جدول جو
جدول جو

معنی ناپیه - جستجوی لغت در جدول جو

ناپیه
(یِ)
چارلز ناپیه دریادار معروف انگلیسی، در مرچیستون هال بدنیا آمد و در لشکرکشی سال 1840 به سوریه شرکت جست و به شهرت رسید (1860-1786 میلادی). وی در جنگ 1856-1854 میلادی فرمانده ناوگان دریای بالتیک بود
(1617-1550 میلادی) ناپیه یا نپه بارون مرچیستن ریاضی دان اکوسی در نزدیک شهر ادیمورگ بدنیا آمده است. وی مخترع لگاریتم است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناریه
تصویر ناریه
(دخترانه)
آتشی، آتشین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نافیه
تصویر نافیه
نافی
حروف نافیه: در دستور زبان علوم ادبی حروفی که دلالت بر نفی کند مانند «نا» و «نه»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناهیه
تصویر ناهیه
ناهی، نهی کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناصیه
تصویر ناصیه
پیشانی، کنایه از موی پیش سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامیه
تصویر نامیه
قوه ای که موجب رشد و نمو می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناحیه
تصویر ناحیه
جانب، جهت، طرف، کرانه، قسمتی از کشور، قسمتی از شهر در تقسیمات اداری، بخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نادیه
تصویر نادیه
نادی، حادثه
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
دهی است از دهستان اوزرود بخش نور شهرستان آمل واقع در بیست و چهار هزارگزی جنوب غربی بلده و چهل و پنج هزارگزی مشرق جادۀ شوسۀ چالوس (حدود کندوان). کوهستانی و سردسیر است یکهزار تن سکنه دارد و فارسی را به لهجۀ مازندرانی تکلم میکنند. آبش از چشمه سار آزادکوه و محصولش غلات و لبنیات و حبوبات و شغل مردانش زراعت و گله داری و هنر زنانش جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. زیارتگاهی به نام شاهزاده محمود و چند زیارتگاه دیگر دارد که بنای آنها قدیمی است. بیشتر ساکنان این ده زمستان را به تهران کوچ میکنند و به کار میپردازند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 299)
لغت نامه دهخدا
(پِ یَ)
چاکر و فرومایه و بدعمل. (از گاتها، ترجمه پورداود ص 131)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث نابی است. (المنجد). رجوع به نابی شود، کمان که از زه دور و دروا باشد. (منتهی الارب). القوس اللتی نبت عن وترها و تجافت. (معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). کانت متباعده عن وترها. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
محله ای است در بصره، (ازمعجم البلدان)، موضعی است در بصره، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ناجی. نجات یابنده و رستگار از عقوبت. (آنندراج). رستگار از عقوبت. (غیاث اللغات). رهنده و خلاص شونده. (ناظم الاطباء) ، ناقۀ تیزرو. (آنندراج) (منتهی الارب). ناقه ناجیه، ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء). شتر مادۀ چست رفتار. (شمس اللغات). بعیر ناج. (منتهی الارب). الناقهالسریعه تنجو بمن رکبها. (المنجد). ج، ناجیات.
- امت ناجیه، مقصود مسلمانان اند. در معجم البلدان آرد: من قولنانجت الامه من العذاب فهی ناجیه. (معجم البلدان).
- فرقۀ ناجیه، شیعه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
منزلی است مردم بصره را در طریق مدینه بعد از انال و قبل از قواره، بدون آب است. (معجم البلدان بنقل از سکونی)
آبی است از آن بنی قره (از بنی اسد) . (از معجم البلدان به نقل از اصمعی). آبی است بنی اسد را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
شهر کوچکی است بنی اسد را. (از معجم البلدان). قال العمرانی: ناجیه مدینه صغیره لبنی اسد و هی طویه لبنی اسد من مدافع القنان جبل و هماطویان بهذا الاسم و مات روبه بن العجاج بناجیه لاادری بهذا الموضع أم بغیره. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
ژان - مارک. نقاش صورت ساز معروف فرانسوی است که در پاریس به سال 1685 میلادی بدنیا آمده و در سال 1766 میلادی از دنیا رفته است
لغت نامه دهخدا
(یَ)
ابن جندب اسلمی از یاران پیغمبر اسلام بود شرح خدمات او در امتاع الاسماع آمده است. (ج 1 صص 274-278). ناجیه بن جندب یا ناجیه بن عمرو صحابی است. نام او ذکوان بود و پیغمبر او را ناجیه نامید همچنانکه از قریش نجات یافته بود. (از منتهی الارب). وی در سفر حج عمره از طرف حضرت رسول مأموریت ضبط شتران را داشته است. صاحب حبیب السیر آرد: آنگاه حضرت رسالت پناه عازم گزاردن عمره شده اصحاب را به کارسازی امر نموده و هفتاد شتر جهت هدی تعیین کرده ضبط آن شتران را بعهدۀناجیه بن جندب اسلمی فرموده. (حبیب السیر ج 1 ص 369). و نیز رجوع به ص 409 از همین کتاب و همین مجلد شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ناتی. رجوع به ناتی و ناتئه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناهیه
تصویر ناهیه
مونث ناهی
فرهنگ لغت هوشیار
نامیه در فارسی مونث نامی بالنده کوالیده، آفریده، رویشی رستنی مونث نامی بالنده نموکننده: (این ساعت دراین فصل... نامه زوال نامیه خواندن گیرند، { آفرینش خدای خلق خدای، نبات رستنی رویشی. یا قوت (قوه) نامیه. یا روح نامیه. یانفس نامیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابیه
تصویر نابیه
مونث نابی و پرت و پلا سخن چرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسیه
تصویر ناسیه
مونث ناسی زن فراموشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیه
تصویر نازیه
شادمانی، خشم، تیزی و تندی
فرهنگ لغت هوشیار
نادیه در فارسی رخداد (حادثه) (بدینگونه آمده در معین) سوی (بدینگونه آمده در لاروس) حادثه، جمع نادیات
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ناجی و ماده شتر تیز رو مونث ناجی. یا امت ناجیه. مسلمانان. یا فرقه ناجیه. مسلمانان. توضیح شیعیان خود را بدین نامها خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناحیه
تصویر ناحیه
جهت، طرف، جانب
فرهنگ لغت هوشیار
نافیه در فارسی مونث نافی: نیگر چون ناونه در پارسی مونث نافی. یاحروف نافیه. حروف دال بر نفی مانند لا و ما در عربی و نا و نه در فارسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناغیه
تصویر ناغیه
واژه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناعیه
تصویر ناعیه
مونث ناعی
فرهنگ لغت هوشیار
ناصیه و ناصیت در فارسی در تازی موی پیشانی، در فارسی پیشانی موی پیشانی موی جلو سر: آرد سوی چرخشتشان وانگه بدرد پشتشان در فرقشان و پشتشان اندر فشاند ناصیه. (منوچهری. د. چا. 92: 2)، پیشانی، چهره روی: (متاثر و متفکر شد و اثر غضب در ناصیه مبارک او ظاهرگشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصیه
تصویر ناصیه
پیشانی، پنجه، پنچه، بنجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامیه
تصویر نامیه
((یِ))
مؤنث نامی، قوه ای که موجب رشد و نمو می شود، جمع نوامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناهیه
تصویر ناهیه
((یَ))
مؤنث ناهی، جمع نواهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناصیه
تصویر ناصیه
((یَ یا یِ))
پیشانی، موی پیش سر، جمع نواصی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناحیه
تصویر ناحیه
((یَ یا یِ))
جهت، کرانه، جانب، مملکت، کشور، جمع نواحی
فرهنگ فارسی معین