کشیدن چیزی را که به پنجه گرفته باشی سپس به زور برشکستن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گرفتن و کشیدن چیزی سپس به سختی شکستن آن را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)، نتر. به سختی کشیدن چیزی را. (از معجم متن اللغه)، از بول پاک کردن و فشاندن سر نره را بعد شاشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). استبرای بعد از بول با کشیدن و تکان دادن (فشاندن) نره. (از معجم متن اللغه). رجوع به نتر شود، موی برکندن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). نتف. کلمه یمنی است. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)، {{اسم}} تنگ زین، کار مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء)
کشیدن چیزی را که به پنجه گرفته باشی سپس به زور برشکستن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گرفتن و کشیدن چیزی سپس به سختی شکستن آن را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)، نتر. به سختی کشیدن چیزی را. (از معجم متن اللغه)، از بول پاک کردن و فشاندن سر نره را بعدِ شاشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). استبرای بعد از بول با کشیدن و تکان دادن (فشاندن) نره. (از معجم متن اللغه). رجوع به نتر شود، موی برکندن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). نتف. کلمه یمنی است. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)، {{اِسم}} تنگ زین، کار مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء)
ناپسند داشتن چیزی را. و صواب آن بذء است. (منتهی الارب). رجوع به بذء شود، بر آتش انداختن گوشت را یا فروپوشیدن گوشت را در آتش. (منتهی الارب). در آتش انداختن یا در زیر آتش کردن گوشت را. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گوشت بر آتش افکندن. (صراح) ، کوماج نهادن در ریگ و خاکستر. (منتهی الارب) (صراح) ، نداء الملّه، عملها. (اقرب الموارد). گودال ساختن در خاکستر گرم جهت پختن. (از ناظم الاطباء) ، برآمدن. آشکار شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ترسانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بر زمین زدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
ناپسند داشتن چیزی را. و صواب آن بَذْء است. (منتهی الارب). رجوع به بَذْء شود، بر آتش انداختن گوشت را یا فروپوشیدن گوشت را در آتش. (منتهی الارب). در آتش انداختن یا در زیر آتش کردن گوشت را. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گوشت بر آتش افکندن. (صراح) ، کوماج نهادن در ریگ و خاکستر. (منتهی الارب) (صراح) ، نَدَاءَ المَلّهَ، عملها. (اقرب الموارد). گودال ساختن در خاکستر گرم جهت پختن. (از ناظم الاطباء) ، برآمدن. آشکار شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ترسانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بر زمین زدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
برآمدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بیرون آمدن چیزی از جای خود بی آشکارگی. (آنندراج) ، منتفخ گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، آماس کردن ریش. (آنندراج) ، بلند شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بالغ و رسیده گردیدن و گوالیدن دختر. (آنندراج). در تمام معانی رجوع به نتاء شود
برآمدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بیرون آمدن چیزی از جای خود بی آشکارگی. (آنندراج) ، منتفخ گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، آماس کردن ریش. (آنندراج) ، بلند شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بالغ و رسیده گردیدن و گوالیدن دختر. (آنندراج). در تمام معانی رجوع به نتاء شود
جمع واژۀ نتفه. رجوع به نتفه شود: پس به تعلیم شاهزاده مشغول گشت و آنچه از طرف و نتف و نکت و دقایق علوم بوده به بیان وبرهان با او میگفت. (سندبادنامه ص 51). و اتسز نیز رسل فرستاد و تحف و هدایا و نتف. (جهانگشای جوینی)
جَمعِ واژۀ نتفه. رجوع به نتفه شود: پس به تعلیم شاهزاده مشغول گشت و آنچه از طُرَف و نتف و نکت و دقایق علوم بوده به بیان وبرهان با او میگفت. (سندبادنامه ص 51). و اتسز نیز رسل فرستاد و تحف و هدایا و نتف. (جهانگشای جوینی)
عیب کردن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (از المنجد) ، گفتن در حق کسی چیزی که نباشد در وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از معجم متن اللغه). غیبت کردن کسی را و گفتن در حق او آنچه در وی نبوده. (از المنجد) ، خندیدن. خندیدنی به استهزاء، یا برخی از خندۀ خود را نهفتن و برخی را نمودن. (از معجم متن اللغه). به تمسخر لبخند زدن. پوزخند زدن
عیب کردن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (از المنجد) ، گفتن در حق کسی چیزی که نباشد در وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از معجم متن اللغه). غیبت کردن کسی را و گفتن در حق او آنچه در وی نبوده. (از المنجد) ، خندیدن. خندیدنی به استهزاء، یا برخی از خندۀ خود را نهفتن و برخی را نمودن. (از معجم متن اللغه). به تمسخر لبخند زدن. پوزخند زدن
گیاه که نخستین بروید. (منتهی الارب) (آنندراج). نخستین گیاهی که بروید. (ناظم الاطباء) ، نوک و بن گیاه که اول نمایان گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). سر و ته هر گیاه که در آغاز رستن هویدا شود. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). آنچه ابتدا از رستنی ظاهر شود. (المنجد) ، سپیدی که در بن ناخنها پدید آید. (از المنجد) (از معجم متن اللغه). نقطۀ سپید که بر ناخن افتد. (از مهذب الاسما). البیاض الذی فی اصل الظفر. (معجم متن اللغه)
گیاه که نخستین بروید. (منتهی الارب) (آنندراج). نخستین گیاهی که بروید. (ناظم الاطباء) ، نوک و بن گیاه که اول نمایان گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). سر و ته هر گیاه که در آغاز رُستن هویدا شود. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). آنچه ابتدا از رستنی ظاهر شود. (المنجد) ، سپیدی که در بن ناخنها پدید آید. (از المنجد) (از معجم متن اللغه). نقطۀ سپید که بر ناخن افتد. (از مهذب الاسما). البیاض الذی فی اصل الظفر. (معجم متن اللغه)
آمیزنده و خوش گفتار و دوست دارندۀزنان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). مخالط. معاشر. (از اقرب الموارد) (المنجد). گویند: هو نس ء نساء، او هم سخن و محب زنان است. (منتهی الارب)
آمیزنده و خوش گفتار و دوست دارندۀزنان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). مخالط. معاشر. (از اقرب الموارد) (المنجد). گویند: هو نس ء نساء، او هم سخن و محب زنان است. (منتهی الارب)
وقت. (اقرب الموارد) (تاج العروس). هزیع. (معجم متن اللغه). وقت و هنگام. (منتهی الارب). بخصوص هنگامی ازشب. (ناظم الاطباء). و گاهی در مورد روز هم استعمال شود. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). مضی من اللیل هت ء، یعنی وقت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاره ای از زمان. هتی ، هتی ٔ، هتی ّ، هتاء، هیتاء، هیتاء، هتاءه (ه / ه ء) ، هتاء
وقت. (اقرب الموارد) (تاج العروس). هزیع. (معجم متن اللغه). وقت و هنگام. (منتهی الارب). بخصوص هنگامی ازشب. (ناظم الاطباء). و گاهی در مورد روز هم استعمال شود. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). مضی من اللیل هت ء، یعنی وقت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاره ای از زمان. هَتْی ْ، هَتی ٔ، هَتی ّ، هِتاء، هیتَاءْ، هیتاء، هتاءه (هََ / هَُ ءَ) ، هِتَاء