جدول جو
جدول جو

معنی ناکاره

ناکاره
آنچه به کار نیاید، بیکاره، از کارافتاده، بی فایده
تصویری از ناکاره
تصویر ناکاره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ناکاره

ناکاره

ناکاره
بیکاره هیچکاره، سست وبی دست و پا، آنچه که از کارافتاده وبکاری نیاید
فرهنگ لغت هوشیار

نابکاره

نابکاره
نابکار: هرگز نگشت نیک و مهذب نشد فرزند نابکاره باحسنت وزه. (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار

ناچاره

ناچاره
ناگزیر لاعلاج لابد: (اگر کسی دست باب فرو برد و برون آرد و بدست سنگی را برگیرد ناچارمیان سنگ و دست آب بود. {یابه ناچار. ناگزیر. اگرچه عذر بسی بود روزگار نبود چنانک بود بناچار خویشتن بخشود. (رودکی) توضیح استعمال (ناچارا) غلط فاحش است، عاجز بیچاره. یا چار و ناچار نا چار و چار. خواه و ناخواه: اگرباز گردی ز راه ستور شود بید تو عود ناچار و چار. (ناصرخسرو)
ناچاره
فرهنگ لغت هوشیار

باکاره

باکاره
کارآمد. کسی که هر کاری از وی ساخته باشد. برابر بیکاره. (ناظم الاطباء). اکاره (در تداول مردم قزوین)
لغت نامه دهخدا

راکاره

راکاره
زن فاحشه و بدکاره. (برهان) (آنندراج) (شعوری ج 2 ورق 14) (ناظم الاطباء) (شمس اللغات) (انجمن آراء). زن روسپی. (ناظم الاطباء) :
ای طبع تو بسته تر ز سنگ خاره
وی گاه سخن سرددم گه خواره
وی والدۀ عزیز تو آنکاره
وی سگ بزبان بزدیت راکاره.
شرف شفروه (از شعوری)
لغت نامه دهخدا