جدول جو
جدول جو

معنی نتن - جستجوی لغت در جدول جو

نتن
بد بویی، بوی بد و ناخوش
تصویری از نتن
تصویر نتن
فرهنگ فارسی عمید
نتن
گندیده و بدبو
تصویری از نتن
تصویر نتن
فرهنگ فارسی عمید
نتن
(نَ تِ)
بدبوی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (از المنجد). نتن. (از معجم متن اللغه). نتین. (از اقرب الموارد). منتن. منتن. (از معجم متن اللغه) : شی ٔ نتن، چیز بدبوی. (ناظم الاطبا). تأنیث آن نتنی ̍ است. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
نتن
(نَ تُ)
نتن. بدبوی. (از معجم متن اللغه). رجوع به نتن شود
لغت نامه دهخدا
نتن
گندیده و بد بو
تصویری از نتن
تصویر نتن
فرهنگ لغت هوشیار
نتن
((نَ))
بوی ناخوش، رایحه کریه، بدبو گشتن، گنده شدن، بدبویی، گندیدگی
تصویری از نتن
تصویر نتن
فرهنگ فارسی معین
نتن
((نَ تِ))
گندیده، بدبو
تصویری از نتن
تصویر نتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ختن
تصویر ختن
(دخترانه)
نام شهری در ترکستان شرقی و گاهی هم به تمام ترکستان چین اطلاق شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منتن
تصویر منتن
گندیده و بدبو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ختن
تصویر ختن
ویژگی هر یک از همسر شخص مانند پدر یا برادر، شوهر دختر، داماد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نون
تصویر نون
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، همیدون، کنون، حالیا، همینک، الحال، فی الحال، عجالتاً، فعلاً، الآن، ایمه، ایدر، اینک، ایدون، بالفعل، حالا برای مثال مردمان را راه دشوار است نون / اندر آن دشت از فراوان استخوان (فرخی - ۲۶۲)
نام حرف «ن»
تنۀ درخت، جذع، تاپال
گودی در چانۀ کودک
ماهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متن
تصویر متن
پشت، درون چیزی
نوشته، مکتوب
مقابل حاشیه، بخش اصلی یک نوشته یا صفحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتن
تصویر فتن
فتنه ها، فسادها، شورش ها، عذاب ها، آزمایش ها، گمراهی ها، عاشقها، جمع واژۀ فتنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نان
تصویر نان
خمیر آرد گندم یا جو که در تنور یا فر پخته شده باشد،
کنایه از وسیلۀ گذران زندگی
نان دوآتشه: نان برشته
نان کشکین: نانی که از آرد جو، باقلا و نخود می پختند، برای مثال ز پیشی و بیشی ندارند هوش / خورش، نان کشکین و پشمینه، پوش (فردوسی۲ - ۲۸۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
صفحۀ بزرگ فلزی که امواج رادیویی یا تلویزیونی را از مرکز فرستنده به اطراف منتشر می کند، وسیله ای به شکل میله یا صفحۀ فلزی که امواج رادیویی یا تلویزیونی منتشر شده از دستگاه فرستنده را دریافت می کند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ تَ)
واحد مناتن. (اقرب الموارد). رجوع به مناتن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
گنده تر. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
انتن من الجورب.
انتن من العذره.
انتن من مرقات الغنم
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ نَ)
ما انتنه،چه بدبوی است آن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ / تُ / مِ تِ)
بدبوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گنده. بدبو. (از غیاث) (از آنندراج). بویناک. گنده. گندا. متعفن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اَ تُنْ نَ)
جمع مؤنث ضمیر مخاطب، یعنی شما جماعت زنان. شما زنان
لغت نامه دهخدا
(نَ نا)
تأنیث نتن. (از المنجد). رجوع به نتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنن
تصویر تنن
فرانسوی گوهر مازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتن
تصویر عتن
سخت تاز تازنده جنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتن
تصویر شتن
بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
پسوندیست که به آخر ریشه دستوری پیوندد و مصدر سازد: گری ستن گس ستن پیو ستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختن
تصویر ختن
شوهر دختر، داماد قطع کردن، بریدن قطع کردن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتن
تصویر حتن
مانند، قرین، همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتن
تصویر آتن
شهر بزرگ یونان قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی سرون برجهای آهنی که برای تقویت دستگاههای فرستنده امواج بی سیم بکار میرود، میله آهنی یا رشته های سیم که برای تقویت دستگاه های گیرنده (رادیو تلوزیون و غیره) مورد استفاده قرار میگیرد سرون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتن
تصویر منتن
گنده بد بوی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فتنه، خلالوش ها آشوب ها جاور (حالت)، گونه، آزمودن، به شگفت آوردن، به آشوب کشاندن، در آشوب افتادن، به آتش سوختن آزمودن، گداختن سیم و زر در آتش جهت امتحان، گمراه کردن - اختلاف کردم مردم در رای و تدبیر، آزمایش، اختلاف در آرا، گناه ورزی، گناه، عذاب محنت، جنگ ستیزه، آشوب، عبرت شگفتی، فریفته مفتون، دلداده عاشق، معشوقی که موجب فتنه و آشوب گردد، جمع فتن، درختی است از تیره سبزی آساها که یکی از گونه های درخت صمغ عربی است و دارای صمغی بسیار خوشبو می باشد درخت عطر عقاقی عقاقی عطری درخت عنبر، گیاهی است معطر از تیره اسفنجیان که به صورت درختچه است و به عنوان یک گیاه و به عنوان یک گیاه زمینی در باغها کشت می شود چای مکزیکی امبروسیا زربیح شای مکی چای مکه چای اسپانیا حشیشه المریم شای بیت المقدس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنتن
تصویر آنتن
((تِ))
دستگاهی برای پخش یا دریافت امواج الکترومغناطیسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتن
تصویر فتن
شمایل، حالت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متن
تصویر متن
نویسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنتن
تصویر آنتن
سرون، شاخک
فرهنگ واژه فارسی سره