جدول جو
جدول جو

معنی ناکارگی - جستجوی لغت در جدول جو

ناکارگی
بیکاری، بیکارگی
تصویری از ناکارگی
تصویر ناکارگی
فرهنگ فارسی عمید
ناکارگی
(رَ / رِ)
بیکاری. تعطیل، بی حاصلی. نابکاری. بیفایدگی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ناکارگی
بیکاری تعطیل، بی حاصلی نابکاری
تصویری از ناکارگی
تصویر ناکارگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاکاری
تصویر پاکاری
شغل و عمل پاکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناداری
تصویر ناداری
فقر، تهی دستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکاره
تصویر ناکاره
آنچه به کار نیاید، بیکاره، از کارافتاده، بی فایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکامی
تصویر ناکامی
ناامیدی، نومیدی، محرومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناچاری
تصویر ناچاری
ناچار بودن، بیچارگی
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
شرارت. فساد. بداندیشی. (ناظم الاطباء). خباثت. بدنیتی. بدنهادی. بدکاری. بدکرداری: من طاهر را شنیده بودم در رعونت و نابکاری. (تاریخ بیهقی ص 394). مردی از ایشان که به ره زدن و نابکاری رود. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 141) ، فحشاء. فجور. فساد. زناکاری. فسق. فاسقی: ابلیس بمانند آدمی نزدیک ایوب آمد و گفت زن تو نابکاری کرده است. او را بگرفتند و مویش ببریدند. (قصص ص 138). و سبب زوال ملک دیلم نابکاری آن زن بود. (فارسنامه). قحبۀ پیر از نابکاری چکند که توبه نکند. (گلستان) ، به کار نیامدن. به درد کاری نخوردن. بیکارگی. بطالت: بوسهل گفت... من چه مرد این کارم که جز نابکاری را نشایم. (تاریخ بیهقی ص 145).
جز از بهر علمت نبستند لیکن
تو از نابکاریت مشغول کاری.
ناصرخسرو.
هش دار که عالم سرای کار است
مشغول چه باشی به نابکاری.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
رجوع به نانکار شود
لغت نامه دهخدا
ملاحی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
عمل کاشتن نشاهای برنج و غیره در مزرعه. (یادداشت مؤلف). رجوع به نشا کردن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
انقلاباتی که در جو پدید آید، مانند باد و برف و جز آن. (ناظم الاطباء). مرکبات غیرتامه که کاینات جو باشند، چون برف و باران و باد و مانند آن. (از انجمن آرا) (از آنندراج). از برساخته های دساتیر است.
لغت نامه دهخدا
(رِ)
عدم تبحر و استادی و مهارت. تازه کاری. بی اطلاعی. ناواقفی. بی وقوفی. بی تجربگی
لغت نامه دهخدا
(رُ)
چیزی که از لعاب برنج کنند به شکل لوله هاو هم به شکلهای دیگر و از آن پخته، طعام کنند و بیشتر غذای مردم ایتالیاست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رشتۀ خمیر فرنگی خشک است که انواع مختلف درشت و باریک آن در بسته های مخصوص در بازار فروخته می شود. برای طبخ، ماکارنی را به بلندی انگشت خرد کرده در آب جوش با قدری نمک مانند برنج طبخ کنند. آن را گاهی باکفگیر باید بیرون آورد و دست زد تا ببینند پخته شده یا نه، ولی زیاده نباید پخته شود. همینکه لولۀ خمیر سفید و درشت شد و به فشار دست نرم گردید، پخته است. آنگاه در چلو صافی ریزند تا آبش گرفته شود. سپس یک سیر روغن داغ داخل دیگ کنند و کمی هم آب گرم ریزند و ماکارنی را هم در آن ریخته سرش را می گذارند و تا چند دقیقه دم کنند. بعد پنیر فرنگی یا پنیر خیکی را خرد کرده کمی از آن را در ظرف مخصوصی می پاشند و قدری ماکارنی را در آن ظرف کشیده و کمی پنیر دیگر روی آن بپاشند و اندکی سس دهند و همچنین یک طبقه پنیر و کمی سس و طبقۀ دیگر ماکارنی ریزند تا ماکارنی ها تمام شود. در آخر ژیگو یا کباب روی ماکارنی ریزند و سر سفره برند. ماکارنی انواع مختلف دارد مانند: ماکارنی سرخ کرده، ماکارنی کوکو و غیره. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَنْ نا)
