جدول جو
جدول جو

معنی ناگراییده - جستجوی لغت در جدول جو

ناگراییده
(هََ دَ / دِ)
نگراییده. مقابل گراییده. رجوع به گراییده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناگزاینده
تصویر ناگزاینده
آنکه نگزد، آنکه آزار نرساند، برای مثال چه خوش داستانی زد آن هوشمند / که بر ناگزاینده نآید گزند (نظامی۵ - ۸۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناتراشیده
تصویر ناتراشیده
درشت و ناهموار، تراشیده نشده، کنایه از سخن زشت و ناهنجار، برای مثال به یک ناتراشیده در مجلسی / برنجد دل هوشمندان بسی (سعدی - ۸۸)، بی ادب، بی تربیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگرویده
تصویر ناگرویده
آنکه ایمان نیاورده، کافر
فرهنگ فارسی عمید
مقابل گوالیده. رجوع به گوالیده شود
لغت نامه دهخدا
(وَ کُ دَ / دِ)
ناآگاهیده. ناگهیده. بی خبر
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
کافر. منکر. (ناظم الاطباء). کسی که ایمان نیارد، یعنی کافر. (آنندراج). ناگرونده، نافرمان. سرکش، آنکه اعتماد نمی کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نیارامیده. نارمیده. که آرامیده نیست. مقابل آرامیده. رجوع به آرامیده شود
لغت نامه دهخدا
مقابل هراسیده، به معنی ترسیده. رجوع به هراسیده شود
لغت نامه دهخدا
(گِ دَ)
مقابل گراییدنی
لغت نامه دهخدا
(دَ فَ)
نگزاینده. که گزاینده و گزنده نیست. آنکه نگزد و آزار نرساند. بی آزار:
چه خوش داستانی زد آن هوشمند
که بر ناگزاینده ناید گزند.
نظامی.
، آنکه تعذیب می کند بدون گزند و ضرر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مقابل گزاییدن
لغت نامه دهخدا
هضم ناشده. ناگوارده. ناگوار: اگر (آبی را پس طعام) بسیار خورند طعام ناگواریده بیرون آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اندر هر اندامی و از هر گواریدنی چیزی ناتمام ناگواریده بماند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
سرائیده نشده. سروده نشده. ناسروده. مقابل سرائیده. رجوع به سرائیده و ناسروده شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دِ)
ناخار. ناتراشیده. ناهموار. ناملایم. مرادف ناتراشیده. رجوع به ناتراشیده و خراشیده شود
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ گَ دَ / دِ)
ناتراش. چوب و غیر آن که تراشیده نشده باشد. (فرهنگ نظام). ناهموار. (آنندراج). تراشیده نشده. ناسترده. جلا داده نشده. (ناظم الاطباء). نتراشیده. زبر. ناهموار. ناصاف:
ز آرزوی خاطب او ناتراشیده درخت
هر زمان اندرمیان بوستان منبر شود.
فرخی.
، کنایه از مردم درشت و ناهموار و ناقبول و بی اصول و بی ادب. (برهان قاطع). بی ادب. (آنندراج). مردم درشت ناهموار و ناقبول و بی اصول و بی ادب. (ناظم الاطباء). نافرهخته. تربیت ندیده. غیرمثقف. بی ادب. (تعلیقات فروزانفر بر معارف بهأولد) : که به هر آسیبی از قرارگاهی برمیت و برویت [برمید و بروید] ناتراشیده مانیت [مانید] و آنگاه کدام درگاه را رویت [روید] که آسیب تراش به شما نیاید. (معارف بهأولد ج 4 ص 77 چ فروزانفر)، چیز درشت و ناملایم. (انجمن آرا). ناهموار. ناملایم. ناملایم طبع. نسنجیده. نسخته. ناسازگار. ناموافق:
به یک ناتراشیده در مجلسی
برنجد دل هوشمندان بسی.
سعدی.
، ناتراش. آدم کلفت و بلند بی اندام. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
که چرانیده نشده است. مقابل چرانیده. رجوع به چرانده و چرانیده شود: تریکه، مرغزاری که ناچرانیده مانده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَب ب)
نگرائیدن. میل نکردن. متمایل ناشدن
لغت نامه دهخدا
مقابل گزاییده. رجوع به گزاییده شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ دَ / دِ)
متمایل شده: لاجرم کافۀ انام از خواص و عوام به محبت او گراییده اند. (گلستان). رجوع به گرائیدن. گراییدن و گرایستن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناگراینده
تصویر ناگراینده
میل ناکننده: (وشک نیست که زمان ناگراینده جزوی بود ازآن زمان گراینده)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نگزدظنکه آزارنرساند بی آزار: چه خوش داستانی زد آن هوشمند که بر ناگزاینده ناید گزند. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگواریده
تصویر ناگواریده
هضم نشده ناگوارده: (اگر (آبی راپس طعام) بسیارخورندطعام ناگواریده بیرون آید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخراشیده
تصویر ناخراشیده
ناهموار، ناملایم، ناتراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که تراشیده نشده باشد، ناصاف ناهموار، شخص ستبر و بلندبی اندام، بی ادب بی تربیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگرویده
تصویر ناگرویده
نافرمان، سرکش، ناگرونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسرائیده
تصویر ناسرائیده
ناسروده، سرائیده نشده
فرهنگ لغت هوشیار
متمایل شده، اراده شده قصد شده، نافرمانی کرده، سنجیده ظزموده، حمله برده، جنبانده پیچانده
فرهنگ لغت هوشیار