جدول جو
جدول جو

معنی ناتراشیده

ناتراشیده
درشت و ناهموار، تراشیده نشده، کنایه از سخن زشت و ناهنجار، برای مثال به یک ناتراشیده در مجلسی / برنجد دل هوشمندان بسی (سعدی - ۸۸)، بی ادب، بی تربیت
تصویری از ناتراشیده
تصویر ناتراشیده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ناتراشیده

ناتراشیده

ناتراشیده
آنچه که تراشیده نشده باشد، ناصاف ناهموار، شخص ستبر و بلندبی اندام، بی ادب بی تربیت
فرهنگ لغت هوشیار

ناتراشیده

ناتراشیده
ناتراش. چوب و غیر آن که تراشیده نشده باشد. (فرهنگ نظام). ناهموار. (آنندراج). تراشیده نشده. ناسترده. جلا داده نشده. (ناظم الاطباء). نتراشیده. زبر. ناهموار. ناصاف:
ز آرزوی خاطب او ناتراشیده درخت
هر زمان اندرمیان بوستان منبر شود.
فرخی.
، کنایه از مردم درشت و ناهموار و ناقبول و بی اصول و بی ادب. (برهان قاطع). بی ادب. (آنندراج). مردم درشت ناهموار و ناقبول و بی اصول و بی ادب. (ناظم الاطباء). نافرهخته. تربیت ندیده. غیرمثقف. بی ادب. (تعلیقات فروزانفر بر معارف بهأولد) : که به هر آسیبی از قرارگاهی برمیت و برویت [برمید و بروید] ناتراشیده مانیت [مانید] و آنگاه کدام درگاه را رویت [روید] که آسیب تراش به شما نیاید. (معارف بهأولد ج 4 ص 77 چ فروزانفر)، چیز درشت و ناملایم. (انجمن آرا). ناهموار. ناملایم. ناملایم طبع. نسنجیده. نسخته. ناسازگار. ناموافق:
به یک ناتراشیده در مجلسی
برنجد دل هوشمندان بسی.
سعدی.
، ناتراش. آدم کلفت و بلند بی اندام. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

ناخراشیده

ناخراشیده
ناخار. ناتراشیده. ناهموار. ناملایم. مرادف ناتراشیده. رجوع به ناتراشیده و خراشیده شود
لغت نامه دهخدا

نتراشیده

نتراشیده
ناتراشیده، درشت و ناهموار، تراشیده نشده، سخن زشت و ناهنجار، بی ادب، بی تربیت
نتراشیده
فرهنگ فارسی عمید

نتراشیده

نتراشیده
ناتراشیده. یانتراشیده نخراشیده شخص زمخت ودرشت وخشن وبدسرووضع وجاهل باداب ورسوم معاشرت ناتراشیده
فرهنگ لغت هوشیار

ناچرانیده

ناچرانیده
که چرانیده نشده است. مقابل چرانیده. رجوع به چرانده و چرانیده شود: تریکه، مرغزاری که ناچرانیده مانده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا