جدول جو
جدول جو

معنی ناگور - جستجوی لغت در جدول جو

ناگور
(گُ وَ)
ناگورد. هضم ناشده. تحلیل نرفته. (ازناظم الاطباء). مخفف ناگوار است که طعام ناپخته در معده باشد. (آنندراج) (برهان قاطع) (هفت قلزم) ، غذای نامناسب. غذائی که زود هضم نشود و قابل هضم نباشد. (ناظم الاطباء) ، ناگوار. ناگوارا. امتلاء. (آنندراج) (برهان قاطع) (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
ناگور
ناگوارناگوارد
تصویری از ناگور
تصویر ناگور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامور
تصویر نامور
(پسرانه)
مشهور، ارزنده، نام آور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نامور
تصویر نامور
نام آور، نامدار، دارای نام، معروف، مشهور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگزر
تصویر ناگزر
آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، ناگزران، لاجرم، ناچار، ناگزیر، لاعلاج، به ضرورت، خوٰاه و ناخوٰاه، کام ناکام، لامحاله، ناگزرد، به ناچار، خوٰاهی نخوٰاهی، چار و ناچار، خوٰاه ناخوٰاه، لابدّ، ناکام و کام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناقور
تصویر ناقور
سازی بادی، شبیه بوق یا شاخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناطور
تصویر ناطور
باغبان، نگهبان کشتزار، پالیزبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
نامطبوع، ناخوشایند مثلاً حوادث ناگوار، بدمزه، خوراکی که در معده هضم نشود، امتلا، سوء هاضمه، تخمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناسور
تصویر ناسور
زخمی که آب کشیده و چرک و ورم کرده باشد، زخمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناجور
تصویر ناجور
چیزی که با دیگری جفت و جور نباشد، نامناسب، مخالف
فرهنگ فارسی عمید
(گُ وَ)
مخفف ناگوارد است که طعام ناپخته در معده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به ناگوارد شود
لغت نامه دهخدا
کرنای شاخ دمیدنی بوقی که درآن دمند صور، جمع نواقیر. ناقوس. چوب درازی که نصاری برای اعلام دخول درنمازآنرابچوبی کوچکتربنام} وبیل {زنند، زنگی بزرگ که دربرج کلیسا از سقف آویخته است وبرای دعوت ترسایان بعبادت و اجرای مراسم مذهبی آنرابصدا درآورند، جمع نواقیس، الف - انتباهی که شخص رابسوی توبت وانابت وعبادت خواند. ب - جذبه ای که از حق تعالی خبرکند وازنفس خلاصی دهد وبطاعت و قناعت دعوت کند وازخواب غفلت بیدار سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناعور
تصویر ناعور
دولاب، چرخظسیا، پره آسیا بادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناظور
تصویر ناظور
مهتر بزرگ مردم، دور بین، باغبان رز بان، نگهبان
فرهنگ لغت هوشیار
ناگزیرضروری: ناگزیر زمانه با دبقات تاز چارونه و سه ناگزر است. (انوری لغ)، ضروره بناچار: نه فلک آدم و چار ارکان حواصفتند این نه و چار بهم ناگزر آمیخته اند. (خاقانی. سج. 119)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناطور
تصویر ناطور
نگهبان کشتزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصور
تصویر ناصور
ناسور، ریشینگی، جمع نواصیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهور
تصویر ناهور
ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامور
تصویر نامور
دارای نام، نام داده مسمی: (بنزدیک اهل حق اسم ومسمی یکی است نام و نامور)، خداوند نام وآوازه مشهودمعروف: هنر در جهان از من آمد پدید چومن نامور تخت شاهی ندید، ممتاز ارزنده: نامور تیغم با جوهر نور ظلمت ننگ نگیرم پس ازین. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجور
تصویر ناجور
چیزی که با هم تناسب و وفق نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
ناگزیر، آنچه که ضرور است دربایست: ازین خوان پر جیفه روزی ندارم بجز آنکه باشد ازو ناگزورم. (مجدهمگر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
چیز بد هضم که زود گوارا نشود، تحلیل نرفته، هضم نشده، سنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتور
تصویر ناتور
فرانسوی سرشت زاد نهاد، پرهام
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی این واژه دو گونه نوشته می شود: ناسور و ناصور ریشینگی زخمی که در گوشه چشمبن دندان وحوالی مقعد وغیره پیداگردد. توضیح مجرای خروج مواد چرکی که بصورت منفذی از پوست و مخاط سطحی بدن بخارج سربازکرده وابتدایش ازیک کانون چرکی عمقی که در زیر انساج است سرچشمه میگیرد. در ناسورها چون کانون چرکی در عمق انساج است ممکن است درمحل خروج چرک از پوست بدن ظاهرا تورمی مشاهده نشودجراحت مطائی ناصورفیستول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازور
تصویر نازور
سست، ضعیف، کم قوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارور
تصویر نارور
زنی که پستان او مانند انار باشد دختر نارپستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگور
تصویر انگور
میوه ای لطیف و شیرین
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که هضم نشودبدهضم، بدهضمی امتلا: همیشه لب مرد بسیار خوار در آروغ بد باشد از ناگوار. (نظامی لغ)، ناخوش آینده بطبع بدمزه: (واستقبال مقدم مرا چنین ذخیره نامحدودو شربتی ناگوارمهیا کرده ای، {ناملایم بطبع سخت دشوار: برفقیران محنت و پیری نباشد ناگوار کی غم دندان خوردآن کس که نانی نیستش ک (صائب)، آنکه مصاحبتش ملایم طبع دیگران نباشد گران جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگور
تصویر انگور
میوه رز، درخت رز، مو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناجور
تصویر ناجور
ناهماهنگ، نامساعد، نامناسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشور
تصویر ناشور
پارچه نخی چرکتاب مانند متقال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناسور
تصویر ناسور
زخمی که آب کشیده و عفونی شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
((گُ))
نامطبوع، ناخوش آیند، هضم نشده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناگزر
تصویر ناگزر
((گُ زِ))
ناچار، ناگزیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
نامطبوع، وخیم
فرهنگ واژه فارسی سره