- نتن
- بد بویی، بوی بد و ناخوش
معنی نتن - جستجوی لغت در جدول جو
- نتن
- گندیده و بد بو
- نتن ((نَ تِ))
- گندیده، بدبو
- نتن ((نَ))
- بوی ناخوش، رایحه کریه، بدبو گشتن، گنده شدن، بدبویی، گندیدگی
- نتن
- گندیده و بدبو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرانسوی سرون برجهای آهنی که برای تقویت دستگاههای فرستنده امواج بی سیم بکار میرود، میله آهنی یا رشته های سیم که برای تقویت دستگاه های گیرنده (رادیو تلوزیون و غیره) مورد استفاده قرار میگیرد سرون
سرون، شاخک
گنده بد بوی
صفحۀ بزرگ فلزی که امواج رادیویی یا تلویزیونی را از مرکز فرستنده به اطراف منتشر می کند، وسیله ای به شکل میله یا صفحۀ فلزی که امواج رادیویی یا تلویزیونی منتشر شده از دستگاه فرستنده را دریافت می کند
گندیده و بدبو
نویسه
شمایل، حالت
شهر بزرگ یونان قدیم
مانند، قرین، همتا
شوهر دختر، داماد قطع کردن، بریدن قطع کردن، بریدن
فرانسوی گوهر مازو
پسوندیست که به آخر ریشه دستوری پیوندد و مصدر سازد: گری ستن گس ستن پیو ستن
بافتن
خمیر آرد گندم یا جو که در تنور یا فر پخته شده باشد،
کنایه از وسیلۀ گذران زندگی
نان دوآتشه: نان برشته
نان کشکین: نانی که از آرد جو، باقلا و نخود می پختند،برای مثال ز پیشی و بیشی ندارند هوش / خورش، نان کشکین و پشمینه، پوش (فردوسی۲ - ۲۸۵۴)
کنایه از وسیلۀ گذران زندگی
نان دوآتشه: نان برشته
نان کشکین: نانی که از آرد جو، باقلا و نخود می پختند،
فتنه ها، فسادها، شورش ها، عذاب ها، آزمایش ها، گمراهی ها، عاشقها، جمع واژۀ فتنه
پشت، درون چیزی
نوشته، مکتوب
مقابل حاشیه، بخش اصلی یک نوشته یا صفحه
نوشته، مکتوب
مقابل حاشیه، بخش اصلی یک نوشته یا صفحه
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، همیدون، کنون، حالیا، همینک، الحال، فی الحال، عجالتاً، فعلاً، الآن، ایمه، ایدر، اینک، ایدون، بالفعل، حالا برای مثال مردمان را راه دشوار است نون / اندر آن دشت از فراوان استخوان (فرخی - ۲۶۲)
نام حرف «ن»
تنۀ درخت، جذع، تاپال
گودی در چانۀ کودک
ماهی
نام حرف «ن»
تنۀ درخت، جذع، تاپال
گودی در چانۀ کودک
ماهی
ویژگی هر یک از همسر شخص مانند پدر یا برادر، شوهر دختر، داماد
سخت تاز تازنده جنگی
جمع فتنه، خلالوش ها آشوب ها جاور (حالت)، گونه، آزمودن، به شگفت آوردن، به آشوب کشاندن، در آشوب افتادن، به آتش سوختن آزمودن، گداختن سیم و زر در آتش جهت امتحان، گمراه کردن - اختلاف کردم مردم در رای و تدبیر، آزمایش، اختلاف در آرا، گناه ورزی، گناه، عذاب محنت، جنگ ستیزه، آشوب، عبرت شگفتی، فریفته مفتون، دلداده عاشق، معشوقی که موجب فتنه و آشوب گردد، جمع فتن، درختی است از تیره سبزی آساها که یکی از گونه های درخت صمغ عربی است و دارای صمغی بسیار خوشبو می باشد درخت عطر عقاقی عقاقی عطری درخت عنبر، گیاهی است معطر از تیره اسفنجیان که به صورت درختچه است و به عنوان یک گیاه و به عنوان یک گیاه زمینی در باغها کشت می شود چای مکزیکی امبروسیا زربیح شای مکی چای مکه چای اسپانیا حشیشه المریم شای بیت المقدس
کاسه ریم چرک، دود گرفتگی دود زدگی
شیرین
عبارت کتابی که شرح آن توان کرد
خمیرآرد گندم یا جو که در تنور پخته شود
جنباندن، افشاندن، آب کشیدن، پر فرزندی، پوست باز کردن، سخن گفتن
جمع نتفه، دستچین ها دهش ها جمع نتفه: صوادرنتف ازکرایم خدر خاطر... درگذرد
ذرات ریزی که فاقد بار الکتریکی هستند و با پروتون در ساختمان هسته اتم ها شرکت دارند. فقط هسته اتم هیدرژن فاقد نوترون است نترون نترن
مستقر شدن جاندار بر روی کفل و سرین خود در جایی جلوس کردن مقابل برخاستن ایستادن، جلوس کردن بر تخت سلطنت و امارت: ابو العباس المعتضد بالله... بامیری نشست و آن روز که پدر مرد معتضد محبوس بود چون بنشست اول چیزی آن فرمود، جلوس کردن در خانه یا محل کار برای دیدار دوستان و آشنایان درایام عید و غیره، سوار شدن (بر اسب استر پیل و غیره) : مسعود. . شب را بر ماده پیلی تیز رو نشسته با لشکری جریده روی نهاد، جا گرفتن چیزی در چیزی (همچون تیر بر نشانه)، منزل کردن اقامت کردن، بمستراح رفتن تخلیه: و بیمار هر روز پنجاه شصت بار می نشست، ماندن: تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی. (حافظ. 302)