مرکب از: شاه فارسی و گلدی مصدر ترکی بمعنی آمدن، در تداول بمعنی دیر آمدن کسی که انتظار او را می برند و هر لحظه خبر آمدن او برسد ولی اثری از او پیدا نشود و نیاید. (یادداشت مؤلف) ، خلفهای پیاپی و بسیار در وعده آمدن. (یادداشت مؤلف)
مرکب از: شاه فارسی و گلدی مصدر ترکی بمعنی آمدن، در تداول بمعنی دیر آمدن کسی که انتظار او را می برند و هر لحظه خبر آمدن او برسد ولی اثری از او پیدا نشود و نیاید. (یادداشت مؤلف) ، خلفهای پیاپی و بسیار در وعده آمدن. (یادداشت مؤلف)
مخفف نگونسار است یعنی هرچیز که آن را سرازیر آویخته باشند. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به نگونسار شود: و اما آن دیگر را دیدند سرها آویخته و تنها ازبالای قلعه نگوسار کرده. (اسکندرنامۀ خطی). میاجق را نگوسار بر دار کردند. (راحهالصدور). امرای عراق منکوب و خاکسار علم نگوسار بی چاره و در جهان آواره شدند. (راحهالصدور) ، کنایه از شخصی که از خجالت سر به زیر افکنده باشد. (از برهان قاطع). رجوع به نگونسار شود، سرنگون. نگونسار. برگشته. برگردیده. وارون شده. منکوس. (یادداشت مؤلف)
مخفف نگونسار است یعنی هرچیز که آن را سرازیر آویخته باشند. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به نگونسار شود: و اما آن دیگر را دیدند سرها آویخته و تنها ازبالای قلعه نگوسار کرده. (اسکندرنامۀ خطی). میاجق را نگوسار بر دار کردند. (راحهالصدور). امرای عراق منکوب و خاکسار علم نگوسار بی چاره و در جهان آواره شدند. (راحهالصدور) ، کنایه از شخصی که از خجالت سر به زیر افکنده باشد. (از برهان قاطع). رجوع به نگونسار شود، سرنگون. نگونسار. برگشته. برگردیده. وارون شده. منکوس. (یادداشت مؤلف)