افکندن، به دور انداختن، انداختن، پرت کردن بر زمین زدن کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آن ها، گستردن و پهن کردن فرش افشاندن، پاشیدن حذف کردن پدید آوردن فکندن
اَفکَندَن، به دور انداختن، انداختن، پرت کردن بر زمین زدن کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آن ها، گستردن و پهن کردن فرش افشاندن، پاشیدن حذف کردن پدید آوردن فَکَندَن
به دور انداختن، انداختن، پرت کردن بر زمین زدن کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آن ها، گستردن و پهن کردن فرش افشاندن، پاشیدن حذف کردن پدید آوردن اوکندن، فکندن
به دور انداختن، انداختن، پرت کردن بر زمین زدن کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آن ها، گستردن و پهن کردن فرش افشاندن، پاشیدن حذف کردن پدید آوردن اَوکَندَن، فَکَندَن
برکندن، کندن، کندن جوی و راه آب در زمین، فرسودن، کهنه کردن، برای مثال دو فرکن است روان از دو دیده بر دو رخم / رخم ز رفتن فرکن به جملگی فرکند (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۴)
برکندن، کندن، کندن جوی و راه آب در زمین، فرسودن، کهنه کردن، برای مِثال دو فرکن است روان از دو دیده بر دو رخم / رخم ز رفتن فرکن به جملگی فرکند (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۴)
عیار. معایره. معاوره. مطابق کردن قپانی که درست نباشد با قپانی درست تا عیب آن رفع شود. (یادداشت مؤلف). وزنه یا پیمانه ای راکه وزن یا گنجایشش معلوم نیست با وزنه یا پیمانۀ درست معلومی سنجیدن: واکندن ترازوها، واکندن سنگ ها
عیار. معایره. معاوره. مطابق کردن قپانی که درست نباشد با قپانی درست تا عیب آن رفع شود. (یادداشت مؤلف). وزنه یا پیمانه ای راکه وزن یا گنجایشش معلوم نیست با وزنه یا پیمانۀ درست معلومی سنجیدن: واکندن ترازوها، واکندن سنگ ها
آجیده کردن جامه بخیه کردن سوزنی، دفن کردن در چال گذاشتن جسد مرده: بیست وسوم این ماه قرمطی در مکه رفت و بسیاری از مسلمانان بکشت و چاه زمزم را از کشته پر کرد تا بگندید و سه هزار کشته پیرامن کعبه افکنده بود چون قرامطه برفتند و (کذا) ایشان را همانجا بنگندند
آجیده کردن جامه بخیه کردن سوزنی، دفن کردن در چال گذاشتن جسد مرده: بیست وسوم این ماه قرمطی در مکه رفت و بسیاری از مسلمانان بکشت و چاه زمزم را از کشته پر کرد تا بگندید و سه هزار کشته پیرامن کعبه افکنده بود چون قرامطه برفتند و (کذا) ایشان را همانجا بنگندند