نگزاینده. که گزاینده و گزنده نیست. آنکه نگزد و آزار نرساند. بی آزار: چه خوش داستانی زد آن هوشمند که بر ناگزاینده ناید گزند. نظامی. ، آنکه تعذیب می کند بدون گزند و ضرر. (ناظم الاطباء)
نگزاینده. که گزاینده و گزنده نیست. آنکه نگزد و آزار نرساند. بی آزار: چه خوش داستانی زد آن هوشمند که بر ناگزاینده ناید گزند. نظامی. ، آنکه تعذیب می کند بدون گزند و ضرر. (ناظم الاطباء)
هضم ناشده. ناگوارده. ناگوار: اگر (آبی را پس طعام) بسیار خورند طعام ناگواریده بیرون آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اندر هر اندامی و از هر گواریدنی چیزی ناتمام ناگواریده بماند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
هضم ناشده. ناگوارده. ناگوار: اگر (آبی را پس طعام) بسیار خورند طعام ناگواریده بیرون آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اندر هر اندامی و از هر گواریدنی چیزی ناتمام ناگواریده بماند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
ناتراش. چوب و غیر آن که تراشیده نشده باشد. (فرهنگ نظام). ناهموار. (آنندراج). تراشیده نشده. ناسترده. جلا داده نشده. (ناظم الاطباء). نتراشیده. زبر. ناهموار. ناصاف: ز آرزوی خاطب او ناتراشیده درخت هر زمان اندرمیان بوستان منبر شود. فرخی. ، کنایه از مردم درشت و ناهموار و ناقبول و بی اصول و بی ادب. (برهان قاطع). بی ادب. (آنندراج). مردم درشت ناهموار و ناقبول و بی اصول و بی ادب. (ناظم الاطباء). نافرهخته. تربیت ندیده. غیرمثقف. بی ادب. (تعلیقات فروزانفر بر معارف بهأولد) : که به هر آسیبی از قرارگاهی برمیت و برویت [برمید و بروید] ناتراشیده مانیت [مانید] و آنگاه کدام درگاه را رویت [روید] که آسیب تراش به شما نیاید. (معارف بهأولد ج 4 ص 77 چ فروزانفر)، چیز درشت و ناملایم. (انجمن آرا). ناهموار. ناملایم. ناملایم طبع. نسنجیده. نسخته. ناسازگار. ناموافق: به یک ناتراشیده در مجلسی برنجد دل هوشمندان بسی. سعدی. ، ناتراش. آدم کلفت و بلند بی اندام. (فرهنگ نظام)
ناتراش. چوب و غیر آن که تراشیده نشده باشد. (فرهنگ نظام). ناهموار. (آنندراج). تراشیده نشده. ناسترده. جلا داده نشده. (ناظم الاطباء). نتراشیده. زبر. ناهموار. ناصاف: ز آرزوی خاطب او ناتراشیده درخت هر زمان اندرمیان بوستان منبر شود. فرخی. ، کنایه از مردم درشت و ناهموار و ناقبول و بی اصول و بی ادب. (برهان قاطع). بی ادب. (آنندراج). مردم درشت ناهموار و ناقبول و بی اصول و بی ادب. (ناظم الاطباء). نافرهخته. تربیت ندیده. غیرمثقف. بی ادب. (تعلیقات فروزانفر بر معارف بهأولد) : که به هر آسیبی از قرارگاهی برمیت و برویت [برمید و بروید] ناتراشیده مانیت [مانید] و آنگاه کدام درگاه را رویت [روید] که آسیب تراش به شما نیاید. (معارف بهأولد ج 4 ص 77 چ فروزانفر)، چیز درشت و ناملایم. (انجمن آرا). ناهموار. ناملایم. ناملایم طبع. نسنجیده. نسخته. ناسازگار. ناموافق: به یک ناتراشیده در مجلسی برنجد دل هوشمندان بسی. سعدی. ، ناتراش. آدم کلفت و بلند بی اندام. (فرهنگ نظام)