بن بینی، یا اندرون بینی و آنچه متصل آن باشد، یا گشادگی میان دو بروت مردم و شیر، محاذی وترۀبینی. (منتهی الارب) (از آنندراج). بینی شیر، و جای خلمش. (از التفهیم). فرجۀ میان شاربین، و بر طرف انف (= پرۀ بینی) نیز اطلاق شود، و بینی هم گفته شده است، و در مجمل نثره بمعنی خیشوم و ماوالاه آمده است. (از بحرالجواهر). چاهک میان دو سبیل در لب بالائین مردم و در لب شیر درنده. (فرهنگ خطی). جویک لب. (دستوراللغه). گو لب زبرین، زره که در پوشیدن آسان باشد، یا زره فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج). زره فراخ. (مهذب الاسما) (فرهنگ خطی)، عطسۀ ستور و سرفیدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج). عطسۀ ستور. (فرهنگ خطی)
بن بینی، یا اندرون بینی و آنچه متصل آن باشد، یا گشادگی میان دو بروت مردم و شیر، محاذی وترۀبینی. (منتهی الارب) (از آنندراج). بینی شیر، و جای خلمش. (از التفهیم). فرجۀ میان شاربین، و بر طرف انف (= پرۀ بینی) نیز اطلاق شود، و بینی هم گفته شده است، و در مجمل نثره بمعنی خیشوم و ماوالاه آمده است. (از بحرالجواهر). چاهک میان دو سبیل در لب بالائین مردم و در لب شیر درنده. (فرهنگ خطی). جویک لب. (دستوراللغه). گو لب زبرین، زره که در پوشیدن آسان باشد، یا زره فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج). زره فراخ. (مهذب الاسما) (فرهنگ خطی)، عطسۀ ستور و سرفیدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج). عطسۀ ستور. (فرهنگ خطی)
نام دو ستارۀ نزدیک یکدیگر از منازل ماه، ومیان آنها فرق یک وجب و در آن اندکی سپیدی مانان به ابرپاره، و آن بینی اسد است. (منتهی الارب) (از آنندراج). ابوریحان بیرونی در شرح منازل قمر آرد: و نام هشتم منزل نثره، ای بینی شیر و جای خلمش، دو کوکب است خرد از جملۀ صورت سرطان، و ایشان را دو سولاخ بینی خوانند و میانشان آن ستارۀ ابری است که بر بر سرطان است و گروهی آن را ملازۀ شیر نام کنند، اما یونانیان آن دو ستارۀ خرد را دو خر خوانند و آن ابری میان ایشان معلف ای علفگاه. (از التفهیم ص 109). منزل هشتم از منازل قمر، و آن دو ستاره است از قدر چهارم نزدیک یکدیگر در برج اسد. (غیاث اللغات از صراح و آئین اکبری). نثره چون پارۀ ابر است بر سینۀ سرطان درمیان چهار کوکب بر شکل مربع منحرف. (غیاث اللغات) (آنندراج) (جهان دانش ص 118). و ماه گاه گاه او را بپوشاند و آن منزل هشتم است از منازل قمر و رقیب آن سعد ذابح است. (جهان دانش ص 118). منزل هشتم از منازل قمر، و آن سه ستاره است بر سرطان و عرب آن را بر انف اسد شمارد، و آن را سهاه نیز نامند. (آثارالباقیه). چند ستارۀ مجموع که در میان صورت خرچنگ واقع است، وآن را معلف نیز خوانند، و آن منزل هشتم از منازل قمر است بعد از ذراع و پیش از طرف. (یادداشت مؤلف)
نام دو ستارۀ نزدیک یکدیگر از منازل ماه، ومیان آنها فرق یک وجب و در آن اندکی سپیدی مانان به ابرپاره، و آن بینی اسد است. (منتهی الارب) (از آنندراج). ابوریحان بیرونی در شرح منازل قمر آرد: و نام هشتم منزل نثره، ای بینی شیر و جای خلمش، دو کوکب است خرد از جملۀ صورت سرطان، و ایشان را دو سولاخ بینی خوانند و میانشان آن ستارۀ ابری است که بر بَرِ سرطان است و گروهی آن را ملازۀ شیر نام کنند، اما یونانیان آن دو ستارۀ خرد را دو خر خوانند و آن ابری میان ایشان معلف ای علفگاه. (از التفهیم ص 109). منزل هشتم از منازل قمر، و آن دو ستاره است از قدر چهارم نزدیک یکدیگر در برج اسد. (غیاث اللغات از صراح و آئین اکبری). نثره چون پارۀ ابر است بر سینۀ سرطان درمیان چهار کوکب بر شکل مربع منحرف. (غیاث اللغات) (آنندراج) (جهان دانش ص 118). و ماه گاه گاه او را بپوشاند و آن منزل هشتم است از منازل قمر و رقیب آن سعد ذابح است. (جهان دانش ص 118). منزل هشتم از منازل قمر، و آن سه ستاره است بر سرطان و عرب آن را بر انف اسد شمارد، و آن را سهاه نیز نامند. (آثارالباقیه). چند ستارۀ مجموع که در میان صورت خرچنگ واقع است، وآن را معلف نیز خوانند، و آن منزل هشتم از منازل قمر است بعد از ذراع و پیش از طرف. (یادداشت مؤلف)
