جدول جو
جدول جو

معنی نبایوت - جستجوی لغت در جدول جو

نبایوت
(نَ)
نبایوط. مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: نبایوت (بمعنی محل های مرتفع) اول زادۀ اسماعیل است و از قراری که میگویند اولاد وی در بلاد عرب سکنی ورزیدند در نزدیکی وادی موسی، و گویند نباطیان که در تواریخ یونان و روم مذکورند اولادۀ نبایوت بوده اند. (از قاموس کتاب مقدس ص 870)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باکوت
تصویر باکوت
(دخترانه)
میوهایی که توسط باد ریخته باشد (نگارش کردی: باکوت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بایکوت
تصویر بایکوت
تصمیم دسته جمعی چند شخص، شرکت یا کشور برای قطع روابط خود با یک شخص، شرکت یا کشور برای ابراز عدم رضایت از عملکرد وی، تحریم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباینت
تصویر مباینت
جدایی، تضاد، دشمنی، خصومت، تفاوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبایعت
تصویر مبایعت
با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابایست
تصویر نابایست
نامناسب، آنچه لازم و ضروری نباشد، غیر ضروری
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
جمع واژۀ نبّوت. رجوع به نبّوت شود
لغت نامه دهخدا
مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: نایوت (بمعنی مسکن ها ، موضعی است در نزدیکی رامه که مسکن سموئیل نبی بود، و بعضی را گمان چنان است که مسکن پسران پیغمبرانی بود که سموئیل ایشان را تعلیم میداد. (از قاموس کتاب مقدس ص 870)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ نَ)
از ’مباینه’ عربی، ناسازواری. ناسازگاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی، جدائی و دوری و تفاوت وبینونت. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ عَ)
مرکّب از: مبایعه’ عربی، مبایعه. بیعت کردن: طبقات مردم از صدق یقین و خلوص اعتقاد دست به مبایعت او یازیدند و به امامت او تبرک جستند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 307)، و رجوع به معنی دوم مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ناگهان. فجاءه. بغتهً. (مقدمۀ جهانگشای جوینی). رجوع به بیوسیدن و نابیوسان شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ نکایه: ملک هند اثر نکایات رایات سلطان در... ولایت خویش مشاهدت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 293). رعیت دلیر شدند و چون مرغان بهاری به زبان زاری... نواهای نکایات زدند. (المضاف الی بدایعالازمان ص 35). رجوع به نکایت و نکایه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ نهایه. رجوع به نهایه و نهایت شود، نهایات الدار، حدودها و اقاصیها و اواخرها. (المنجد). حدود خانه و جائی که خانه به آن منتهی میشود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَمْ یَ)
کنبایط. از بلاد مشهور و قدیم هند که در حدود هفتادهزار پاره ده و توابع داشت و از اقلیم دویم است. رجوع به نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 262 و 263 و تحقیق ماللنهدص 102 و تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 434 و کنبایه شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه در 34 هزارگزی جنوب باختری مراغه، سکنۀ آن 940 تن، آب از رود خانه مردی و چاه، محصول آن غلات، حبوبات، کشمش، بادام، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بایست
تصویر بایست
ضروری، نیاز، لزوم
فرهنگ لغت هوشیار
گردی سیاه رنگ که از شوره و گوگرد زغال چوب درست کنند و در ساختن گلوله توپ و تفنگ بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جباوت
تصویر جباوت
جمع کردن باج و خراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبایت
تصویر جبایت
باژ گرفتن باج گرفتن خراج ستدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباوت
تصویر صباوت
طفولیت، بچگی، کودکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهایات
تصویر نهایات
جمع نهایه، فرجام ها بافدم ها بافدمان جمع نهایت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نفایه، نبهره ها دور افکندنی ها جمع نفایه: و خلقی از نفایات سنان و سیف و بقایای منون و حیف... پیش از من در نفا در آمده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نبات، گیاهان رستنی ها جمع نبات رستنیها: نه بتنهاحیوانات ونباتات وجماد هرچه درعالم امراست بفرمان توبادخ
فرهنگ لغت هوشیار
غیرلازم ناضرور: آری چه بارکشدحبلی گسسته ک وچه بکارآیدکوششی ازبنده نبایسته ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابایست
تصویر نابایست
غیرضروری، نا مناسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابیوس
تصویر نابیوس
ناگهان بغته فجاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبایعت
تصویر مبایعت
بیعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباینت
تصویر مباینت
از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباووت
تصویر صباووت
زیبایی و سر فرازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابیوس
تصویر نابیوس
غیر منتظره، ناگهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بایکوت
تصویر بایکوت
طرد کردن، تحریم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نباتات
تصویر نباتات
((نَ))
جمع نبات، گیاه ها، رستنی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهایت
تصویر نهایت
پایان
فرهنگ واژه فارسی سره
تحریم، منع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اختلاف، تباین، تفاوت، تمایز، مغایرت
متضاد: تماثل، دشمنی، خصومت، تضاد، ضدیت، مخالف بودن، اختلاف داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد