جدول جو
جدول جو

معنی نامسلم - جستجوی لغت در جدول جو

نامسلم
(مُ لِ)
نامسلمان. غیر مسلمان. رجوع به نامسلمان شود
لغت نامه دهخدا
نامسلم
(مُ سَلْ لَ)
آنچه که مسلم نیست. رجوع به مسلم شود
لغت نامه دهخدا
نامسلم
نامسلمان، غیر مسلمان
تصویری از نامسلم
تصویر نامسلم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامردم
تصویر نامردم
ناکس، فرومایه، بدسرشت، پست فطرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامحرم
تصویر نامحرم
مردی که محرم زن نیست، زنی که محرم مرد نباشد، کنایه از بیگانه، کنایه از کسی که رازدار نباشد و به او اعتماد نتوان کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
آنچه دارای نظم و ترتیب نباشد، بی نظم و ترتیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامعلوم
تصویر نامعلوم
ناشناخته، مجهول، نامعین
فرهنگ فارسی عمید
(مُ سَ)
غیر مسلمان. که بر دین اسلام نیست: دریغا مسلمانیا که از پلیدی (افشین) نامسلمان اینها بایست کشید. (تاریخ بیهقی ص 173).
ما گبر قدیم نامسلمانیم
نام آور کفر و ننگ ایمانیم.
عطار.
، دشنام گونه ای است مسلمانان را، چون ناسید سادات را: اگر دانم که مقصود تو از من کفایت میشود و من تقصیر کنم قوی نامسلمان باشم. (بخاری).
هنگام سخن مکن قیاسم
زآن دشمن روی نامسلمان.
خاقانی.
، سنگدل. قسی. بی رحم. (یادداشت مؤلف) :
آنچه با من در غم آن نامسلمان میرود
باﷲ ار با مؤمن اندر کافرستان میرود.
انوری.
خالی از زلف عنبرافشان تر
چشمی از خال نامسلمان تر.
نظامی.
ای که میگوئی چرا بی دین و دل گردیده ام
چشم های کافر آن نامسلمان را ببین.
صائب
لغت نامه دهخدا
(مُ سَلْ لَ)
که سلاح ندارد. بی سلاح. که اسلحۀ حرب با خود همراه ندارد، ناساخته. نابسیجیده. نامجهز.
- چشم نامسلح، بی عینک. بی ذره بین. بی دوربین
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامسطح
تصویر نامسطح
ناصاف، ناهموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسری
تصویر نامسری
بی واگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسجل
تصویر نامسجل
ناایستا ایستانگشته پروهان نیافته ثابت نشده نامدلل مقابل مسجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسلوک
تصویر نامسلوک
نا درنور دیده ناپیموده سپرده نشده باپایطی نشده: (ومیان ماطریق مواصلت نامسلوکست، {متروک (راه و مانندآن) : (مناهج عدل که نامسلوک مانده بودمسلوک و معین شد {مقابل مسلوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامردم
تصویر نامردم
فرومایه، نا اهل، بی قدر و مروت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامدلل
تصویر نامدلل
بی پروهان مدلل نشده ثابت نشده مقابل مدلل
فرهنگ لغت هوشیار
انستوان نااستوان سست سست نا استوار: نخست اندیشه کن آنگاه گفتار که نامحکم بود بی اصل دیوار. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحرم
تصویر نامحرم
بیگانه نسبت به زن یا مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرسوم
تصویر نامرسوم
نانهاده نارستک (رستک نهاده رسم) نامتداول غیرمعمول مقابل مرسوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسوک
تصویر نامسوک
نازده
فرهنگ لغت هوشیار
نابه جا نام بی جا بدون مسمی بی مسمی. یااسم نامسمی. اسمی که مفهوم لغوی آن بادارنده اسم تطبیق نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعلوم
تصویر نامعلوم
سر درگم ناپیدا نادانسته ورو مند ناشناخته مجهول، نامعین غیرمشخص: (سرنوشت نامعلوم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسالم
تصویر ناسالم
مریض، رنجور، علیل، دردمند
فرهنگ لغت هوشیار
زیر بار نمی رویم نمی پذیریم تسلیم نمیشویم قبول نمیکنیم (جمله ایست که در موقع عدم قبول سخن مخاطب گوینهد) : فقهیان طریق جدل ساختند لم ولانسلم در انداختند. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
بی زینه بی افزار نابسیجیده آنکه سلاح نداردبی اسلحه، نامجهز ناآبادمقابل مسلح. یاچشم نامسلح. چشم بی عینک وبی دوربین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسلمان
تصویر نامسلمان
کسی که بر دین اسلام نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسلمان
تصویر نامسلمان
((مُ سَ))
آن که مسلمان نیست، کافر، دشنام گونه ای است مسلمانان را، سنگدل، قسی القلب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناسالم
تصویر ناسالم
((لِ))
دارای عیب، بیمار، مخالف بهداشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامحرم
تصویر نامحرم
((مَ رَ))
بیگانه، غریبه، کسی که مورد اعتماد نیست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
نا به سامان، بی سامان
فرهنگ واژه فارسی سره
بی دین، کافر، بی رحم، سنگدل، نامردم
متضاد: مسلمان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
Irregular
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نامعلوم
تصویر نامعلوم
Uncertain
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناسالم
تصویر ناسالم
Unhealthily, Unhealthy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نامنظم
تصویر نامنظم
irregular
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نامعلوم
تصویر نامعلوم
incerto
دیکشنری فارسی به پرتغالی