نادان یا گول یا آنکه صحبت وی را ناخوش دارند، یا فرومایه، یا ناکس، و این دشنام است عرب را. یقال: یا غنثر (معرفه). (منتهی الارب) (آنندراج). یا غنثر، شتم، ای یا جاهل او احمق او ثقیل او سفیه او لئیم. (اقرب الموارد)
نادان یا گول یا آنکه صحبت وی را ناخوش دارند، یا فرومایه، یا ناکس، و این دشنام است عرب را. یقال: یا غنثر (معرفه). (منتهی الارب) (آنندراج). یا غنثر، شتم، ای یا جاهل او احمق او ثقیل او سفیه او لئیم. (اقرب الموارد)
مولا بنی امیه، شاعری از شعرای دولت امویان است چندان زنده بماند تا دولت بنی عباس بیافت و بعبدالله بن علی پیوست و از او امان خواست. پس وی از مخضرمین دو دولت باشد. او با کثیر بن عبدالرحمن (معروف به کثیر عزه شاعر) آمیزش داشت. و شعر او از وی روایت میکرد و بنی هاشم را بسیار هجو میگفت، عبدالله بن علی او را بخواست و بروی دست نیافت. آنگاه حفص نزد وی بیامد و امان بخواست و گفت: من پناهنده به امیرم. عبدالله گفت: تو که باشی ؟ گفت حفص اموی. عبدالله گفت: تو هجو کننده بنی هاشم باشی گفت: خدا امیر را گرامی بدارد منم که میگویم: و کانت امیه فی ملکها ثجور و تکثر عدواتها فلما رای الله ان قدطغت و لم یحمل الناس طغیانها رماها بسفاح آل الرسول فجذ بکفیه أعیانها ولو آمنت قبل وقع العذاب فقد یقبل الله ایمانها. چون انشاد اشعار پایان یافت عبدالله او را گفت: بنشین وی بنشست و در پیش روی عبدالله ناهار خورد. عبدالله خادم خود بخواست و در گوش او چیزی گفت. حفص را بیم بگرفت و گفت: ای امیر! بتو و طعام تو پناه جستم و عرب بکمتر از این خونها ببخشد. عبدالله گفت: آنچه گمان برده ای نیست. آنگاه خادم، وی را پانصد دینار بیاورد. عبدالله ، حفص را گفت: این مال بگیر واز ما مبر. و دوری که از ما گرفته ای بنزدیکی مبدل ساز. رجوع به معجم الادباء شود
مولا بنی امیه، شاعری از شعرای دولت امویان است چندان زنده بماند تا دولت بنی عباس بیافت و بعبدالله بن علی پیوست و از او امان خواست. پس وی از مخضرمین دو دولت باشد. او با کثیر بن عبدالرحمن (معروف به کثیر عزه شاعر) آمیزش داشت. و شعر او از وی روایت میکرد و بنی هاشم را بسیار هجو میگفت، عبدالله بن علی او را بخواست و بروی دست نیافت. آنگاه حفص نزد وی بیامد و امان بخواست و گفت: من پناهنده به امیرم. عبدالله گفت: تو که باشی ؟ گفت حفص اموی. عبدالله گفت: تو هجو کننده بنی هاشم باشی گفت: خدا امیر را گرامی بدارد منم که میگویم: و کانت امیه فی ملکها ثجور و تکثر عدواتها فلما رای الله ان قدطغت و لم یحمل الناس طغیانها رماها بسفاح آل الرسول فجذ بکفیه أعیانها ولو آمنت قبل وقع العذاب فقد یقبل الله ایمانها. چون انشاد اشعار پایان یافت عبدالله او را گفت: بنشین وی بنشست و در پیش روی عبدالله ناهار خورد. عبدالله خادم خود بخواست و در گوش او چیزی گفت. حفص را بیم بگرفت و گفت: ای امیر! بتو و طعام تو پناه جستم و عرب بکمتر از این خونها ببخشد. عبدالله گفت: آنچه گمان برده ای نیست. آنگاه خادم، وی را پانصد دینار بیاورد. عبدالله ، حفص را گفت: این مال بگیر واز ما مبر. و دوری که از ما گرفته ای بنزدیکی مبدل ساز. رجوع به معجم الادباء شود