جدول جو
جدول جو

معنی ناگرونده - جستجوی لغت در جدول جو

ناگرونده
آنکه ایمان نیاورد
تصویری از ناگرونده
تصویر ناگرونده
فرهنگ فارسی عمید
ناگرونده
(دَ تَ نِ)
کافر. (مجمل اللغه) (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). کفّار. کفور. (منتهی الارب). که نگرود و ایمان نیاورده
لغت نامه دهخدا
ناگرونده
آنکه ایمان نیاورده، کافر، بی ایمان، جمع ناگروندگان، مقابل گرونده
تصویری از ناگرونده
تصویر ناگرونده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگارنده
تصویر نگارنده
نویسنده، نقاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگرویده
تصویر ناگرویده
آنکه ایمان نیاورده، کافر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگرویدن
تصویر ناگرویدن
ایمان نیاوردن، پیروی نکردن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ / دِ)
دروده نشده. دروناکرده. نادرویده
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ)
پیروی نکردن. از پی نرفتن. (ناظم الاطباء) ، کفر. (ترجمان القرآن). بی دین شدن. نگراییدن. (ناظم الاطباء). کفر. کفران. (دهار) (از منتهی الارب) ، انکارکردن، اعتماد نکردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُکْ کا / دُ)
فراهم ناآینده. ناسازگار: و این چهار مایه (آب و آتش و باد و خاک) ضد یکدیگرند، یعنی دشمن یکدیگرند و با یکدیگر ناگنجنده و ناسازند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، که در جایی یا چیزی نگنجد. رجوع به گنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ خُ دَ / دِ)
نامبارک. نامیمون. شوم. میشوم. مشؤوم. نحس. مقابل فرخنده. رجوع به فرخنده شود
لغت نامه دهخدا
(فَ هَِ تَ / تِ)
پرورش نیافته. پرورده نشده، ناتمام. ناقص. کامل نشده. (یادداشت مؤلف). مقابل پرورده. رجوع به پرورده شود: در علاج زنیکه بچۀ ناپرورده از وی بیفتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
که چرانده نشده باشد. مزرعه و علفزاری که مواشی و اغنام در آن هنوز به چرا نرفته باشند
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
درویده نشده. درو نشده. مقابل درویده. رجوع به درویده شود
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ دَ / دِ)
غیرمنظم. ناآراسته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
مقبول. غیرمردود. که رانده و مطرود و مردود نیست، نرانده. مقابل رانده. رجوع به رانده و راندن شود
لغت نامه دهخدا
(نِ رَ دَ / دِ)
نویسنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). منشی. کاتب. (یادداشت مؤلف) ، مؤلف. (یادداشت مؤلف) ، نقاش. (ازناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب). صورتگر. که صورت چیزی یا کسی را رسم و نقاشی کند:
ز لشکر سواری مصور بجست...
بدو گفت... یکی صورتی کن...
نگارنده بشنید از او برنشست
به فرمان مهتر میان را ببست.
فردوسی.
برآرندۀ سقف این بارگاه
نگارندۀ نقش این کارگاه.
نظامی.
چون نگارنده این رقم بنگاشت
هرکه این دید جانور پنداشت.
نظامی.
هرکه نگارندۀ این پیکر است
بر سخنش زن که سخن پرور است.
نظامی.
، صورت بخش. مصور. (یادداشت مؤلف). نقشبند. کنایه از آفریدگار و خالق:
توانا و دانا و داننده اوست
خرد را و جان را نگارنده اوست.
فردوسی.
نگارندۀ چرخ گردنده اوست
فزایندۀ فرۀ بنده اوست.
فردوسی.
نگارندۀ گونه گون جانور
فروزندۀ انجم و ماه و خور.
نظامی.
برآرندۀ آسمان کبود
نگارندۀ کوه و صحرا و رود.
نظامی.
نگارنده دانم که هست از درون
نگاریدنش را ندانم که چون.
نظامی.
نگارندۀ کودک اندر شکم
نویسندۀ عمر و روزی است هم.
سعدی.
خالق خلق و نگارندۀ ایوان رفیعی
فالق صبح و برآرندۀ خورشید منیری.
سعدی.
- نگارندۀ غیب، خدای تعالی. (یادداشت مؤلف) :
ساقیاجام میم ده که نگارندۀ غیب
نیست معلوم که در پردۀ اسرار چه کرد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(صِ رَ)
دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد، در 15هزارگزی شمال غربی الشتر و 4هزارگزی مشرق جادۀ شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه در جلگۀ سردسیر مالاریاخیزی واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کهمان تأمین می شود و محصولش غلات و حبوبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ یوسف وند هستند. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 6 ص 353)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
ناگرونده. نامؤمن. که نگرویده است و ایمان نیاورده است. کافر. ناخستو. مقابل گرونده. رجوع به گرونده شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
کافر. منکر. (ناظم الاطباء). کسی که ایمان نیارد، یعنی کافر. (آنندراج). ناگرونده، نافرمان. سرکش، آنکه اعتماد نمی کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
ناسرائیده. مقابل سروده. رجوع به سروده شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
نگشوده. بازناکرده:
به میم مدح زبان ناگشوده بر ممدوح
بدل زده دل ممدوح را به چشمۀ میم.
سوزنی.
، ناگشاده. فتح ناشده. تسخیرناشده. به دست نیامده. مقابل گشوده. رجوع به گشوده شود
لغت نامه دهخدا
مقابل گرویده
لغت نامه دهخدا
تصویری از نگارنده
تصویر نگارنده
نقاش، کاتب، مولف، صورتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگشوده
تصویر ناگشوده
بازناکرده، فتح ناشده تسخیر نشده مقابل گشوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپروده
تصویر ناپروده
تربیت نشده پرورش نیافته، ناقص ناتمام: (درعلاج زنی که بچه ناپروده از وی بیفتد... {مقابل پرورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافرخنده
تصویر نافرخنده
نافرخ مقابل فرخنده
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که نگذردظنکه عبورنکند، سپری ناشونده باقی: واجب آید که بقا زنده نامیرنده که آن نفس است وعقل است بقا سرمدی باشد ناگذرنده. {مقابل گذرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگراینده
تصویر ناگراینده
میل ناکننده: (وشک نیست که زمان ناگراینده جزوی بود ازآن زمان گراینده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگنجنده
تصویر ناگنجنده
آنچه که درجایی نگنجد، فراهم ناآینده ناسازگار: (واین چهار مایه (آب وآتش و باد وخاک) ضد یکدیگرند یعنی دشمن یکدیگرند و بایکدیگر ناگنجنده و نا سازند {مقابل گنجنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابرویده
تصویر نابرویده
کافر، جمع نابرویدگان: (و خدای (عزوجل) داناست بنابرویدگان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگردنده
تصویر ناگردنده
نامتغیر: (گوهرها و صفتهای ناگردنده را بیند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگرویده
تصویر ناگرویده
نافرمان، سرکش، ناگرونده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بدینی و مذهبی گرود مومن معتقد، جمع گروندگان ای گروندگان، بترسید از خدای و بنگرید که هر کس که پیش خود فرستید مر فردا را
فرهنگ لغت هوشیار
بدیمن، نامبارک، نامیمون
متضاد: سعد، فرخنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
راقم، کاتب، نویسنده، رسام، مصور، نقاش، نگارگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد