جدول جو
جدول جو

معنی نبث - جستجوی لغت در جدول جو

نبث
(عَ)
کاویدن زمین به دست. (منتهی الارب) (آنندراج). حفر و نبش کردن با دست. (از معجم متن اللغه) ، کاویدن و برآوردن خاک از چاه. (از اقرب الموارد). کندن چاه و برآوردن خاک آن. (از المنجد) ، بیرون آوردن خاک از چاه و غیر آن. (از المنجد) : نبث التراب، خارج کرد آن را از نهر یا از چاه. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). چاه پاک کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، واکردن چیزی پنهان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از المنجد) ، جستجو. تجسس: نبث عن الامر، بحث. (معجم متن اللغه). بحث عنه، و هو مستعار من نبث البئر. (اقرب الموارد). گویند: فلان ینبث عن عیوب الناس، یظهرها، برملا می کند آن را. (از المنجد) ، خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). غضب کردن. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، تره برکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نبث
(نَ بَ)
نشان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اثر. (معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، جای پا. رد پا. اثر الحفر. (معجم متن اللغه) : مارأیت منه عیناً و نبثاً، مارأیت له عیناً و لا اثراً. (اقرب الموارد). ج، انباث، خشم و قهر. (ناظم الاطباء). رجوع به نبث شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نبی
تصویر نبی
(پسرانه)
پیامبر خداوند، لقب پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نبق
تصویر نبق
بار درخت سدر، میوۀ درخت سدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبل
تصویر نبل
تیری که با کمان اندازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبس
تصویر نبس
نبسه ها، فرزند فرزندها، نوه ها، فرزندزاده ها، جمع واژۀ نبسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبی
تصویر نبی
پیغمبر، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی، نبی اللّٰه، پیامبر، رسول، پیمبر، وخشور، پیغامبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفث
تصویر نفث
اخلاط یا آب دهن از دهان انداختن، تف کردن، برآمدن خون از زخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبش
تصویر نبش
زاویۀ خارجی محل تلاقی دو سطح
کنارۀ دیوار که در پیچ کوچه، خیابان یا هر معبر دیگری باشد
کندن زمین و بیرون آوردن چیزی از زیر زمین
نبش قبر: شکافتن گور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبا
تصویر نبا
هفتاد و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۰ آیه، تساؤل، معصرات، عمّ، خبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبض
تصویر نبض
جنبش رگ در انسان و حیوان، حرکت قلب، ضربان قلب، اثر خارجی کار سرخرگ ها که فقط در جایی از بدن احساس می شود که سرخرگ در زیر پوست و روی استخوان قرارگرفته باشد مانند مچ دست و گیجگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبع
تصویر نبع
بیرون آمدن آب از زمین، جوشیدن آب از چشمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکث
تصویر نکث
شکستن پیمان، برهم زدن بیع یا پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبت
تصویر نبت
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبات، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
(مُمْ بَث ث)
بیهوش. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پراکنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : فکانت هباء منبثاً. (قرآن 6/56)
لغت نامه دهخدا
ابن الندیم در الفهرست گوید: حروف عنبث، خطوطی است که در علوم قدیم از قبیل صنعت و سحر و عزایم، بزبانی که صاحبان آن علوم وضع کرده اند به کار می رود و کسی آن زبان را درک نمی کند. رجوع به الفهرست ابن الندیم چ مصر ص 505 شود
لغت نامه دهخدا
(شَمْ بَ)
شیر بیشه. (منتهی الارب). أسد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُمْ بَ)
درشت از هر چیزی. (منتهی الارب). ناهموار و درشت و صلب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُمْ بُ)
کنابث. کنبوث (کم ) . درشت و درترنجیده و زفت. (منتهی الارب) (آنندراج). درشت و درترنجیده و زفت و بخیل. منقبض. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صلب و منقبض. (محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(خُمْ بُ)
خبیث. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لبث
تصویر لبث
درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
میوه کنار، نوشتن میوه درخت کنارراگویندکه برگهایش راخشک کرده پس ازکوبیدن بنام سدر جهت شستشوی بدن بکارمیبرند. یانبق هندی. درختی است از رده دولپه ییهای جداگلبرگ که جزو تیره بیکزاسه میباشد و متعلق بنواحی حاره است ظلوی هندی طالیسفر
فرهنگ لغت هوشیار
جائی در کنار چشمه یا رودخانه که آب باریکی از آن خارج شود تراوش آب ازکنارچشمه ورودخانه زهاب: گیردی آب جوی راپندام چون بودبسته نبک راه زخس. رودکی. لفااق. 10- 309)
فرهنگ لغت هوشیار
تیر نژادگی، فرخادگی، تیز هوشی، نژاده، خوش اندامی تیر (عربی) : ثریاچنان دسته تیربسته که پیکانهاپیش وپنهانش نبلی. منوچهری. د. 142: 2)، جمع نبالانبالنبلان، آگاهی انتباه نجابت بزرگی، فضل، آگاهی، تیزی خاطرذکا، صاحب نجابت نجیب، خداوندفضل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبی
تصویر نبی
پیامبر، پیغمبر اسلام (ص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناث
تصویر ناث
دشیاد گر (غیبت کننده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبث
تصویر شبث
عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبث
تصویر عبث
هزل، هرز، کاری که فایده آن معلوم نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنبث
تصویر کنبث
کنبوث: در ترنجیده زفت مرد ترنجیده اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبث
تصویر صبث
درز دوزی پارسی تازی گشته سبد سبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابث
تصویر ابث
خرامنده، بنشاط، شادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبث
تصویر خبث
آمیزش حرام، لواط پلیدی، نجاست پلیدی، نجاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبع
تصویر نبع
جوشیدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبث
تصویر عبث
بیهوده، گزاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نبض
تصویر نبض
تپش
فرهنگ واژه فارسی سره