زنهارداده، امانت دار، معتمد علیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : سوی خردمند گرگ نیست امین گر سوی تو گرگ نجس مأمون شد. ناصرخسرو. - مأمون به، یعنی ثقه و امین. (ناظم الاطباء). ، امن کرده شده و محفوظ. (ناظم الاطباء) : مسالک ممالک که از تغلب دزدان و تعدی قطاع طریق مهجور و مدروس مانده بود به حسن حراست و سیاست او مسلوک و مأمون گشته. (المعجم چ دانشگاه، ص 12) ، بی هراس و بی ترس. (ناظم الاطباء)
زنهارداده، امانت دار، معتمد علیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : سوی خردمند گرگ نیست امین گر سوی تو گرگ نجس مأمون شد. ناصرخسرو. - مأمون به، یعنی ثقه و امین. (ناظم الاطباء). ، امن کرده شده و محفوظ. (ناظم الاطباء) : مسالک ممالک که از تغلب دزدان و تعدی قطاع طریق مهجور و مدروس مانده بود به حسن حراست و سیاست او مسلوک و مأمون گشته. (المعجم چ دانشگاه، ص 12) ، بی هراس و بی ترس. (ناظم الاطباء)
دوایی است که آن را بفارسی ماهلو و بعربی حماما خوانند. گرم و خشک است در دوم، بول را براند. (از برهان قاطع). نوعاً در زبان یونانی چندین قسم دارو از قبیل هیل و خولنجان و زردچوبه و زنجبیل را امامون گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به حماما و ماهلو و تحفۀ حکیم مؤمن شود
دوایی است که آن را بفارسی ماهلو و بعربی حماما خوانند. گرم و خشک است در دوم، بول را براند. (از برهان قاطع). نوعاً در زبان یونانی چندین قسم دارو از قبیل هیل و خولنجان و زردچوبه و زنجبیل را امامون گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به حماما و ماهلو و تحفۀ حکیم مؤمن شود
منحوس. شوم. نحس. منفور. ناپسند. ناپسندیده. مشؤوم. نامبارک: و اهالی روزگار بر سؤتدبیر و فساد عادات و خبث خیال و اعمال...و رسوم نامیمون او وقوف دارند. (جهانگشای جوینی)
منحوس. شوم. نحس. منفور. ناپسند. ناپسندیده. مشؤوم. نامبارک: و اهالی روزگار بر سؤتدبیر و فساد عادات و خبث خیال و اعمال...و رسوم نامیمون او وقوف دارند. (جهانگشای جوینی)
ابن هارون الرشید. وی هفتمین خلیفه از خلفای بنی عباسی است که پس از قتل برادرش امین در سال 198 هجری به خلافت رسید و در سال 218 وفات کرد. (از ناظم الاطباء). عبدالله پسر هارون ملقب به مأمون هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان. از مادری ایرانی بود و در موقع مرگ پدر در خراسان اقامت داشت. ایرانیان مایل به شیعیان علوی که از ظلم و جور علی بن عیسی حاکم هارون بر خراسان و رفتارهای زشت خلیفه نسبت به آل علی سخت متنفر بودند دور مأمون را گرفتند و او را در مقابل امین که برگزیدۀ سران عرب و مردم بغداد بود تقویت کردند. مأمون به تدبیر و کفایت فضل بن سهل و به سرداری طاهر بن حسین ملقب به ذوالیمینین بر علی بن عیسی سردار سپاه امین به سال 195 هجری قمری غالب شد و در سال 198 بغداد پس از جنگی شدید به دست طاهر مسخر گردید و امین محبوس و سپس کشته شد و مأمون در همین سال 198 در مرو رسماً به خلافت برگزیده شد و فضل بن سهل را به وزارت خویش برگزید. بزرگان ایرانی از جمله آل سهل تمایل داشتند که مأمون یکی از علویان را به ولیعهدی خود انتخاب نماید و به همین جهت مأمون حضرت علی بن موسی کاظم را به احترام تمام از مدینه به بغداد خواست و ابتدا طاهر سردار مأمون با او به ولیعهدی بیعت نمود و خود خلیفه هم به سال 201 در خراسان آن حضرت را رسماً به این مقام معرفی کرد و به لقب رضا ملقب گردید. مردم بغداد از شنیدن اختیار یک تن علوی به ولیعهدی برآشفته ابراهیم بن المهدی را به خلافت برداشتند و مأمون ناچار آنچه را که درباب انتقال خلافت به آل علی گفته بودانکار کرد و به سال 202 به سوی بغداد روانه شد و پیش از عزیمت به بغداد دستور داد فضل بن سهل را در حمام کشتند و سال بعد از آن علی بن موسی الرضا (ع) را نیزدر طوس به قول مشهور مسموم نمود. مأمون در آخر سال 203 به بغداد وارد شد و مخالفان از شنیدن خبر ورود او به بغداد متوحش شده گریختند و خلافت دوبارۀ مأمون را مسلم