جدول جو
جدول جو

معنی نامسکون - جستجوی لغت در جدول جو

نامسکون
(مَ)
غیرمسکون. که در آن کسی سکنی ̍ نگرفته است. متروک، ناآباد. ویران. ویرانه. نامعمور. بایر
لغت نامه دهخدا
نامسکون
لوت ناآباد ویران جایی که سکنه نداردمقابل مسکون، ویران بایر
تصویری از نامسکون
تصویر نامسکون
فرهنگ لغت هوشیار
نامسکون
بایر، خراب، خرابه، متروک، هامون ویران
متضاد: آباد، مسکون
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامیمون
تصویر نامیمون
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، پاسبز، بدقدم، تخجّم، مشئوم، سیاه دست، مشوم، خشک پی، منحوس، بداغر، شمال، سبز پا، نامبارک، میشوم، نحس، بدشگون، سبز قدم، بدیمن، نافرّخ، مرخشه، شنار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناموزون
تصویر ناموزون
ناسنجیده، ناساز، ناهماهنگ، ناهنجار، فاقد تعادل
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
ضرب ناشده. زده نشده. زر و سیمی که به صورت سکه درنیامده است
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آنچه که مسکوت گذاشته نشده است. در جریان
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامظنون
تصویر نامظنون
کسی که مورد ظن قرارنگرفته مقابل مظنون
فرهنگ لغت هوشیار
ناگفته نام نابرده ذکرنشده از قلم افتاده: ازبدو نیک و از خطا و صواب چیست اندر کتاب نامذکور ک (ناصرخسرولغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
نابرابر، مقابل مساوی
فرهنگ لغت هوشیار
پوشیده نشده ظاهرظشکار، لخت برهنه مقابل مستور، ناپوشیده برهنه آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسرور
تصویر نامسرور
ناشاد اندوهگین آنکه شادمان نیست ناشاداندوهگین مقابل مسرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسعود
تصویر نامسعود
تیره بخت، بد شگون نامبارک نحس شوم، بدبخت مقابل مسعود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسلوک
تصویر نامسلوک
نا درنور دیده ناپیموده سپرده نشده باپایطی نشده: (ومیان ماطریق مواصلت نامسلوکست، {متروک (راه و مانندآن) : (مناهج عدل که نامسلوک مانده بودمسلوک و معین شد {مقابل مسلوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسموع
تصویر نامسموع
ناشنودنی شنیده نشده، پذیرفته نشده نامقبول مقابل مسموع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسوول
تصویر نامسوول
ناخور تاک، نخواهیده
فرهنگ لغت هوشیار
سرزنش نشده کسی که موردطعن وملامت قرارنگرفته مقابل مطعون. کسی که موردطعن قرارنگرفته مقابل مطعون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموزون
تصویر ناموزون
ناهنجار، زمخت، ناسنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه اقرارنکند منکر: یکی پند خوب آمد از هندوان بران خستوانند نا خستوان... (ابوشکور)، آنکه بوجود خدا معترف نیست کافر مقابل خستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناماذون
تصویر ناماذون
بی پروانه بی دستوری بی اجازه غیرمجازمقابل ماذون
فرهنگ لغت هوشیار
ناخاموش در کار آنچه که مسکوت گذاشته نشده، آنچه که درجریان است مقابل مسکوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسکوک
تصویر نامسکوک
سکه نازده ضرب نشده مقابل مسکوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیمون
تصویر نامیمون
نافرخنده شوم نحس نامبارک مقابل میمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامامون
تصویر نامامون
سیجناک بی زنهار نا ایمن غیرمحفوظ مقابل مامون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناماکول
تصویر ناماکول
نخوردنی بدمزه خورده نشده، غیرقابل خوردن غیر ماکول مقابل ماکول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامأذون
تصویر نامأذون
((مَ))
بی اجازه، غیرمجاز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامیمون
تصویر نامیمون
((مِ یا مَ))
شوم، نحس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناموزون
تصویر ناموزون
((مُ))
ناساز، ناموافق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامیمون
تصویر نامیمون
ناخجسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نایسکان
تصویر نایسکان
مخالف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
Uneven
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
desigual
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
desigual
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
nierówny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
неровный
دیکشنری فارسی به روسی