوچک. یا سنجد تلخ. درختی است از تیره سماقیان که داری گلهای بنفش و معطر میباشد و میوه آن دارای پوست سمی است. منشا این درخت را نواحی شرقی هندوستان و ایران ذکر کرده اند ولی امروز در اکثر نقاط آسیا و جنوب اروپا و شمال افریقا فراوان میروید. میوه اش شفت و آبدار است. پوست ریشه و برگ و میوه درخت مذکور را در تداوی به عنوان دفع کرم مصرف مینماید. به علاوه دارای خاصیت مسهلی نیز میباشد زیتون تلخ درخت زیتون تلخ شال پستانه شال زیتون شال سمجد آزاد درخت آزادرخت آزاده درخت زن زلخت قیقب. یا سنجد صحرایی. کام. یا سنجد گرجی. کنار. یا سنجد گرگان. عناب
درختی است کوتاه و پر خار، برگ هایش شبیه برگ بید و گل هایش خوشه ای سفید یا زرد، میوه اش کمی بزرگتر از فندق با پوسته قرمز رنگ و نازک و آردش نسبتاً شیرین است. بل، ضرع الکلیه، زقوم، پستانک، غبیده نیز نامیده می شود
درختی است کوتاه و پر خار، برگ هایش شبیه برگ بید و گل هایش خوشه ای سفید یا زرد، میوه اش کمی بزرگتر از فندق با پوسته قرمز رنگ و نازک و آردش نسبتاً شیرین است. بل، ضرع الکلیه، زقوم، پستانک، غبیده نیز نامیده می شود
اگر بیند که سنجد از درخت جمع میکرد، دلیل کند از مردی بدخوی مال به دست آورد. اگر دید که سنجد می خورد، دلیل که مال بر عیال نفقه کند. جابر مغربی سنجد درخواب، مال بود که به رنج به دست آورد. اگر بیند که سنجد را بخرید یا کسی بدو داد، دلیل است مال حلال به دست آورد. محمد بن سیرین دیدن سنجد به خواب بر سه وجه است. اول: مال حاصل کردن. دوم: مال به دست آوردن. سوم: منفعت از مردی ناسازگار.
اگر بیند که سنجد از درخت جمع میکرد، دلیل کند از مردی بدخوی مال به دست آورد. اگر دید که سنجد می خورد، دلیل که مال بر عیال نفقه کند. جابر مغربی سنجد درخواب، مال بود که به رنج به دست آورد. اگر بیند که سنجد را بخرید یا کسی بدو داد، دلیل است مال حلال به دست آورد. محمد بن سیرین دیدن سنجد به خواب بر سه وجه است. اول: مال حاصل کردن. دوم: مال به دست آوردن. سوم: منفعت از مردی ناسازگار.