جدول جو
جدول جو

معنی نامنظمی - جستجوی لغت در جدول جو

نامنظمی(مُنَظْ ظَ)
پراکندگی. آشفتگی. پریشانی. بی نظم و ترتیب بودن. منظم و بسامان و مرتب نبودن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
آنچه دارای نظم و ترتیب نباشد، بی نظم و ترتیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامردمی
تصویر نامردمی
بی ادبی، فرومایگی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ نَظْ ظَ)
بی نظم و ترتیب. پراکنده. پریشان. آشفته. مقابل منظم. رجوع به منظم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
محرم نبودن. نامحرم بودن. بیگانه بودن. صفت نامحرم. رجوع به نامحرم و نامحرمیت شود، هتک. پرده دری. شوخ چشمی. بی حیائی:
چه گویم که چون بود از این خرمی
بود شرح از این بیش نامحرمی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ)
فرومایگی. پستی. نامردی. دنائت. ناکسی. نااهلی. بی مروتی. دون و پست فطرت و بدسرشت بودن. آئین مردی و مردمی نداشتن و ندانستن. عمل و صفت نامردم:
ترا فضیلت بر خویشتن توانم دید
ولیک فضلت نامردمی و بی خطری است.
آغاجی.
همه بد سگالید و با کس نساخت
به کژّی و نامردمی سر فراخت.
فردوسی.
نامردمی نورزی، ورزی تو مردمی
ناگفتنی نگوئی، گوئی تو گفتنی.
منوچهری.
شه راه مردمی است سبیل الرشاد تو
زآن مردمی تو کز ره نامردمی گمی.
سوزنی.
، بی رحمی. سنگدلی. (ناظم الاطباء) :
مساز عیش که نامردمی است طبع جهان
مخور کرفس که پرکژدم است بوم و سرا.
خاقانی.
بسی گور کز دشتبانان گم است
ز نامردمیهای این مردم است.
نظامی.
جداگانه در روغن هر خمی
فکنده ز نامردمی مردمی.
نظامی.
همه تخم نامردمی کاشتی
ببین لاجرم تا چه برداشتی.
سعدی.
، گستاخی. بی ادبی. درشتی. (ناظم الاطباء) :
زآن می ترسم که از ره بدسازی
وز غایت نامردمی و طنازی.
؟ (از لباب الالباب).
، بی حمیتی. بی همتی. نامردی: اما بدان که روزه طاعتی است که به سالی یک بار باشد، نامردمی بود تقصیر کردن. (قابوسنامه چ یوسفی ص 18)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رعایت ناشده، در تداول، ناسپاس. بی منظور. بی چشم و رو
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامحرمی
تصویر نامحرمی
بیگانگی، پرده دری محرم نبودن، بیگانه بودن، پرده دری شوخ چشمی
فرهنگ لغت هوشیار
فرومایگی پستی دونی دنائت: ترا فضیلت برخویشتن توانم دید ولیک فضلت نامردمی وبی خطری است. (آغاجی لغ)، بی رحمی سنگدلی: مساز عیش که نامردمی است طبع جهان مخور کرفس که پر کژدم است بوم وسرا. (خاقانی)، گستاخی بی ادبی، بی حمیتی بی همتی (روزه طاعتی است که درسالی یک بارباشد نامردمی بودتقصیرکردن)
فرهنگ لغت هوشیار
نانمیده، ناسپاس منظور نشده رعایت نگشته مقابل منظور، ناسپاس بی منظور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نا منظم
تصویر نا منظم
نابسامان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
نا به سامان، بی سامان
فرهنگ واژه فارسی سره
آشفته، بی ترتیب، بی نظم، پخش، پراکنده، پریشان، شلخته، شوریده، نابسامان، نامرتب
متضاد: مرتب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
غير منتظمٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
Irregular
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
irrégulier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
нерегулярный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
غیر منظم
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
irregular
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
irregular
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
nieregularny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
tidak teratur
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
ไม่เป็นระเบียบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
нерегулярний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
לא סדיר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
不規則な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
不规则的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
불규칙한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
düzensiz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
অনিয়মিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
असामान्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
irregolare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
unregelmäßig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
onregelmatig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
isiyo ya kawaida
دیکشنری فارسی به سواحیلی