- نامصمم (مُ صَمْ مَ)
بی تصمیم. غیرعازم. که مصمم در اجرای کاری نیست. بی اراده
معنی نامصمم - جستجوی لغت در جدول جو
- نامصمم
دودل، متردد، مذبذب، مردد
متضاد: مصمم
متضاد: مصمم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مردی که محرم زن نیست، زنی که محرم مرد نباشد، کنایه از بیگانه، کنایه از کسی که رازدار نباشد و به او اعتماد نتوان کرد
بینا روشن چشم آنکه چشمش سالم وبی عیب است: مادح خورشید مداح خوداست که دو چشمم سالم و نامرمداست. (مثنوی لغ) مقابل مرمد
بی بر بی بار بی حاصل بی ثمر: (امروزکه باد قبول فضول راکداست وآتش غیرت اکابرخامد... و درخت صناعت نامثمر)
انستوان نااستوان سست سست نا استوار: نخست اندیشه کن آنگاه گفتار که نامحکم بود بی اصل دیوار. (سعدی)
نابه جا نام بی جا بدون مسمی بی مسمی. یااسم نامسمی. اسمی که مفهوم لغوی آن بادارنده اسم تطبیق نکند
نانگاشته پیکر ناپذیرفته تصویرنشده، صورت تحقق نیافته: اندر مشیمه عدم از نطفه وجود هردو مصورند ولی نامصورند. (ناصرخسرولغ)
بی آزرم گناهکار ناپاک آنکه عصمت ندارد: (... که چون خدای را ظالم دانند و انبیا را نامعصوم...)، مقابل معصوم