بناسازی. خانه ساختمانی که بنّایان سازند فروختن را و در آن چنان که باید استواری بنا رعایت نمی شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
غیرمؤثر. که کارگر و اثربخش نیست. مقابل کارگر. رجوع به کارگر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نظارگی
تصویر نظارگی
مشاهده، نظر کننده، بینندگی
فرهنگ لغت هوشیار
بیکاره هیچکاره، سست وبی دست و پا، آنچه که از کارافتاده وبکاری نیاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکافی
تصویر ناکافی
نابسنده، مقابل کافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکامی
تصویر ناکامی
نومیدی، مایوسی، یاس، ناامیدواری
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که برای ناشتا شکستن ورفع گرسنگی خورند، غذایی اندک که پیش ازطعام خورند: ای بازسپیدمخورکبکان را مردارمخوربسان ناهاری. (ناصرخسرو. 470)، غذایی که دروسط روزخورندناهارنهار: بامدادانت دهد و عده بشامی خوش شامگاهانت دهد و عده بناهاری. (ناصرخسرو. 417)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناچاری
تصویر ناچاری
اضطرار، گزیر نداشتن، مجبور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداری
تصویر ناداری
تهیدستی فقر، پریشان حالی بی نوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکارگر
تصویر ناکارگر
آنچه که کارگر نیست غیر موثر مقابل کارگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکاری
تصویر انکاری
نیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکاری
تصویر پاکاری
عمل پاکار، شغل و پیشه پاکار
فرهنگ لغت هوشیار
رشته خمیر فرنگی خشک است که انواع مختلف درشت و باریک آن دربسته های مخصوص در بازار فروخته میشود. برای طبخ آن ماکارنی را ببلندی انگشت خرد کرده درآب جوش باقدری نمک مانند برنج طبخ کنند. آنرا باید گاهی با کفگیر بیرون آورد و دست زد تا ببینند پخته شده یا نه ولی زیاد نباید پخته شود. همینکه لوله خمیر سفید و درشت شد وبفشاردست نرم گردید پخته است. آنگاه در چلو صافی ریزند تا آبش گرفته شود. سیس یک سیر روغن داغ داخل دیگ کنند و کمی هم آب گرم ریزند و ماکارنی راهم درآن ریخته سرش را میگذارند و تا چند دقیقه دم کنند. بعد پنیر فرنگی یا پنیر خیکی را خرد کرده کمی از آن را در ظرف مخصوصی می پاشند و قدری ماکارنی را درآن ظرف کشیده و کمی پنیر دیگر روی آن بپاشند و اندکی سس دهند و هنچنین یک طبقه پنیر و کمی سس و طبقه دیگر ماکارنی ریزند تاماکارنیها تمام شود. در آخر ژیگویا کباب روی ماکارنی ریزند و سر سفره برند. توضیح ماکارنی انواع مختلف دارد مانند: ماکارنی سرخ کرده ماکارنی کوکو و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابکاری
تصویر نابکاری
بد کاری شرارت: (من طاهر را شنیده بودم در رعونت و بد کاری، ) فسق فجور: (و سبب زوال ملک دیلم نابکاری آن زن بود)، بدی زشتی، وحشتناکی موحشی، بیفایدگی ناسودمندی، بیکاری عاطلی بطالت: (بوسهل گفت: من چه مرد این کارم که جز نابکاری را نشایم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانکاری
تصویر نانکاری
منسوب به نانکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوکاری
تصویر ناوکاری
ملاحی ملوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناواردی
تصویر ناواردی
ناآشنایی بکارناشیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکامی
تصویر ناکامی
ناامیدی، محرومی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناهاری
تصویر ناهاری
غذایی که بعد از ناشتا بودن خورند، پیش غذا، غذایی که هنگام ظهر خورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکارایی
تصویر ناکارایی
ایراد
فرهنگ واژه فارسی سره