جدول جو
جدول جو

معنی نامودب - جستجوی لغت در جدول جو

نامودب
بی ادب، بی تربیت، گستاخ، نافرهیخته
متضاد: مودب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناموری
تصویر ناموری
دارای نام بودن، نیک نامی، شهرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
نیستی، عدم، نابودی، در تصوف فنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامردی
تصویر نامردی
پستی و فرومایگی، برای مثال در حلقۀ کارزار جان دادن / بهتر که گریختن به نامردی (سعدی۲ - ۵۶۲)، ترسو بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناصواب
تصویر ناصواب
ناراست، نادرست، ناحق، ناروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناموجه
تصویر ناموجه
غیر مقبول، ناپسند، ناپذیرفتنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامیدن
تصویر نامیدن
خواندن کسی یا چیزی به اسم و نام، نام نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامردم
تصویر نامردم
ناکس، فرومایه، بدسرشت، پست فطرت
فرهنگ فارسی عمید
نا به جا نه بجای خودبیجادر غیر ما وضع له: نرد خدمت چون بنا موضع بباخت شیرسنگین راشقی شیری شناخت. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموسی
تصویر ناموسی
ساستاریک وینارتارانه، پردگی، آزرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموری
تصویر ناموری
دارای نام بودن، نام دادگی مسمی بودن، شهرت معروفیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموجه
تصویر ناموجه
نپذیرفتنی نا به جا نامقبول ناپذیرفتنی: (ابوالحسن عباداین معنی وحرکت بغایت ناموجه و غیر محمود یافت {مقابل موجه. یا عذر ناموجه. بهانه نادرست عذرنابجا. یاغیبت ناموجه. غیبت بدون عذرموجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموثق
تصویر ناموثق
نااستوان آنکه مورد وثوق نیست نامعتمد مقابل موثق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامردم
تصویر نامردم
فرومایه، نا اهل، بی قدر و مروت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموید
تصویر ناموید
تائید ناشده، ناموفق، بی تائید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموثر
تصویر ناموثر
نانوژ بی هنایش اکار نیتار
فرهنگ لغت هوشیار
ننهاده امری که ازطرف خداتقدیرنشده ننهاده. یارزق (روزی) نامقدر. روزیی که تقدیرالهی برآن قرارنگرفته روزی ننهاده: (وآنچ ازهمه چیزها از من دورتر است روزی نامقدر است که کسب آن مقدور بشرنیست {مقابل مقدر
فرهنگ لغت هوشیار
ناخود بین خود شکن آنکه مغرورنیست متواضع: ای بترجیح فخر نامعجب وی بعزکمال نامغرور. (مسعود سعد) مقابل معجب
فرهنگ لغت هوشیار
نامزدبودن، یاجشن نامزدی. جشنی که برای نامزدشدن دختربرای پسری پیش ارعقد ترتیب دهندودرآن جشن حلقه نامزدی رابانگشت یکدیگر کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامردی
تصویر نامردی
پستی، حقارت، فرومایگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموفق
تصویر ناموفق
توفیق نایافته، موفق نگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسوده
تصویر ناسوده
نا آسوده، نیاسوده
فرهنگ لغت هوشیار
نام برده نامزد، زنی که جزیک شوهربمرددیگری نرسیده ومیان او وشوی نهایت محبت باشد: صولت او در ان صف ناورد زن نامویه برکند از مرد. توضیح درجهانگیری پس ازمعنی فوق افزوده شده: (وآن رابهندی سهاگن گویند) درفرنظا. آمده: (درهندی سهاگن بمعنی زن شوهرداراست شرط دیگری نداردولفظ نامویه مرکب ازنا (نه) ومویه (زاری) است وبمعنی زنی که مویه نکرده و شوهرداراست و معنی شعراین است که ممدوح درجنگ زن شوهرداررابی شوهرمیکند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیدن
تصویر نامیدن
نام نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیده
تصویر نامیده
اسم داده موسوم، ترجمه شده مترجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیدی
تصویر نامیدی
ناامیدواری، یاس، نومیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابوده
تصویر نابوده
آنچه که وجودندارد، واقع نشده نیامده: (آفریدگارعالم اسرار است که کارهای نابوده را بداند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
نیستی عدم فنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازموده
تصویر نازموده
نیازموده، ندیده
فرهنگ لغت هوشیار
نمونه نمودار، جمع انموذجات، مثال. یا انموذج روحانی. مثال روحانی هر یک از موجودات این جهانی که مظهر آنهاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیده
تصویر نامیده
موسوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نامرتب
تصویر نامرتب
پساپیش، نا به سامان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناموفق
تصویر ناموفق
ناکام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
اضمحلال، هلاکت، اتلاف، انهدام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناسوده
تصویر ناسوده
ناراحت
فرهنگ واژه فارسی سره