جدول جو
جدول جو

معنی ناکح - جستجوی لغت در جدول جو

ناکح
آنکه خطبۀ عقد ازدواج را می خواند، عاقد
تصویری از ناکح
تصویر ناکح
فرهنگ فارسی عمید
ناکح
(کِ)
اسم فاعل از نکح است. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به نکح شود، نکاح کننده. ذات زوج. (از اقرب الموارد) (از المنجد). آنکه ازدواج میکند. (از معجم متن اللغه). زن دارای شوهر. (ناظم الاطباء). زن شوهرکننده. زن شوهردار. که همسر دارد. زوج. زوجه. آنکه نکاح کند. کابین کننده، جماع کننده.
لغت نامه دهخدا
ناکح
کابین کننده زناشویی کننده نکاح کننده ازدواج کننده، جمع ناکحین
تصویری از ناکح
تصویر ناکح
فرهنگ لغت هوشیار
ناکح
((کِ))
مرد زن دار، زن شوهردار
تصویری از ناکح
تصویر ناکح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناصح
تصویر ناصح
پند دهنده، نصیحت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
نااهل، نالایق، پست و فرومایه، بی سر و پا، بدسرشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناجح
تصویر ناجح
رستگار، پیروز، پیروزمند، کار سهل و آسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکاح
تصویر نکاح
عقد زناشویی بستن، عقد ازدواج، زناشویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
سرافکنده، نگونسار، سرنگون، خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
شکنندۀ عهد و پیمان، پیمان شکن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ کِ)
زنان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نکاح. عروسی. مباشرت با زنان: قوت شهوی... مبداء جذب منافع و طلب ملاذ از مآکل و مشارب و مناکح و غیر آن بود. (اخلاق ناصری). مآکل و مشارب و ملابس و مناکح... نتیجۀ غلبۀ قوت شهوی بود. (اخلاق ناصری). مبداء... و شوق التذاذ به مآکل و مشارب و مناکح بود. (اخلاق ناصری)
لغت نامه دهخدا
(تَخْ)
مزاوجت کردن و یکدیگر را نکاح کردن. (ناظم الاطباء). تزوج بعضی با بعضی دیگر. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، فراهم آمدن بعضی درخت با بعضی دیگر. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(کِ حَ)
تأنیث ناکح است. (از المنجد). رجوع به ناکح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
شکننده عهد و پیمان، بر هم زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناضح
تصویر ناضح
شتر آبکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصح
تصویر ناصح
نصیحت کننده، اندرزگو، واعظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائح
تصویر نائح
نوحه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایح
تصویر نایح
زن نوحه کننده وزاری کننده برشوی، جمع نوح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکاح
تصویر نکاح
زن کردن، تزویج، شوی کردن، ازدواج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکب
تصویر ناکب
عدول کننده، اعراض کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجح
تصویر ناجح
پیروزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
فرومایه، خسیس، پست، خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکی
تصویر ناکی
ناک بودن بی پولی مفرط، سرحال نبودن ظشفته حال بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناکح
تصویر تناکح
تزوج بعضی با بعضی دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکحه
تصویر ناکحه
مونث ناکح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناکح
تصویر تناکح
((تَ کُ))
زن خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناجح
تصویر ناجح
((جِ))
رستگار شونده، پیروز، پیروزمند، کار سهل، آسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکاح
تصویر نکاح
((نِ))
ازدواج، زناشویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکش
تصویر ناکش
((کَ یا کِ))
مجرایی در دیوار بنا که هوا در آن جاری باشد و رفع رطوبت کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
((کِ یا کَ))
فرومایه، پست، ناجوانمرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
((کِ))
عهدشکن، پیمان شکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکب
تصویر ناکب
((کِ))
کناره گیرنده، معرض، میل کننده، مایل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناصح
تصویر ناصح
((ص))
پنددهنده، نصیحت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایح
تصویر نایح
((یِ))
زن نوحه کننده و زاری کننده بر شوی، جمع نوح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
اوباش
فرهنگ واژه فارسی سره