جدول جو
جدول جو

معنی ملحوظ

ملحوظ
ملاحظه شده، دیده شده، به دنبالۀ چشم نگریسته شده
تصویری از ملحوظ
تصویر ملحوظ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ملحوظ

ملحوظ

ملحوظ
به دنبالۀ چشم نگریسته شده. (غیاث) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مأخوذ ازتازی، ملاحظه شده به طور تأمل و غوررسی و تعمق، نگریسته شده از روی مهربانی و محبت و شفقت. (ناظم الاطباء) : اما صاحب دنیا به عین عنایت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محنوظ. (گلستان).
- ملحوظ افتادن، نگریسته شدن. ملاحظه شدن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ملحوظ داشتن، نگریستن. مرعی داشتن: از آنجا که غریب دوستی اهل هنر و عیب پوشی ارباب فضل است آن را به عین الرضا ملحوظ داشتند. (المعجم چ دانشگاه ص 21).
- ملحوظ گردانیدن، ملحوظ داشتن. مورد التفات و توجه قرار دادن: اگر شهزاده... او را به نظر عنایه و اعزاز ملحوظ و مقبول گرداند و از زمرۀ بندگان خود شمارد او را بزرگ کرده باشد. (تاریخ غازان ص 49). و رجوع به ترکیب ملحوظ داشتن شود.
- ملحوظ گشتن (گردیدن) ، نگریسته شدن. مورد التفات قرار گرفتن: مساعی مشکور... و پاک روشی او در راه خدمت محقق آمد و به حسن التفات ملک ملحوظ... گشت. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 221). به نظر عنایت و عاطفت پادشاهانه ملحوظ گشت. (تاریخ غازان ص 20). ملحوظ نظر تربیت گشته به تاج و خلعت و کمر مغرور و موقر شد. (ظفرنامۀ یزدی)
لغت نامه دهخدا

ملحون

ملحون
آهنگین آهنگدار مقون به لحن آهنگ دار. یا شعر ملحون. شعری که با الحان و مقامات موسیقی ساخته و خوانده شود مانند سرود و ترانه و قول و غزل (قدیم) (همائی. عثمان مختاری ص 574) : (غزلیات مختاری... از نوع اشعار غنائی ملحون است) (همائی. ایضا 569 ح)
فرهنگ لغت هوشیار