جدول جو
جدول جو

معنی ناملحوظ - جستجوی لغت در جدول جو

ناملحوظ
(مَ)
ملاحظه ناشده. دیده ناشده. مورد دقت قرار ناگرفته
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملحوظ
تصویر ملحوظ
ملاحظه شده، دیده شده، به دنبالۀ چشم نگریسته شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
تلفظناشده. گفته ناشده، غیرقابل تلفظ. غیرملفوظ
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به دنبالۀ چشم نگریسته شده. (غیاث) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مأخوذ ازتازی، ملاحظه شده به طور تأمل و غوررسی و تعمق، نگریسته شده از روی مهربانی و محبت و شفقت. (ناظم الاطباء) : اما صاحب دنیا به عین عنایت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محنوظ. (گلستان).
- ملحوظ افتادن، نگریسته شدن. ملاحظه شدن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ملحوظ داشتن، نگریستن. مرعی داشتن: از آنجا که غریب دوستی اهل هنر و عیب پوشی ارباب فضل است آن را به عین الرضا ملحوظ داشتند. (المعجم چ دانشگاه ص 21).
- ملحوظ گردانیدن، ملحوظ داشتن. مورد التفات و توجه قرار دادن: اگر شهزاده... او را به نظر عنایه و اعزاز ملحوظ و مقبول گرداند و از زمرۀ بندگان خود شمارد او را بزرگ کرده باشد. (تاریخ غازان ص 49). و رجوع به ترکیب ملحوظ داشتن شود.
- ملحوظ گشتن (گردیدن) ، نگریسته شدن. مورد التفات قرار گرفتن: مساعی مشکور... و پاک روشی او در راه خدمت محقق آمد و به حسن التفات ملک ملحوظ... گشت. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 221). به نظر عنایت و عاطفت پادشاهانه ملحوظ گشت. (تاریخ غازان ص 20). ملحوظ نظر تربیت گشته به تاج و خلعت و کمر مغرور و موقر شد. (ظفرنامۀ یزدی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سرمه ناکشیده. بدون سرمه.
- چشم نامکحول، بی سرمه
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بدون لفافه. در لفافه پیچیده ناشده. عریان. برهنه. آشکار
لغت نامه دهخدا
(مَ)
که لمس نشود، لمس ناشده. نابسوده. ناپسوده
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حفظناشده. نگهداری نشده. محافظت نشده، بی حفاظ. بی حصار. که از تعرض دیگران و چشم انداز رهگذران مصون و محفوظ و پوشیده نیست
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حل ناشده. در آب حل نشده، (اصطلاح شیمی) در اصطلاح شیمی، حل ناشدنی. که در آب حل نشود و ته نشین کند
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رحمت ناشده. دشنامی است مرده را. نفرین گونه ای است مرده را. مرده ای را که مکروه دارند بجای ’مرحوم’ او را نامرحوم گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بی در و دروازه بی نگهبان حفظ نشده نگهداری نشده، آنچه که ازنظروتعرض عابران محفوظ نیست بی حفاظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحلول
تصویر نامحلول
آش ناشدنی وا نرفتنی حل نشده، غیرقابل حل (در آب و غیره) حل نشدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحوظ
تصویر ملحوظ
بگوشه چشم نگریسته، دیده شده ملاحظه شده
فرهنگ لغت هوشیار
گوربه گور نیامرزیده رحمت نیافته مورد آمرزش قرار نگرفته (دشنامی است مرده را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحلول
تصویر نامحلول
((مَ))
حل نشدنی، غیرقابل حل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملحوظ
تصویر ملحوظ
((مَ))
نگریسته شده، دیده شده
فرهنگ فارسی معین
لحاظ، مدنظر، منظور، ملاحظه شده، لحاظشده
فرهنگ واژه مترادف متضاد