جدول جو
جدول جو

معنی نامشغول - جستجوی لغت در جدول جو

نامشغول
(مَ)
بی کار. بی شغل، غافل. بی خبر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامشروع
تصویر نامشروع
آنچه خلاف شرع باشد، ناروا، حرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامرغوب
تصویر نامرغوب
آنچه پسندیده نباشد، ناپسند، جنس پست و کم بها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامعقول
تصویر نامعقول
آنچه عقل آن را نپذیرد و ادارک نکند، آنچه به عقل درست نیاید، یاوه، بیهوده، بی قاعده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
گمنام. ناشناخته. غیرشناسا. که سرشناس و معروف و مشهور نیست. مقابل مشهور. رجوع به مشهور شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
غیرقابل نقل. غیرقابل انتقال
لغت نامه دهخدا
(مَ)
معلوم. مشخص. شناخته شده
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به دست نیامده. تحصیل ناشده. حاصل نشده: هیچ مقصود مفقود نماند و هیچ مأمول نامحصول نگردد. (سندبادنامه ص 64)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حل ناشده. در آب حل نشده، (اصطلاح شیمی) در اصطلاح شیمی، حل ناشدنی. که در آب حل نشود و ته نشین کند
لغت نامه دهخدا
(مَ)
فرستاده ناشده. ارسال ناشده. مقابل مرسول. رجوع به مرسول شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیزی که پسندیده نباشد. نامقبول. که بدان رغبت نیست. که مورد میل و رغبت و پسند واقع نشود، پست. کم بها. (ناظم الاطباء).
- جنس نامرغوب، متوسط و ارزان قیمت. که عالی و خوب و بی عیب نیست
لغت نامه دهخدا
(مَ)
غیرمسئول، خواسته ناشده. سؤال و درخواست ناشده
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تشریح ناشده. مقابل مشروح، موجز. مختصر. بدون شرح و تفصیل
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بدون قید و شرط. بلاشرط. که مقید به شرطی نیست. مقابل مشروط. رجوع به مشروط شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خلاف شرع. ناروا. ممنوع. شهاد. (ناظم الاطباء). حرام. غیرقانونی: خواجه فرمود آن کار حرام و نامشروع است. (انیس الطالبین ص 91)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نامرئی. لایری. ناپیدا. نامحسوس. ناپدید. ناپدیدار. نادیدنی. مقابل مشهود. رجوع به مشهود شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سرمه ناکشیده. بدون سرمه.
- چشم نامکحول، بی سرمه
لغت نامه دهخدا
(مَ)
در تداول، غیرشامل. که شامل و دربردارندۀ چیزی نیست، غیرمشمول. مقابل مشمول. رجوع به مشمول شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامعلول
تصویر نامعلول
بی انگیزه بدون علت: (و مابیرون ازآن جمله گفتیم پس بایدکه نامعلول بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلمشغول
تصویر دلمشغول
خلاوه تا سه مند پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامامول
تصویر نامامول
آرزونکرده نابیوسا غیرمتوقع غیرمنتظربخلاف آرزو مقابل مامول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناماکول
تصویر ناماکول
نخوردنی بدمزه خورده نشده، غیرقابل خوردن غیر ماکول مقابل ماکول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامنقول
تصویر نامنقول
پایدار ناترابر غیرقابل حمل ونقل مقابل منقول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامقبول
تصویر نامقبول
ناپذیرفته قبول نشده ناپذیرفته مردود: (چندین ترهات وهذیانات که مردودعقل ونامقبول خرد است ایراد کردم، {ناپسندیده مکروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامغشوش
تصویر نامغشوش
سره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعقول
تصویر نامعقول
خلاف عقل، بیهوده، بی معنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحلول
تصویر نامحلول
آش ناشدنی وا نرفتنی حل نشده، غیرقابل حل (در آب و غیره) حل نشدنی
فرهنگ لغت هوشیار
اداتستان ناروا نادات پاد کیش آنچه که خلاف شرع است حرامغیرقانونی مقابل مشروع: (وبسیارباشدکه بسبب قوت خویش و نفقه عیال مضطرشودبطلب روزی ازوجه نامشروع {یارابطه نامشروع. بطریق غیرشرعی رابطه جنسی یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامشروط
تصویر نامشروط
بی سامه شرط ناشده بلاشرط مقابل مشروط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامشروح
تصویر نامشروح
ناشکافته کوتاه تشریح نشده، موجزمختصر شرح ناشده مقابل مشروح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسوول
تصویر نامسوول
ناخور تاک، نخواهیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحصول
تصویر نامحصول
حاصل نشده، بدست نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرغوب
تصویر نامرغوب
نامقبول، مورد میل و رغبت واقع نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحلول
تصویر نامحلول
((مَ))
حل نشدنی، غیرقابل حل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامشروع
تصویر نامشروع
((مَ))
غیرقانونی
فرهنگ فارسی معین