تناکح تناکح مزاوجت کردن و یکدیگر را نکاح کردن. (ناظم الاطباء). تزوج بعضی با بعضی دیگر. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، فراهم آمدن بعضی درخت با بعضی دیگر. (از اقرب الموارد) (از المنجد) لغت نامه دهخدا
تناکر تناکر خود را نادان نمایاندن، اظهار نادانی کردن، تجاهل، ناشناختن، با همدیگر دشمنی ورزیدن قوم فرهنگ فارسی عمید