جدول جو
جدول جو

معنی نتء - جستجوی لغت در جدول جو

نتء
(عَ وَ)
نتاء. رجوع به نتاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نتن
تصویر نتن
گندیده و بدبو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نتن
تصویر نتن
بد بویی، بوی بد و ناخوش
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
کشیدن چیزی را که به پنجه گرفته باشی سپس به زور برشکستن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گرفتن و کشیدن چیزی سپس به سختی شکستن آن را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)، نتر. به سختی کشیدن چیزی را. (از معجم متن اللغه)، از بول پاک کردن و فشاندن سر نره را بعد شاشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). استبرای بعد از بول با کشیدن و تکان دادن (فشاندن) نره. (از معجم متن اللغه). رجوع به نتر شود، موی برکندن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). نتف. کلمه یمنی است. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)،
{{اسم}} تنگ زین، کار مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ بَ)
ناپسند داشتن چیزی را. و صواب آن بذء است. (منتهی الارب). رجوع به بذء شود، بر آتش انداختن گوشت را یا فروپوشیدن گوشت را در آتش. (منتهی الارب). در آتش انداختن یا در زیر آتش کردن گوشت را. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گوشت بر آتش افکندن. (صراح) ، کوماج نهادن در ریگ و خاکستر. (منتهی الارب) (صراح) ، نداء الملّه، عملها. (اقرب الموارد). گودال ساختن در خاکستر گرم جهت پختن. (از ناظم الاطباء) ، برآمدن. آشکار شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ترسانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بر زمین زدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُتْ تَ)
چاهک خرد در سنگ سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
برآمدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بیرون آمدن چیزی از جای خود بی آشکارگی. (آنندراج) ، منتفخ گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، آماس کردن ریش. (آنندراج) ، بلند شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بالغ و رسیده گردیدن و گوالیدن دختر. (آنندراج). در تمام معانی رجوع به نتاء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نتوّ. (از معجم متن اللغه). رجوع به نتوّ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ تِ)
بدبوی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (از المنجد). نتن. (از معجم متن اللغه). نتین. (از اقرب الموارد). منتن. منتن. (از معجم متن اللغه) : شی ٔ نتن، چیز بدبوی. (ناظم الاطبا). تأنیث آن نتنی ̍ است. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نَ تُ)
نتن. بدبوی. (از معجم متن اللغه). رجوع به نتن شود
لغت نامه دهخدا
(نُ دَءْ)
جمع واژۀ نداءه. رجوع به نداءه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ)
جمع واژۀ نتفه. رجوع به نتفه شود: پس به تعلیم شاهزاده مشغول گشت و آنچه از طرف و نتف و نکت و دقایق علوم بوده به بیان وبرهان با او میگفت. (سندبادنامه ص 51). و اتسز نیز رسل فرستاد و تحف و هدایا و نتف. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(نَ تِ)
منتفه. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). منتوف. (المنجد) : غراب نتف الجناج، بال برکنده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). زاغ برکنده بال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
آنچه کنده شود از گوشت گرداگرد ناخن. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
برکندن موی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه). موی برکندن. (تاج المصادر بیهقی) ، برکندن پر و موی و جز آن. (از المنجد) ، سبک کشیدن کمان را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (از المنجد) ، بهین چیزی برگزیدن. (تاج المصادر بیهقی). بهتری برگزیدن کسی را. (فرهنگ خطی)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عیب کردن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (از المنجد) ، گفتن در حق کسی چیزی که نباشد در وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از معجم متن اللغه). غیبت کردن کسی را و گفتن در حق او آنچه در وی نبوده. (از المنجد) ، خندیدن. خندیدنی به استهزاء، یا برخی از خندۀ خود را نهفتن و برخی را نمودن. (از معجم متن اللغه). به تمسخر لبخند زدن. پوزخند زدن
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
گیاه که نخستین بروید. (منتهی الارب) (آنندراج). نخستین گیاهی که بروید. (ناظم الاطباء) ، نوک و بن گیاه که اول نمایان گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). سر و ته هر گیاه که در آغاز رستن هویدا شود. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). آنچه ابتدا از رستنی ظاهر شود. (المنجد) ، سپیدی که در بن ناخنها پدید آید. (از المنجد) (از معجم متن اللغه). نقطۀ سپید که بر ناخن افتد. (از مهذب الاسما). البیاض الذی فی اصل الظفر. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
