جدول جو
جدول جو

معنی نتاج - جستجوی لغت در جدول جو

نتاج
نسل و نژاد، آنچه از گله و رمه زاییده شود، بچه ای که از چهارپایان به وجود آید
تصویری از نتاج
تصویر نتاج
فرهنگ فارسی عمید
نتاج
بچه ای که از چهارپایان بوجود آید
تصویری از نتاج
تصویر نتاج
فرهنگ لغت هوشیار
نتاج
((نِ))
نسل، نژاد، بچه چهارپایان
تصویری از نتاج
تصویر نتاج
فرهنگ فارسی معین
نتاج
ذریه، نژاد، نسل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نتاج
طایفه، نژاد، بازمانده ی نسل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نساج
تصویر نساج
بافنده، کسی چیزی را می بافد، بافت کار، جولاه، پای باف، حائک، تننده، باف کار، جولاهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتاج
تصویر انتاج
به نتیجه آوردن و نتیجه گرفتن از چیزی، فرارسیدن هنگام زاییدن دام ها، زایش شتر، گاو، گوسفند و نتیجه دادن آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعاج
تصویر نعاج
نعجه ها، گوسفندها، ماده میش ها، جمع واژۀ نعجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رتاج
تصویر رتاج
در بزرگ، در بزرگ بسته ای که در کوچکی میان آن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباج
تصویر نباج
نباغ، هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، بناغ، وسنی، اموسنی
فرهنگ فارسی عمید
(نُ)
موی برکندۀ افتاده. نتافه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ما سقط من النتف. (اقرب الموارد). رجوع به نتف شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
رویاروی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حیال. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از معجم متن اللغه). یقال: بنی داره نتاق داره، ای بحیاله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ)
جمع واژۀ نتیجه. (از فرهنگ نظام). رجوع به نتیجه شود، سرانجام ها. ماحصل ها. (ناظم الاطباء). عواقب: از نتایج عاقبت آن (محنت) غافل بودی. (کلیله و دمنه).
باش تا صبح دولتت بدمد
کاین هنوز از نتایج سحر است.
انوری.
، زادگان. موالید: این خصلت از نتایج طبع زمان است. (کلیله و دمنه). در تمام معانی رجوع به نتیجه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نتیجه. رجوع به نتیجه شود، هم سن. هم سال. گویند: غنم فلان نتائج، فی سن واحده (اقرب الموارد) ، گوسپندان او هم سنّند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
اسب مادۀ به هنگام زاییدن رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). مادیانی که هنگام زاییدن آن رسیده باشد، و نیز هر مادۀ سم داری که وقت زاییدن آن رسیده باشد. (ناظم الاطباء). آبستن از دواب. (از اقرب الموارد). نتیج. منتج. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نَسْ سا)
جولاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بافنده. چولاه. (از ناظم الاطباء). بافندۀجامه. (غیاث اللغات). جولاهه. (مهذب الاسماء). جامه باف. جولا. حائک. گوفشانه. پای باف. بافکار:
عنکبوت آمد آنگاه چو نساجی
سر هر تاجی پوشید به دیباجی.
منوچهری.
گوهر مدح تو را دست هنر نظّام است
حلۀ شکر تورا طبع خرد نساج است.
مسعودسعد.
نساج نسبتم که صناعات فکر من
الا ز تار و پود خرد جامه تن نیند.
خاقانی.
، در اصل لغت بافنده است و بر شوی مال برخلاف موضوع له اطلاق کنند. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) ، زره گر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زراد، دروغگوی سخن ساز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چاپچی
لغت نامه دهخدا
(نِ)
شغل و صنعت بافندگی. (از ناظم الاطباء). رجوع به نساجت شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
آن که نگاهداری میکند ماده شتر را برای نتاج گرفتن. (ناظم الاطباء). الناتج للبهایم، کالقابله للنساء. (المنجد). ج، نواتج
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام جایی است: و امیر پاسی مانده از شب برداشته بود از ستاج و روی به بلق داده. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 327). رجوع به استاخ و ستاخ شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
خوش و خرم. (فرهنگ نظام) (جهانگیری). در سنسکریت ’نیتاش’ بمعنی کسی که آرزویش برآورده شده است، و معنی فارسی مجاز آن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زاییدن و بچه آوردن: انتجت الناقه (مجهولاً) ، زایید آن ماده شتر و بچه آورد. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء). بچه آوردن و زاییدن ناقه. (آنندراج) ، برگزیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برگزیدن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). انتخاب. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نتایج
تصویر نتایج
سرانجام ها، ماحصل ها، عواقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتائج
تصویر نتائج
جمع نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
فرا رسیدن زهش، بازیافت، فرآوری انتاج منطقی باز یافت کرویزی (کرویز منطق) سپس اندیشی (محمود هومن تاریخ فلسفه دفتر دویم رویه 88) فرا رسیدن هنگام زایش و گل، نتیجه گرفتن از چیزی، نتیجه گرفتن از مقدمات منطقی، جمع انتاجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتاج
تصویر منتاج
پر رود پر زای: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتاج
تصویر رتاج
در بند دروازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشاج
تصویر نشاج
پر لبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعاج
تصویر نعاج
جمع نعجه، گوسپندان ماده میش ها گاوهای دشتی جمع نعجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نساج
تصویر نساج
بافنده جامه، جامه باف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباج
تصویر نباج
تیز گوز، آوایسگ هریک ازدوزن یک شوهرنسبت بدیگری انباغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباج
تصویر نباج
((نَ))
نباغ. انباغ، هر یک از دو زن یک شوهر نسبت به دیگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نتایج
تصویر نتایج
((نَ یِ))
جمع نتیجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نساج
تصویر نساج
((نَ سّ))
جولاه، بافنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتاج
تصویر انتاج
((اِ))
نتیجه دادن، نتیجه گرفتن، زمان زایمان چهارپایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نتایج
تصویر نتایج
برآیندها، پی آیندها، فرجام ها
فرهنگ واژه فارسی سره