شد. مأمون از جوانی بر اثر تربیتی که پیش ایرانیها یافته بود علاقۀ شدید به علم و حکمت داشت و در تمام دورۀ خلافت هر وقت مجال می یافت فضلا را به ترجمه کتب از یونانی و سریانی و پهلوی و هندی به عربی وا می داشت و دربار او مرکز اجتماع دانشمندان مذاهب مختلف و محل بحث و مناظرۀ ایشان بوده مأمون در سفر جهاد و به هنگام مراجعت از مصر در نزدیکی طرطوس پس از بیماری مختصری به سال 218 درگذشت. (از تاریخ مفصل ایران تألیف عباس اقبال). و رجوع به تاریخ اسلام تألیف دکتر فیاض صص 195-198 و تاریخ الخلفاء سیوطی صص 204-220 و ترجمه تاریخ یعقوبی ج 2 صص 460-494 شود
ابن هارون الرشید. وی هفتمین خلیفه از خلفای بنی عباسی است که پس از قتل برادرش امین در سال 198 هجری به خلافت رسید و در سال 218 وفات کرد. (از ناظم الاطباء). عبدالله پسر هارون ملقب به مأمون هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان. از مادری ایرانی بود و در موقع مرگ پدر در خراسان اقامت داشت. ایرانیان مایل به شیعیان علوی که از ظلم و جور علی بن عیسی حاکم هارون بر خراسان و رفتارهای زشت خلیفه نسبت به آل علی سخت متنفر بودند دور مأمون را گرفتند و او را در مقابل امین که برگزیدۀ سران عرب و مردم بغداد بود تقویت کردند. مأمون به تدبیر و کفایت فضل بن سهل و به سرداری طاهر بن حسین ملقب به ذوالیمینین بر علی بن عیسی سردار سپاه امین به سال 195 هجری قمری غالب شد و در سال 198 بغداد پس از جنگی شدید به دست طاهر مسخر گردید و امین محبوس و سپس کشته شد و مأمون در همین سال 198 در مرو رسماً به خلافت برگزیده شد و فضل بن سهل را به وزارت خویش برگزید. بزرگان ایرانی از جمله آل سهل تمایل داشتند که مأمون یکی از علویان را به ولیعهدی خود انتخاب نماید و به همین جهت مأمون حضرت علی بن موسی کاظم را به احترام تمام از مدینه به بغداد خواست و ابتدا طاهر سردار مأمون با او به ولیعهدی بیعت نمود و خود خلیفه هم به سال 201 در خراسان آن حضرت را رسماً به این مقام معرفی کرد و به لقب رضا ملقب گردید. مردم بغداد از شنیدن اختیار یک تن علوی به ولیعهدی برآشفته ابراهیم بن المهدی را به خلافت برداشتند و مأمون ناچار آنچه را که درباب انتقال خلافت به آل علی گفته بودانکار کرد و به سال 202 به سوی بغداد روانه شد و پیش از عزیمت به بغداد دستور داد فضل بن سهل را در حمام کشتند و سال بعد از آن علی بن موسی الرضا (ع) را نیزدر طوس به قول مشهور مسموم نمود. مأمون در آخر سال 203 به بغداد وارد شد و مخالفان از شنیدن خبر ورود او به بغداد متوحش شده گریختند و خلافت دوبارۀ مأمون را مسلم شد. مأمون از جوانی بر اثر تربیتی که پیش ایرانیها یافته بود علاقۀ شدید به علم و حکمت داشت و در تمام دورۀ خلافت هر وقت مجال می یافت فضلا را به ترجمه کتب از یونانی و سریانی و پهلوی و هندی به عربی وا می داشت و دربار او مرکز اجتماع دانشمندان مذاهب مختلف و محل بحث و مناظرۀ ایشان بوده مأمون در سفر جهاد و به هنگام مراجعت از مصر در نزدیکی طرطوس پس از بیماری مختصری به سال 218 درگذشت. (از تاریخ مفصل ایران تألیف عباس اقبال). و رجوع به تاریخ اسلام تألیف دکتر فیاض صص 195-198 و تاریخ الخلفاء سیوطی صص 204-220 و ترجمه تاریخ یعقوبی ج 2 صص 460-494 شود
گرفته ناشده. ناگرفته. اخذناشده، گرفتارناشده. آزاد، غیرمأخوذ. که مورد بازخواست واقع نشده است. که از او مؤاخذه و بازخواستی نیست. که از مؤاخذه و مسؤولیت برکنار است
گرفته ناشده. ناگرفته. اخذناشده، گرفتارناشده. آزاد، غیرمأخوذ. که مورد بازخواست واقع نشده است. که از او مؤاخذه و بازخواستی نیست. که از مؤاخذه و مسؤولیت برکنار است
ناآشنا. ناآموخته. غیرمأنوس. غیرمعتاد: بدین وضع نامعهود و طریق نامألوف آمدن برسبیل تفرد و تجرد موجب چیست ؟ (سندبادنامه ص 222). - کلمات نامأنوس،دور از ذهن و غیرمعتاد
ناآشنا. ناآموخته. غیرمأنوس. غیرمعتاد: بدین وضع نامعهود و طریق نامألوف آمدن برسبیل تفرد و تجرد موجب چیست ؟ (سندبادنامه ص 222). - کلمات نامأنوس،دور از ذهن و غیرمعتاد