برکشیدن دلو را از چاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). کشیدن دلو بزرگ از چاه. (تاج المصادر بیهقی) ، برکندن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 98) (زوزنی) (فرهنگ خطی) ، جنبانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). حرکت دادن. تکان دادن. (از معجم متن اللغه). قوله تعالی: و اذ نتقنا الجبل (قرآن 171/7) ، ای زعزعناه، تکان دادن و ناراحت ساختن چارپا و مرکب، سوار خود را. (از المنجد) ، فشاندن. (منتهی الارب) (آنندراج). افشاندن چیزی را. (از ناظم الاطباء) ، گستردن. (از اقرب الموارد) ، بسیاربچه شدن زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). زیاد شدن بچۀ زن یا ناقه. (از المنجد) ، پوست باز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). باز کردن و برکندن پوست. (از ناظم الاطباء). پوست کندن. سلخ. (از المنجد) ، فتق. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، سخن گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، در تداول عامه، قی ٔ. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نِسْءْ)
آمیزنده و خوش گفتار و دوست دارندۀزنان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). مخالط. معاشر. (از اقرب الموارد) (المنجد). گویند: هو نس ء نساء، او هم سخن و محب زنان است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَسْءْ / نِسْءْ /نُسْءْ)
زن که بر وی گمان حمل کنند و آنکه حملش نمایان گردد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نزوء. برافژولیدن و تباهی افکندن. (از منتهی الارب) (آنندراج). برافژولیدن. (ناظم الاطباء). تباهی افکندن میان قوم. (از ناظم الاطباء) (صراح). تحریش و افساد میان قوم. (از اقرب الموارد) (از المنجد). یقال: نزء الشیطان بینهم، أی القی الشر و الاغراء. (منتهی الارب) ، حمله کردن بر کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برگردانیدن کسی را از کاری. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). برگردانیدن کسی را از گفتار یا کارش یا چیز دیگر. (از اقرب الموارد). رد. (المنجد) ، برانگیختن. حریص کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). در تمام معانی رجوع به نزو شود
لغت نامه دهخدا
(قَش ش)
زدن کسی را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، خوردن طعام. (اقرب الموارد) ، کج وخمیده گشتن از پیری یا بیماری. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هَِ / هََ تْءْ)
وقت. (اقرب الموارد) (تاج العروس). هزیع. (معجم متن اللغه). وقت و هنگام. (منتهی الارب). بخصوص هنگامی ازشب. (ناظم الاطباء). و گاهی در مورد روز هم استعمال شود. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). مضی من اللیل هت ء، یعنی وقت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاره ای از زمان. هتی ، هتی ٔ، هتی ّ، هتاء، هیتاء، هیتاء، هتاءه (ه / ه ء) ، هتاء
لغت نامه دهخدا
(هَِ تَ ءْ)
آن چیز که با وجود کثرت، اندک نماید. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ تَ)
دور کردن چیزی را. راندن، گذشتن، انداختن تیر، آرمیدن با زن، کم کردن، تیزدادن، پلیدی انداختن، تیز نگریستن، زادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
به عصا زدن. (تاج المصادر). به چوبدستی زدن. (آنندراج). متاءه بالعصا متاءً، به چوب دستی زد او را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کشیدن رسن را و دراز نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ)
قصد کردن کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ خُ)
دوختن جامه را، ریشه تافتن، چنانکه گلیم را، بستن، چنانکه گره را، زدن، رفث. مباضعت. جماع کردن، پیوسته نگریستن، فرودآوردن متاع را از شتران. (منتهی الارب) ، بستن و استوار کردن دیوار را. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ وَ)
تباه شدن و ضایع گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). فاسد و ضایع شدن. تباه شدن. ضایع شدن. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). تباه شدن و ضایع شدن کار. (فرهنگ خطی)
لغت نامه دهخدا
تره، بخشش، باران، ستاره فرو رونده سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق، جمع انواء نوآن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نتفه، دستچین ها دهش ها جمع نتفه: صوادرنتف ازکرایم خدر خاطر... درگذرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتق
تصویر نتق
جنباندن، افشاندن، آب کشیدن، پر فرزندی، پوست باز کردن، سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتن
تصویر نتن
گندیده و بد بو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتن
تصویر نتن
((نَ))
بوی ناخوش، رایحه کریه، بدبو گشتن، گنده شدن، بدبویی، گندیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نتن
تصویر نتن
((نَ تِ))
گندیده، بدبو
فرهنگ فارسی معین