ابوحازم مدنی، مولی ابن عباس. تابعی است. واژه تابعی در علم حدیث جایگاهی کلیدی دارد. کسی که پیامبر (ص) را ندیده اما صحابی را ملاقات کرده و از او روایت حدیث کرده باشد، تابعی خوانده می شود. این افراد در صحت و اصالت زنجیره روایی نقش اساسی دارند. اعتماد علمای حدیث به تابعین به قدری زیاد است که نام بسیاری از آنان در صحیح ترین منابع حدیثی آمده است، از جمله در کتاب های صحیح بخاری و مسلم.
ابوحازم مدنی، مولی ابن عباس. تابعی است. واژه تابعی در علم حدیث جایگاهی کلیدی دارد. کسی که پیامبر (ص) را ندیده اما صحابی را ملاقات کرده و از او روایت حدیث کرده باشد، تابعی خوانده می شود. این افراد در صحت و اصالت زنجیره روایی نقش اساسی دارند. اعتماد علمای حدیث به تابعین به قدری زیاد است که نام بسیاری از آنان در صحیح ترین منابع حدیثی آمده است، از جمله در کتاب های صحیح بخاری و مسلم.
رویانیده شده. (آنندراج) ، نقشهای برجستۀ به شکل گیاه و گل و جز آن که بر روی چیزی نقش کنند و هر آنچه در وی کند اگری کرده باشند خواه چوب باشد و یا جز آن. (ناظم الاطباء). به اصطلاح نقاشان و معماران، نقشی که از زمین خود اندک بلند باشد، چنانکه نقش سکه بر روپیه، و آن را به فارسی منبت کاری هم می گویند. (آنندراج) : دلبستگیت اگر به نقوش منبت است شاید چو بر تو طبع نباتی موکل است. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 314). از منبت نقشها، دیوار و سقفش فصل دی همچو صحن باغ از الوان نبات اندر بهار. جامی
رویانیده شده. (آنندراج) ، نقشهای برجستۀ به شکل گیاه و گل و جز آن که بر روی چیزی نقش کنند و هر آنچه در وی کند اگری کرده باشند خواه چوب باشد و یا جز آن. (ناظم الاطباء). به اصطلاح نقاشان و معماران، نقشی که از زمین خود اندک بلند باشد، چنانکه نقش سکه بر روپیه، و آن را به فارسی منبت کاری هم می گویند. (آنندراج) : دلبستگیت اگر به نقوش منبت است شاید چو بر تو طبع نباتی موکل است. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 314). از منبت نقشها، دیوار و سقفش فصل دی همچو صحن باغ از الوان نبات اندر بهار. جامی
رستن جای. (مهذب الاسماء). رستن گاه گیاه. (منتهی الارب). رستن گاه گیاه و محل روییدن گیاه. ج، منابت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جای روییدن. (آنندراج) : در آن عرصه زمینی پاک و منبتی گوهری که اهلیت ورزیدن دارد بگزینند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 41). هرگز از منبت سیر و راسن سرو و یاسمن نروید. (مرزبان نامه ایضاً ص 161). منبتش را سوختی از بیخ و بن که دگر تازه نگشتی آن کهن. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 197). ، اصل. منشاء: (پدر و مادر) اصل منبت پرورش تواند چون تو در حق ایشان مقصر باشی چنان بود که تو سزای نیکی نباشی. (قابوسنامه چ نفیسی ص 17). از اصل پاک و محتد شریف ومنبت کریم تو به هیچوجه سزاوار نیست. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 16)، جای روییدن موی: در هر منبتی از اندام او سه موی روید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 147)
رُستن جای. (مهذب الاسماء). رستن گاه گیاه. (منتهی الارب). رستن گاه گیاه و محل روییدن گیاه. ج، منابت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جای روییدن. (آنندراج) : در آن عرصه زمینی پاک و منبتی گوهری که اهلیت ورزیدن دارد بگزینند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 41). هرگز از منبت سیر و راسن سرو و یاسمن نروید. (مرزبان نامه ایضاً ص 161). منبتش را سوختی از بیخ و بن که دگر تازه نگشتی آن کهن. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 197). ، اصل. منشاء: (پدر و مادر) اصل منبت پرورش تواند چون تو در حق ایشان مقصر باشی چنان بود که تو سزای نیکی نباشی. (قابوسنامه چ نفیسی ص 17). از اصل پاک و محتد شریف ومنبت کریم تو به هیچوجه سزاوار نیست. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 16)، جای روییدن موی: در هر منبتی از اندام او سه موی روید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 147)
دایرۀ مویینی که در پیشانی و یا در گردن اسب موجود بود و آن را یکی از نشانه های خوب و نیکو می شمرند هر چند که در سینه و یا زیر بغل وی عیب باشد. (ناظم الاطباء)
دایرۀ مویینی که در پیشانی و یا در گردن اسب موجود بود و آن را یکی از نشانه های خوب و نیکو می شمرند هر چند که در سینه و یا زیر بغل وی عیب باشد. (ناظم الاطباء)
رجل منبت، مرد فرومانده در راه از قافله به سبب ماندگی راحلۀ وی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). فرومانده از قافله. وامانده از کاروان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
رجل منبت، مرد فرومانده در راه از قافله به سبب ماندگی راحلۀ وی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). فرومانده از قافله. وامانده از کاروان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
رویاننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - منبت لحم، دواها که گوشت رفتۀ جراحت از نو برویاند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : المنبت اللحم هو الدواء الذی من شأنه ان یحیی الدم الوارد علی الجراحه لحماً لتعدیله مزاجه و عقده ایاه. (کتاب دوم قانون ابوعلی سینا ص 150، یادداشت ایضاً). ، رویانندۀ گیاه و سبزه وزمین برومند و مثمر که همه قسم گیاه و سبزه و حاصل و میوه بار آورد. (ناظم الاطباء)
رویاننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - منبت لحم، دواها که گوشت رفتۀ جراحت از نو برویاند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : المنبت اللحم هو الدواء الذی من شأنه ان یحیی الدم الوارد علی الجراحه لحماً لتعدیله مزاجه و عقده ایاه. (کتاب دوم قانون ابوعلی سینا ص 150، یادداشت ایضاً). ، رویانندۀ گیاه و سبزه وزمین برومند و مثمر که همه قسم گیاه و سبزه و حاصل و میوه بار آورد. (ناظم الاطباء)
رستنگاه رویشگاه رویانیده، برجسته محل روییدن رستنگاه، محل رویش مو پیازبن مو در زیر جلد: (در هر منبتی از اندام او سه موی روید ) (کلیله. مصحح مینوی. 147) رویانیده رویانده شده، نقش برجسته بشکل گل و گیاه و جز آن که روی چوب ایجاد کنند
رستنگاه رویشگاه رویانیده، برجسته محل روییدن رستنگاه، محل رویش مو پیازبن مو در زیر جلد: (در هر منبتی از اندام او سه موی روید ) (کلیله. مصحح مینوی. 147) رویانیده رویانده شده، نقش برجسته بشکل گل و گیاه و جز آن که روی چوب ایجاد کنند