جدول جو
جدول جو

معنی نامدنی - جستجوی لغت در جدول جو

نامدنی
(مَ دَ)
نیامدنی. ناآمدنی. مقابل آمدنی. رجوع به آمدنی شود، حادث ناشدنی. ناممکن. واقعنشدنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناردین
تصویر ناردین
گیاهی بیابانی با برگ های دراز خوش بو، گل های ریز، ساقۀ سخت و ریشه سخت شبیه مامیران که در طب به کار می رود و خواص آن شبیه سنبل الطیب است، نردین، سنبل رومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماندنی
تصویر ماندنی
دارای نیت ماندن در جایی مثلاً میهمان ها امشب ماندنی هستند، ماندگار مثلاً خاطرۀ ماندنی، کنایه از قابل زنده ماندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لامانی
تصویر لامانی
چاپلوسی، هرزه گویی، بی ایمانی، لاف و گزاف، دروغ، چاپلوس، لاف زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشدنی
تصویر ناشدنی
محال، غیر ممکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سامانی
تصویر سامانی
مربوط به سامانیان، از نوادگان سامان، برای مثال خلاف تو برکنده سامانیان را / ز بستان ها سرو و از کاخ ها در (فرخی - ۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رامندی
تصویر رامندی
از مردم رامند، لهجه ای ایرانی که در رامند به آن تکلم می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ مَ دَ)
مقابل آمدنی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نیامدن. ناآمدن. مقابل آمدن. رجوع به آمدن شود:
کان در نظر رای تو نامد زحقیری
آن چیست که خود رای تو را در نظر آمد.
انوری.
ز ما خود خدمتی شایسته ناید
که شادروان عزت را بشاید.
نظامی.
در این آوارگی ناید برومند
که سازم با مراد شاه پیوند.
نظامی.
سخن کان از سر اندیشه ناید
نوشتن را و گفتن را نشاید.
نظامی.
گرچه بود از عشق جانم پرسخن
یک زبان نامد زبانم کارگر.
عطار.
نامد گه آن آخر کز پرده برون آئی
آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی ؟
عطار.
شرمت نامد از آن وجودی
کآن را به نفس نفس قیام است.
عطار.
گفت من از خودنمائی نامدم
جز به خواری و گدائی نامدم.
مولوی.
کشته گردید از بنی طی چند مرد
یک دل از اهل دلی نامد به درد.
صهبا
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قابل نامیدن. رجوع به نامیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
نمردنی. ماندنی. که مردنی نیست. که هنوز نخواهد مرد. که زنده می ماند
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
ناشو. غیرممکن. (آنندراج) (از فرهنگ فرنگ). محال. ناممکن. چیزی که مقدر نشده باشد. (ناظم الاطباء). ممتنع. نشدنی. ناممکن. مستحیل:
اینهاشدنی است آنچه آن ناشدنیست
آن است که من ترا فراموش کنم.
فروغی بسطامی.
، مقابل شدنی، به معنی رفتنی. رجوع به شدن و شدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نیاژدنی. مقابل آژدنی. که درخور آژدن نیست
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
نیامدنی. که نخواهد آمد. که آمدنی نیست، واقعنشدنی. که اتفاق نخواهد افتاد
لغت نامه دهخدا
تصویری از نادادنی
تصویر نادادنی
آنچه که شایسته دادن نیست تسلیم نکردنی مقابل دادنی
فرهنگ لغت هوشیار
عدم معرفت بی اطلاعی جهل: نیکنامی خواهی ای دل، بابدان صحبت مدار خودپسندی جان من، برهان نادانی بود
فرهنگ لغت هوشیار
آشوبزدگی آشفتگی عدم امنیت ظشوب: ... (شما هستید که حیات و موجودیتتان آغشته فلاکت و بدبختی و ناامنی و بی تکلیفی است)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که زنده خواهد ماند (مثلا مریضی که قبلا امیدی ببقای او نمانده بود و اکنون شفایافته)، قابل دوام، مقیم ماندگار مقابل رفتنی
فرهنگ لغت هوشیار
از فرانسوی تو دل برو لوند چیز خوب و قشنگ و دوست داشتنی، شخص خوش جنس و بزرگوار
فرهنگ لغت هوشیار
لاف و گزاف گفتن: والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی. (کمال اسماعیل لغ) لام آوردن، حیله کردن تزویر کردن: خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردیک (شمس طبسی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیدنی
تصویر نازیدنی
آنکه قابل نازیدن و تفاخراست
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته ناردین سنبل رومی از گیاهان سنبل الطیب، سنبل رومی. یا ناردین اقلیطی. سنبل رومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابودنی
تصویر نابودنی
آنکه وجود پذیر نیست ممتنع الوجود: (نیست از بودنی و نابودنی و شاید بود که شناخت مردم نگشت. .)، نشدنی: (گفتند (ابن مقفع را) برخیز و بیرون آی که این کارنابودنی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انامونی
تصویر انامونی
یونانی تازی شده آردم زریون از گیاهان شقایق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عامدین
تصویر عامدین
قصد کننده آهنگ کننده جمع عامدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامینی
تصویر تامینی
زینهاری منسوب و مربوط به تامین. اقدامات تامینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامانی
تصویر سامانی
منسوب به سامان (خدات) از خاندان سامانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامعنی
تصویر بامعنی
با مغز، اصیل، معنی دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآمدنی
تصویر ناآمدنی
آنچه که نخواهد آمد، آنچه که اتفاق نخواهد افتاد مقابل آمدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشدنی
تصویر ناشدنی
غیرممکن، ناممکن، نشدنی، مستحیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناردنگ
تصویر ناردنگ
هر غذایی که با رب انار سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشدنی
تصویر ناشدنی
غیر ممکن، غیرممکن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
جهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناسانی
تصویر ناسانی
تفاوت
فرهنگ واژه فارسی سره
محال، ممتنع، ناممکن، نامیسور
متضاد: شدنی، ممکن
فرهنگ واژه مترادف متضاد