جدول جو
جدول جو

معنی نامویه - جستجوی لغت در جدول جو

نامویه
ویژگی زنی که فقط یک بار ازدواج کرده و میان او و همسرش نهایت مهر و محبّت برقرار باشد، زن وفادار و مهربان به شوهر
فرهنگ فارسی عمید
نامویه
(یَ / یِ)
زنی را گویند که بغیر از یک شوهر ندیده و به مرد دیگر نرسیده باشد و میان او و شوهرش نهایت الفت و محبت و اتحاد باشد. (برهان قاطع) (از جهانگیری) (از آنندراج) (از انجمن آرا). زنی که یک شوهر بیش ندیده. زن مهربان به شوهر. (از ناظم الاطباء). و رجوع به فرهنگ رشیدی و انجمن آرا و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
نامویه
نام برده نامزد، زنی که جزیک شوهربمرددیگری نرسیده ومیان او وشوی نهایت محبت باشد: صولت او در ان صف ناورد زن نامویه برکند از مرد. توضیح درجهانگیری پس ازمعنی فوق افزوده شده: (وآن رابهندی سهاگن گویند) درفرنظا. آمده: (درهندی سهاگن بمعنی زن شوهرداراست شرط دیگری نداردولفظ نامویه مرکب ازنا (نه) ومویه (زاری) است وبمعنی زنی که مویه نکرده و شوهرداراست و معنی شعراین است که ممدوح درجنگ زن شوهرداررابی شوهرمیکند)
فرهنگ لغت هوشیار
نامویه
((یِ))
زنی که یک شوهر بیشتر ندیده باشد
تصویری از نامویه
تصویر نامویه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شارویه
تصویر شارویه
(پسرانه)
شیرویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهویه
تصویر شاهویه
(پسرانه)
نام در برزویه دانشمند ایرانی، مترجم کلیله و دمنه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هامویه
تصویر هامویه
(پسرانه)
نام کارگزار یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناموجه
تصویر ناموجه
غیر مقبول، ناپسند، ناپذیرفتنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثانویه
تصویر ثانویه
ثانوی، ثنویه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامیه
تصویر نامیه
قوه ای که موجب رشد و نمو می شود
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
اشتر فربه. (مهذب الاسماء). ناقۀ فربه. (آنندراج). تأنیث ناوی است: ناقهناویه، ناقۀ فربه. (از اقرب الموارد). ج، نواء
لغت نامه دهخدا
(مُ وَجْ جَهْ)
ناپسند. غیرمقبول. غیرصحیح. (ناظم الاطباء) : ابوالحسن عباد این معنی و حرکت بغایت ناموجه و غیرمحمود یافت. (تاریخ قم ص 143).
- عذر ناموجه، نامقبول. غیرقابل قبول. ناپذیرفتنی.
- غیبت ناموجه، غیبت بدون عذر موجه
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دام گرگ. نامره. (منتهی الارب). چنگکی آهنین که صیادقطعات گوشت بدان آویزد شکار گرگ را. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
آبی است بنی جعفر بن کلاب را. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سی یَ)
لغت عامیانۀ عربی است. پارچه ای که بر سر ناموس (اهل حرم) افکنند پنهان داشتن روی او را از چشم نامحرمان و فصیح آن کله است. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(یَ / وَیْهْ)
ابراهیم، مکنی به ابواسحاق نیشابوری، از مشاهیرعرفای قرن چهارم هجری و معاصر با المقتدر بالله عباسی است. نسبت طریقتی وی به شیخ ابوعثمان حیری موصول و سال وفاتش مجهول و قبرش در قبرستان بزرگ نیشابور مشهور و به جهت خوبی صوت و صورت به همین لقب ملقب بوده است. (از ریحانه الادب ج 4 ص 141 از نامۀ دانشوران)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
خوابگاه شیر. (منتهی الارب). عریسهالاسد. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صاموله
تصویر صاموله
مهره پیچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاموره
تصویر صاموره
شیر ترش
فرهنگ لغت هوشیار
دراسمایی نظیر (هرمزجادویه) و (بهمن جادویه) (جاذویه) بمعنی شفیع و واسطه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جامکیه
تصویر جامکیه
پارسی تازی گشته جامگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثانویه
تصویر ثانویه
دویمی مونث ثانی مونث ثانوی: طبیعت ثانویه
فرهنگ لغت هوشیار
نامیه در فارسی مونث نامی بالنده کوالیده، آفریده، رویشی رستنی مونث نامی بالنده نموکننده: (این ساعت دراین فصل... نامه زوال نامیه خواندن گیرند، { آفرینش خدای خلق خدای، نبات رستنی رویشی. یا قوت (قوه) نامیه. یا روح نامیه. یانفس نامیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموجه
تصویر ناموجه
نپذیرفتنی نا به جا نامقبول ناپذیرفتنی: (ابوالحسن عباداین معنی وحرکت بغایت ناموجه و غیر محمود یافت {مقابل موجه. یا عذر ناموجه. بهانه نادرست عذرنابجا. یاغیبت ناموجه. غیبت بدون عذرموجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموید
تصویر ناموید
تائید ناشده، ناموفق، بی تائید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیه
تصویر نامیه
((یِ))
مؤنث نامی، قوه ای که موجب رشد و نمو می شود، جمع نوامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثانویه
تصویر ثانویه
((نَ یِّ))
مؤنث ثانوی
فرهنگ فارسی معین
رستنی، روینده، گیاه، نامی، نبات
متضاد: جماد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی جا، توجیه ناپذیر، غیرقابل قبول، نامعقول، نپذیرفتنی
متضاد: موجه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ثانویه
تصویر ثانویه
Secondary
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ثانویه
تصویر ثانویه
вторичный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ثانویه
تصویر ثانویه
sekundär
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ثانویه
تصویر ثانویه
другорядний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ثانویه
تصویر ثانویه
wtórny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ثانویه
تصویر ثانویه
次要的
دیکشنری فارسی به چینی