جدول جو
جدول جو

معنی ناگهان - جستجوی لغت در جدول جو

ناگهان
غفلتاً، بی خبر، بی وقت، سرزده، ناگاه
ازناگهان: ناگاه، ناگهان، غفلتاً، برای مثال برآساید از ما زمانی جهان / نباید که مرگ آید ازنا گهان (فردوسی - ۲/۲۵۴)
تصویری از ناگهان
تصویر ناگهان
فرهنگ فارسی عمید
ناگهان
(گَ)
ناگاه. ناگه. بغتهً. بی خبر. دفعهً. غفلهً. یکباره. غیرمترقب. نابیوسان:
ای دریغا که موردزار مرا
ناگهان بازخورد برف وغیش.
کسائی.
به کیخسرو از من نماند جهان
به سر بر فرودآیمش ناگهان.
فردوسی.
بر این بر نیامد بسی روزگار
که بیمار شد ناگهان شهریار.
فردوسی.
به کیخسرو آمد خبر ناگهان
که آمد سپاهی چو ابر دمان.
فردوسی.
که هر دم چرا گردی از من نهان
دگرباره پیدا شوی ناگهان.
نظامی.
فروشد ناگهان پایت به گنجی
ز دست افشاندیش بی پای رنجی.
نظامی.
ناگهان ناله ای شنید از دور
کآمد از زخم خورده ای رنجور.
نظامی.
از مددهای او به هر نفسی
دوستی ناگهان همی یابم.
عطار.
ناگهان بهلول را خشکی بخاست
رفت پیش شاه و از وی دنبه خواست.
مولوی.
چون قامتم کمان صفت از غم خمیده شد
چون تیر ناگهان ز کمانم بجست یار.
سعدی.
ناگهان بانگ در سرای افتاد
که فلان را محل وعده رسید.
سعدی.
که گردد ناگهان از دور پیدا
نگاهش جانب دیگر بعمدا.
وحشی.
، ناآگاهان. محرمانه. مخفیانه:
برفتند کارآگهان ناگهان
نهفته بجستند کار جهان.
فردوسی.
به کارآگهان گفت تا ناگهان
بگویند با سرفراز جهان.
فردوسی.
ز بیشه ببردم ترا ناگهان
گریزان از ایران و از خان و مان.
فردوسی.
، نادانسته. غفلهً. علی الغفله. بسهو. (یادداشت مؤلف) :
گر آمد ناگهان از من خطائی
مرا منمای داغ هر جفائی.
(ویس و رامین).
، تصادفاً. مصادفهً:
کآن فلانی یافت گنجی ناگهان
من چو آن خواهم چرا جویم دکان.
مولوی.
به دشتی ناگهان افتاد راهش
که از هر گونه گل بود و گیاهش.
وصال.
- از ناگهان، غفلهً. ناگاه. از ناگه:
تا چو شد در آب نیلوفر نهان
او به زیر آب ماند از ناگهان.
رودکی.
به دام من آویزد از ناگهان
به خونها که او ریخت اندر جهان.
فردوسی.
دو مرد جوان دید کز ناگهان
رسیدند از ره بر پهلوان.
فردوسی.
برآساید از ما زمانی جهان
نباید که مرگ آید ازناگهان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
ناگهان
(شَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، در 12 هزارگزی مشرق فریمان و 4 هزارگزی شمال جادۀ شوسۀ عمومی تربت جام به مشهد. در دامنۀ معتدل هوائی واقع است و 41 تن سکنه دارد. آبش ازقنات و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت است. راه مالرو دارد. در فصل تابستان از جادۀ فریمان با ماشین می توان به آنجا رفت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ناگهان
ناگاه، غیر مترقب، یکباره
تصویری از ناگهان
تصویر ناگهان
فرهنگ لغت هوشیار
ناگهان
((گَ))
بی خبر، ناگاه
تصویری از ناگهان
تصویر ناگهان
فرهنگ فارسی معین
ناگهان
بغتتاً، بناگاه، بی خبری، بی خبر، غفلتاً، غیرمترقب، فجات، ناگاه، نبهره
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناگاهان
تصویر ناگاهان
ناگهان، ناگاه، بی وقت، بی خبر، سرزده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازناگهان
تصویر ازناگهان
ناگاه، ناگهان، غفلتاً، برای مثال برآساید از ما زمانی جهان / نباید که مرگ آید ازنا گهان (فردوسی - ۲/۲۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
(گَ نَ / نِ)
ناگهانی.
- بلای ناگهانه،بلائی که بی خبر و یک دفعه روی دهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
فجائی. بی مقدمه. سریع. (یادداشت بخط مؤلف).
- بلای ناگهانی، بلائی که بی خبر و یک دفعه روی دهد. (ناظم الاطباء).
- مرگ ناگهانه و ناگهانی، مرگ مفاجاه. (ناظم الاطباء) :
می چارۀ مرگ ناگهانی است
سرمایۀ عمر جاودانی است.
واله اصفهانی.
جان کندن تدریجی خود را آخر
تبدیل به مرگ ناگهانی کردیم.
فرخی یزدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناآگهان
تصویر ناآگهان
ناگاه غفله، ندانسته علی العمیاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
بی مقدمه، سریع، سرزده
فرهنگ لغت هوشیار
غیرمترقبه، غیرمنتظره، نابیوسیده
متضاد: بیوسیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
فجأةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
Abrupt, Abruptly, Sudden
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
brusque, brusquement, soudain
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
abrupto, abruptamente, repentino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
突然の , 突然に , 突然の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
اچانک , اچانک
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
ฉับพลัน , อย่างกะทันหัน , ฉับพลัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
tiba-tiba, mendadak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
פתאומי , באופן פתאומי , פתאומי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
突然的 , 突然地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
nagły, nagle
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
ya ghafla, ghafla
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
갑작스러운 , 갑자기 , 갑작스러운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
ani, aniden
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
হঠাৎ , হঠাৎ , হঠাৎ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
abrupto, abruptamente, repentino
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
brusco, bruscamente, improvviso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
abrupt, plötzlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
plotseling, abrupt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
раптовий , різко
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
резкий , резко , внезапный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
अचानक , अचानक
دیکشنری فارسی به هندی