- نامطمئن
دلادل (گویش خراسانی)، نااستوان آنکه مطمئن نیست، باتردید: (مرد... گناه آلوده ونامطمئن ادامه داد)
معنی نامطمئن - جستجوی لغت در جدول جو
- نامطمئن
دودل، مردد، شبهه ناک، مشکوک
متضاد: مصمم
متضاد: مصمم
- نامطمئن
غير مؤكّدٍ
- نامطمئن
Unsure, Unsurely
- نامطمئن
incertain, sans assurance
- نامطمئن
emin olmayan, kararsız bir şekilde
- نامطمئن
inseguro, de forma incerta
- نامطمئن
inseguro, inseguramente
- نامطمئن
niepewny, niepewnie
- نامطمئن
неуверенный , неуверенно
- نامطمئن
не впевнений , невпевнено
- نامطمئن
onzeker
- نامطمئن
unsicher
- نامطمئن
अनिश्चित , अनिश्चित रूप से
- نامطمئن
incerto, incertamente
- نامطمئن
확신 없는 , 확신 없이
- نامطمئن
অনিশ্চিত , অনিশ্চিতভাবে
- نامطمئن
غیر یقینی , غیر یقینی سے
- نامطمئن
ไม่แน่ใจ , อย่างไม่มั่นใจ
- نامطمئن
tidak yakin, tanpa yakin
- نامطمئن
לא בטוח , ללא ביטחון
- نامطمئن
不确定的 , 不确定地
- نامطمئن
si uhakika, bila uhakika
- نامطمئن
確信していない , 確信を持たずに
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، پاسبز، بدقدم، تخجّم، مشئوم، سیاه دست، مشوم، خشک پی، منحوس، بداغر، شمال، سبز پا، نامبارک، میشوم، نحس، بدشگون، سبز قدم، بدیمن، نافرّخ، مرخشه، شنار
(مَ / مِ مو)
لغت نامه دهخدا
منحوس. شوم. نحس. منفور. ناپسند. ناپسندیده. مشؤوم. نامبارک: و اهالی روزگار بر سؤتدبیر و فساد عادات و خبث خیال و اعمال...و رسوم نامیمون او وقوف دارند. (جهانگشای جوینی)
(مُ تَ مَکْ کِ)
لغت نامه دهخدا
متزلزل. نااستوار. که متمکن و استوار و پابرجا و محکم نیست، ناتوان. کم بضاعت. که صاحب مکنت و ثروت و تمکن نیست
سرزنش نشده کسی که موردطعن وملامت قرارنگرفته مقابل مطعون. کسی که موردطعن قرارنگرفته مقابل مطعون
بداختر، شوم، ناخجسته، نافرخنده، نحس
متضاد: میمون
متضاد: میمون