جدول جو
جدول جو

معنی نانویسا - جستجوی لغت در جدول جو

نانویسا
آنکه نوشتن نداند، آنکه نتواند بنویسد
تصویری از نانویسا
تصویر نانویسا
فرهنگ فارسی عمید
نانویسا(دُ جُمْ)
امی. عامی. بی سواد. که نوشتن نداند و نتواند:
اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی
چرا آن قبلۀ کل نانویسا بود و ناخوانا.
سنائی
لغت نامه دهخدا
نانویسا
آنکه نوشتن نداندامی: اگربودی کمال اندرنویسایی وخوانایی چراآن قبله کل نانویسابودوناخواناک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نانیسا
تصویر نانیسا
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی مراغه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نانویس
تصویر نانویس
نانوشته، نوشته نشده، ازقلم افتاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نانوا
تصویر نانوا
کسی که نان می پزد و می فروشد، نان فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نویسا
تصویر نویسا
نویسنده، آنکه کتاب، مقاله یا داستان می نویسد، دبیر، باسواد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
نغنوده. نیارامیده. مقابل نویده. رجوع به نویده شود
لغت نامه دهخدا
که بویا نیست، که بوی ندارد، مقابل بویا، رجوع به بویا شود، که حس شامۀ او ضعیف است، که حس بویائی ندارد
لغت نامه دهخدا
قسمتی از کتاب خطی با خطی تازه تر از خط کاتب تمام کتاب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ناخفتن. آرام نگرفتن. نغنودن. مقابل نویدن
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه، در 5500 گزی جنوب شرقی عجب شیر و چهار هزارگزی مغرب جادۀ شوسۀ مراغه به دهخوارقان، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 409 تن سکنه دارد، آبش از رود خانه قلعه چای و نیز از چاه تأمین می شود، محصولش غلات، کشمش و بادام و شغل مردمش زراعت است، راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
از شهرهای صنعتی ژاپن است واقع در قسمت مرکزی جزیره هنشو. جمعیت آن 1592000 نفر است
لغت نامه دهخدا
(هَُ وَ / وِ)
پنهان. مخفی. مستتر. پوشیده. نهان. غیرظاهر. ناآشکار. ناواضح. که نمایان و ظاهر و پیدا نیست.
- ناهویدا شدن، گم شدن. از نظر پنهان شدن: غمامه، ناهویدا شدن راه. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، در دامنۀ سردسیری در 97 هزارگزی شمال باختری اسفراین و 5 هزارگزی جنوب جادۀ شوسۀ عمومی بجنورد به شقان واقع است و 18 تن سکنه دارد، محصولش غلات و آبش از قنات است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نانْ)
از: نان + وا، پسوند اتصاف، نانبا کردی: نان پان (نان پزخانه) از پان = وان (فارسی). (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نان پز. (آنندراج). کسی که نان می سازدو میفروشد. خباز. (ناظم الاطباء). طالم:
سوی نانوا شد سبک باغبان
بدان شاخ زرین از او خواست نان.
فردوسی.
اینجا مساز عیش که بس بی نوا بود
در قحطسال کنعان دکان نانوا.
خاقانی.
یکی نانوا مرد بد بینوا
نه آبی روان و نه نانی روا.
نظامی.
که این بانوا نانوازاده ای است
که از نور دولت نواداده ای است.
نظامی.
آن نان پز را دید خریطه در گردن کرده چنانکه عادات نانوایان باشد. (تذکره الاولیا)، اشکنه ای که در آن نان ریزه کرده باشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نویسنده. آنکه داند و تواند نوشت. که نویسد. (یادداشت مؤلف). رجوع به نانویسا و نیز رجوع به نویسائی شود
لغت نامه دهخدا
آنکه گویا نیست، که سخن گفتن نتواند، غیرناطق، مقابل گویا:
چو مدحش گفت نتوانی چه گویا و چه ناگویا
چو رویش دید نتوانی چه بینا و چه نابینا،
فرخی،
رجوع به گویا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نویسا
تصویر نویسا
نویسنده: مقابل نا نویسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانوا
تصویر نانوا
نان پز، کسی که نان میسازد و میفروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگویا
تصویر ناگویا
آنکه سخن نتواندگفت غیرناطق عجم صامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادویس
تصویر نادویس
چین خوردگیهای زمین که بشکل ناو است
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بویانیست ظنچه بوی ندارد، آنکه فاقدحس شامه است ویا حس شامه او ضعیف است مقابل بویا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهویدا
تصویر ناهویدا
پنهان مخفی مقابل هویدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان یخا
تصویر نان یخا
نان نازک تیری
فرهنگ لغت هوشیار
نوشته نشده ازقلم افتاده: چندقلم نانویس داریم، ثبت نشده روی کاغذ نیامده: حساب نانویس، آنکه یاآنچه ننویسدظنکه درنوشتن روان نیست: قلم نانویس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پانویس
تصویر پانویس
((نِ))
زیرنویس، پانوشت، پان وشته، آن چه جدا از متن اصلی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نانوا
تصویر نانوا
نان پز
فرهنگ فارسی معین
اصم، صامت، گنگ، مبهم
متضاد: ناطق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پنهان، مخفی، مستور، ناپدید، ناپدیدار، نامرئی
متضاد: مرئی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خباز، شاطر، نان پز، نان فروش
فرهنگ واژه مترادف متضاد