دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه، در 5500 گزی جنوب شرقی عجب شیر و چهار هزارگزی مغرب جادۀ شوسۀ مراغه به دهخوارقان، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 409 تن سکنه دارد، آبش از رود خانه قلعه چای و نیز از چاه تأمین می شود، محصولش غلات، کشمش و بادام و شغل مردمش زراعت است، راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه، در 5500 گزی جنوب شرقی عجب شیر و چهار هزارگزی مغرب جادۀ شوسۀ مراغه به دهخوارقان، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 409 تن سکنه دارد، آبش از رود خانه قلعه چای و نیز از چاه تأمین می شود، محصولش غلات، کشمش و بادام و شغل مردمش زراعت است، راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
پنهان. مخفی. مستتر. پوشیده. نهان. غیرظاهر. ناآشکار. ناواضح. که نمایان و ظاهر و پیدا نیست. - ناهویدا شدن، گم شدن. از نظر پنهان شدن: غمامه، ناهویدا شدن راه. (تاج المصادر بیهقی)
پنهان. مخفی. مستتر. پوشیده. نهان. غیرظاهر. ناآشکار. ناواضح. که نمایان و ظاهر و پیدا نیست. - ناهویدا شدن، گم شدن. از نظر پنهان شدن: غمامه، ناهویدا شدن راه. (تاج المصادر بیهقی)
دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، در دامنۀ سردسیری در 97 هزارگزی شمال باختری اسفراین و 5 هزارگزی جنوب جادۀ شوسۀ عمومی بجنورد به شقان واقع است و 18 تن سکنه دارد، محصولش غلات و آبش از قنات است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، در دامنۀ سردسیری در 97 هزارگزی شمال باختری اسفراین و 5 هزارگزی جنوب جادۀ شوسۀ عمومی بجنورد به شقان واقع است و 18 تن سکنه دارد، محصولش غلات و آبش از قنات است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
از: نان + وا، پسوند اتصاف، نانبا کردی: نان پان (نان پزخانه) از پان = وان (فارسی). (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نان پز. (آنندراج). کسی که نان می سازدو میفروشد. خباز. (ناظم الاطباء). طالم: سوی نانوا شد سبک باغبان بدان شاخ زرین از او خواست نان. فردوسی. اینجا مساز عیش که بس بی نوا بود در قحطسال کنعان دکان نانوا. خاقانی. یکی نانوا مرد بد بینوا نه آبی روان و نه نانی روا. نظامی. که این بانوا نانوازاده ای است که از نور دولت نواداده ای است. نظامی. آن نان پز را دید خریطه در گردن کرده چنانکه عادات نانوایان باشد. (تذکره الاولیا)، اشکنه ای که در آن نان ریزه کرده باشند. (ناظم الاطباء)
از: نان + وا، پسوند اتصاف، نانبا کردی: نان پان (نان پزخانه) از پان = وان (فارسی). (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نان پز. (آنندراج). کسی که نان می سازدو میفروشد. خباز. (ناظم الاطباء). طالم: سوی نانوا شد سبک باغبان بدان شاخ زرین از او خواست نان. فردوسی. اینجا مساز عیش که بس بی نوا بود در قحطسال کنعان دکان نانوا. خاقانی. یکی نانوا مرد بد بینوا نه آبی روان و نه نانی روا. نظامی. که این بانوا نانوازاده ای است که از نور دولت نواداده ای است. نظامی. آن نان پز را دید خریطه در گردن کرده چنانکه عادات نانوایان باشد. (تذکره الاولیا)، اشکنه ای که در آن نان ریزه کرده باشند. (ناظم الاطباء)
آنکه گویا نیست، که سخن گفتن نتواند، غیرناطق، مقابل گویا: چو مدحش گفت نتوانی چه گویا و چه ناگویا چو رویش دید نتوانی چه بینا و چه نابینا، فرخی، رجوع به گویا شود
آنکه گویا نیست، که سخن گفتن نتواند، غیرناطق، مقابل گویا: چو مدحش گفت نتوانی چه گویا و چه ناگویا چو رویش دید نتوانی چه بینا و چه نابینا، فرخی، رجوع به گویا شود