جدول جو
جدول جو

معنی ناپختگی - جستجوی لغت در جدول جو

ناپختگی
ناپخته بودن، خامی، ناآزمودگی
تصویری از ناپختگی
تصویر ناپختگی
فرهنگ فارسی عمید
ناپختگی(پُ تَ / تِ)
خامی. پخته نبودن. خامی گوشت و امثال آن. سلغ، کال بودن میوه. نارس بودن، بی تجربگی. ناآزمودگی. ناسنجیدگی، جلفی. بی وقاری. سبکی. سبکسری. بی احتیاطی. بی وقاری
لغت نامه دهخدا
ناپختگی
بی تجربگی، جلفی، بی وقاری، سبکی
تصویری از ناپختگی
تصویر ناپختگی
فرهنگ لغت هوشیار
ناپختگی
بی تجربگی، خامی، ناشیگری
متضاد: پختگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناپخته
تصویر ناپخته
نپخته، پخته نشده، خام، کنایه از بی تجربه، نا آزموده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
چیز جعلی و مصنوعی، آمادگی و آراستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نادختری
تصویر نادختری
دختری که از زن یا شوهر دیگر باشد، دختراندر
فرهنگ فارسی عمید
(دُ تَ)
دختر زن. دختر شوهر. دختندر. ربیبه
لغت نامه دهخدا
(هَِ تَ)
که آهیختنی نیست. مقابل آهختنی
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
که قابل آموختن نیست. که آموختن را نشاید
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُ تَ)
ناسنجیدنی. که قابل سنجش نباشد
لغت نامه دهخدا
(سُ تَ / تِ)
سفته نبودن. نابسودگی. مقابل سفتگی:
دری کو را بود مهر خدائی
دهد ناسفتگی بر وی گوائی.
نظامی.
، بکارت. دوشیزگی. رجوع به سفتگی شود
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ / تِ)
رفته نبودن. روفته نبودن. مقابل رفتگی. رجوع به روفتن و رفتگی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
بسته نبودن، عدم رفادۀ جراحت که هنوز به روی آن مرهم نگذاشته و آن را نبسته باشند. (ناظم الاطباء) :
بر او گشت گریان و رخ را بخست
بدرید پیراهن او را ببست
بدو گفت مندیش کاین خستگی است
تبه بودن این ز نابستگی است.
فردوسی.
تنش را نگه کرد و آن خستگی
تبه دید خسته ز نابستگی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ / تِ)
بیداری. شب زنده داری:
به ناخفتگیهای غمخوارگان
به درماندگیهای بیچارگان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
ساخته نبودن. آماده و بسیجیده نبودن، نابسامانی. روبراه نبودن. مرتب نبودن، ناسازگاری
لغت نامه دهخدا
(نَ پُ تَ / تِ)
پخته نبودن. ناپختگی. مقابل پختگی. رجوع به پختگی شود، خامی. بی تجربگی. کارنادیدگی
لغت نامه دهخدا
(شِ تَ / تِ)
شناسایی و آشنایی و معرفت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُ تَ / تِ)
سخته نبودن. ناسنجیدگی. مقابل سختگی. رجوع به سختگی شود
لغت نامه دهخدا
(پُ تَ)
که قابل پختن نیست. که پختنی نیست، غیرمطبوخ. که پخته نیست. نپختنی. حاضری. غذائی که به پختن احتیاج نداشته باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناساختگی
تصویر ناساختگی
بی آلت و عدت بودن نامجهز بودن: (و شما در چشم دشمن سست و خوار بودید ازناساختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسفتگی
تصویر ناسفتگی
سوراخ نبودن نابسودگی مقابل سفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادختری
تصویر نادختری
دختر زن، دختر شوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
چگونگی و کیفیت ساخته، ساخته بودن
فرهنگ لغت هوشیار
بسته نبودن، بسته نشدن زخم و مرهم نگذاشتن: تنش رانگه کرد و آن خستگی تبه دید خسته زنابستگی. (شا) مقابل بستگی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که پخته نشده طبخ نشده، نرسیده کال (میوه)، بی تجربه ناآزموده مقابل پخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
((تَ یا تِ))
مجهز بودن، آمادگی، مصنوعی، تقلبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
مصنوعی، تقلبی، کذایی، جعلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
Affected, Factitious, Feigned, Fictitious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
затронутый , искусственный , притворный , вымышленный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
betroffen, künstlich, vorgetäuscht, fiktiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
уражений , штучний , удаваний , вигаданий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
dotknięty, sztuczny, udawany, fikcyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
受影响的 , 人工的 , 假装的 , 虚假的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
afetado, fictício, fingido
دیکشنری فارسی به پرتغالی